رحیم صبور

معارف،بررسی،نقد،تحلیل

رحیم صبور

معارف،بررسی،نقد،تحلیل

رحیم صبور

هجمه دشمن از طریق فضای مجازی و وارد کردن شبهات بر پیکره مذهب شیعه و انقلاب اسلامی نشان از حرکت صحیح و رو به جلو شیعه و انقلاب است. امید است همه اهالی دغدغه مند انقلابی فعال در فضای مجازی، هر یک به سهم خود در راستای کمک به آرمان های انقلاب و مذهب حقه شیعه گامی هر چند کوچک جهت هدایت قشرهای مختلف خصوصا جوانان برداشته و وظیفه خویش را در این راستا ایفا نمایند. ارادتمند شما صبور

نگاهی کوتاه به زندگی امام رضا

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ب.ظ
نگاهی کوتاه به زندگی امام رضا

دوست عزیزم!
سایت یا پایگاهى که تو در آن قرار دارى ، پایگاه امام رضا علیهالسلام است.
ما در اینجا می‌خواهیم تو را با امام رضا (ع) آشنا کنیم، حرم و شهر امام رضا (ع) را به تو بشناسانیم. برایت از زیارت امام بگوییم و داستان‌هایى را از زندگى ایشان بازگو کنیم. پس می‌توانى با رفتن به بخش‌هاى گوناگون این پایگاه از اطلاعات گسترده‌اى که در اختیارت قرار می‌گیرد، استفاده کنى.
حتماً می‌دانى که ما شیعیان دوازده امام داریم؛ یعنى معتقدیم که پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، دوازده پیشواى معصوم براى راهنمایى مردم معرفى شده‌اند. براى همین است که ما را دوازده‌امامی یا اثناعَشَرى می‌نامند. آیا نام این دوازده امام را می‌دانى؟
هشتمین پیشوا
همان گونه که میدانى ، امام رضا (ع)، هشتمین امام از این پیشوایان پاک و گرامی‌ است. امام رضا (ع) تنها امام از این عزیزان است که قبر مطهَّرش در ایران قرار دارد که شیعیان براى زیارت آن همواره به آن‌جا می‌روند. آیا می‌دانى زیارتگاه امام در کدام شهر است؟
پیرامون آن شهر یعنی شهر مشهد، درجایى دیگر از این سایت با تو سخن گفته ایم، در اینجا لازم است مطالبى را درباره امام رضا (ع) بدانى .

نام‌هاى امام
امام رضا(ع) در سال 148 هجرى قمرى یعنى حدود (1250) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسى بن جعفر(ع)، یعنى امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویى بزرگوار و خردمند به نام «تُکتَم» یا «نَجمه» بود. امام رضا(ع) در همان سالى زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنى حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.
نام ایشان «على» است، ولى بر اساس شیوه‌اى که در میان اعراب مرسوم است، به وى «ابوالحَسَن» می‌گفتند. این گونه اسم‌ها را «کُنیه» می‌نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگرى نیز به افراد می‌دهند که آن را «لَقَب» می‌گویند. امام هشتم داراى لقب‌هاى متعددى است. از جمله معروف‌ترین این القاب، «رضا»، «عالم آل‌محمد»، «غریب‌الغرباء»، «شمس‌الشموس» و «مُعین الضعفاء» است. نامیدن هر فرد به این نام‌ها، یعنى اسم، کنیه و لقب دلیل خاصى دارد. گفته‌اند که وى را به این جهت «رضا» لقب داده‌اند که خدا از او راضى است.
دوران کودکى و جوانى امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگى‌‌هایى بود که امام را مشخص می‌ساخت.

شخصیت اخلاقى امام
از خوش‌اخلاقى امام سخن بسیار گفته‌اند. در این جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببین که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزى دقّت می‌کرده است. همه این‌ها براى ما درس «چگونه زیستن» است:

ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسى را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک می‌فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره می‌نشست و غذا می‌خورد.
ـ همیشه چهره‌اى خندان داشت.
ـ هرگز با صداى بلند و با قهقهه نمی‌خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاى خود را در حضور دیگران دراز نمی‌کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمی‌زد.
ـ به عیادت بیماران می‌رفت.
ـ در تشییع جنازه‌‌ها شرکت می‌جست.
ـ از مهمانان خود، شخصاً پذیرایى می‌کرد.
ـ وقتى بر سر سفره‌اى می‌رسید، اجازه نمی‌داد تا به احترام او از جاى برخیزند.
ـ به پاکیزگى بدن، موى سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بسیار بردبار و صبور و شکیبا بود.

این‌ها گوشه‌اى از اخلاق امام بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار، نباید خدا از او راضى و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را «رضا» بنامند؟
آیا کسى که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام «رضا» براى آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.

امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگوارى آن حضرت بسیار سروده‌اند و نوشته‌اند و هریک به گونه اى آن امام را به نیکى وصف کرده‌اند. شنیدنى است که شاعرى بود به نام «ابونواس» که در سرودن بسیار توانایى داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته‌اى ، کوه و دشت و شراب و موسیقى را در اشعار خود ستوده‌اى ، اما شگفتا که در باره موضوع مهمی مانند شخصیت والاى امام رضا سکوت کرده‌اى! در حالى که تو ایشان را خوب می‌شناسى و با اخلاق و رفتار و بزرگوارى حضرت آشنایى کامل دارى. ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگى او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسى چون من، درباره شخصیت برجسته‌اى همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعرى گفت که چکیده معنى آن چنین است:

از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانى را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر او است.
شاعران فارسى‌زبان نیز در باره امام رضا(ع) سروده‌‌هاى فراوانى دارند. ما گزیده اى از این اشعار را در جاى دیگرى از این سایت فراهم آورده ایم که می‌توانى در رواق هنر آن را ببینى .

شخصیت معنوى امام
گفتیم که امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوى و پرداختن به امور عبادى نیز برجسته بود. روایت‌ها و داستان‌هاى بسیارى از این جنبه زندگى امام در کتاب‌هاى تاریخى نقل شده که شنیدن آن براى همه ما جالب است. ما وقتى می‌بینیم که امام ما و پیشوایى که او را به رهبرى خود پذیرفته و زندگى او را الگوى خود قرار داده‌ایم، این چنین عبادت می‌کند و این گونه به مسائل عبادى توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروى کنیم و از همان روش درس بیاموزیم.
در اینجا به چند نمونه از نکاتى که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره می‌کنیم...

ـ شب‌ها کم می‌خوابید و بیشتر شب را به عبادت می‌پرداخت.
ـ بسیارى از روز‌ها را روزه می‌گرفت.
ـ سجده‌‌هایش بسیار طولانى بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت می‌کرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ بهجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.

در کتاب‌هاى تاریخ و حدیث، از امام رضا علیه السلام دعاهاى فراوانى نقل شده که ما بخشى از آن را در جاى دیگرى از این سایت گرد آورده ایم. به بخش دعاهای حضرت برو تا با شیوه دعا کردن امام آشنا شوى .

دوست عزیز من!
حتما می‌دانى که پرداختن به این مسائل به معنى گوشه‌گیرى نیست و نمازخواندن و روزه داشتن و تلاوت قرآن نباید سبب رها کردن مسؤولیت‌هاى اجتماعى شود. زندگى امام رضا(ع)، خود بهترین نمونه براى این امر است. اگر با ما باشى و دنباله این متن را بخوانى و در دیگر بخش‌هاى این سایت نیز گشت‌وگذار کنى ، خواهى دید که امام رضا(ع) که در زمان خود بیشتر از هر کس دیگرى عبادت می‌کرد و نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت، نه تنها از مسؤولیت‌هاى بزرگ اجتماعى گریزان نبود، بلکه پیوسته به امور مسلمانان اهتمام داشت و توجه به آن را یکى از بزرگ‌ترین رسالت‌هاى خویش می‌دانست. پذیرفتن ولایتعهدى در آن شرایط خاص، یکى از آشکارترین نمونه‌هاى این امر است.

شخصیت علمی‌امام
امام رضا(ع) جایگاه علمی ویژه‌اى داشت. او از دانشى سرشار بهره‌مند بود و این برجستگى علمی او در رویارویى با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار می‌شد. جلسات و محافلى که علما و دانشمندان مختلف گرد هم می‌آمدند و به بیان دیدگاه‌ها و نظرات خویش می‌پرداختند، در آن زمان رونق خاصى داشت. حاکمان آن عصر، گاه براى جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار، و زمانى براى این که بر عقیده کسى چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشست‌هاى علمی نیز می‌پرداختند. این محافل که به جلسات «مناظره» معروف بود، بهترین مکان براى ابراز شایستگى‌هاى علمی افراد به شمار می‌رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع می‌شدند و به گفت‌وگو می‌پرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو می‌ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) می‌شدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهى دهند.
در بالا گفتیم که یکى از مهم‌ترین و معروف‌ترین لقب‌‌هاى امام رضا (ع)، «عالم آل محمد» است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگى آن امام از جهت دانش‌هاى رایج در زمان خویش و یافتن فرصت براى آشکارسازى آن علوم می‌باشد.

اباصلت که یکى از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتى نقل می‌کند که خواندنى است. با توجه به این روایت تو هم می‌توانى بفهمی‌که این لقب حضرت از کجا آمده است. او می‌گوید:
امام موسى بن جعفر(ع) به فرزندانش می‌فرمود: برادرتان، على بن موسى (یعنى امام رضا)، عالِم آل محمد است... نیازهاى دینى خود را از وى فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش می‌دهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من می‌فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و اى کاش من می‌توانستم او را ببینم.

شنیدن این دو حدیث هم حتماً براى تو جالب است. یکى از زبان شیرین خود امام است و دیگرى را یکى از یاران حضرت نقل کرده است.
حدیث نخست این است:
در حرم پیامبر(ص) می‌نشستم و دانشمندان مدینه هرگاه در مسأله اى با مشکل روبرو می‌شدند و از حلّ آن ناتوان می‌ماندند، به سوى من رو می‌آوردند و پاسخ می‌گرفتند.
 و حدیث دوم را عبدالسلام هروى نقل کرده که در بیشتر نشست‌هاى علمی‌امام حاضر بوده است.
هیچ کسى را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندى که او را دیده به دانش برتر او گواهى داده است. در نشست‌هایى که گروهى از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامی آن‌ها چیره شد، تا آن‌جا که همه آنان به ناتوانى علمی خود و برترى امام اعتراف کردند و گواهى دادند.

یکى از نکاتى که در بررسى شخصیت علمی‌امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده‌اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهى به زبان خودشان سخن می‌گفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگى بود. اباصلت که خود این سخن را می‌گوید، از این تسلط امام به زبان‌هاى مختلف شگفت زده می‌شود و این تعجّب خود را به امام اظهار می‌نماید و امام در پاسخ می‌فرماید:
من حجّت خدا بر مردم هستم. چگونه می‌شود چنین فردى زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده‌اى که امیرالمؤمنین على (ع) فرمود: به ما «فَصل الخِطاب» داده‌اند، و آن چیزى نیست، جز آشنایى با زبان دیگران.
این‌ها همه، نمونه‌اى از شخصیت علمی‌امام است. در کتاب‌هاى تاریخى که به بررسى ابعاد مختلف زندگى امام رضا(ع) پرداخته‌اند، این نکات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهاى متعددى که گواه برترى علمی‌امام است، بازگو شده است.

شخصیت سیاسى امام
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسى کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبرى شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود.
عباسیان با ادعاى انتساب به پیامبر اکرم(ص)، و با بهره‌گیرى از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایى مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانى نداشتند که خطر مهمی براى عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر براى حکومت خود را شیعیانى می‌دانستند که با فرمانبرى از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق می‌شمردند و می‌کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسى ، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانى که در روزگار این حاکمان ستمگر می‌زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند.... عباسیان ستم پیشه به اندازه‌اى بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگى قرار دادند که حتى تاریخ‌نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگى شده اند.

ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبى براى مبارزه علنى و رسمی براى امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسى امام به صورت پنهانى رهبرى می‌شد، اما در گوشه‌گوشه سرزمین‌هاى مسلمانان جنبش‌ها و قیام‌هاى پیاپى شیعیان، حکومت عباسى را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آن‌ها دچار سردرگمی‌شده بود. به این گفت‌وگو که میان هارون و یکى از درباریان قدرتمند وى رد و بدل شده است توجّه کن:

ـ اى هارون! این على بن موسى است، که بر جاى پدر خویش تکیه زده و امامت و رهبرى شیعیان را از آن خود می‌داند. چه باید کرد؟
ـ آن خطایى که در کشتن پدرش موسى مرتکب شدیم براى ما بس است! یعنى می‌خواهى تمام آنان را بکشم؟! مگر می‌شود؟

اما... در میان همه حاکمان عباسى ، مأمون چهره اى دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهى دیگر وارد شد و شیوه اى دیگر را در پیش گرفت.
در این جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون آگاه شوى تا دریابى که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزى روبرو بوده است.

یکى می‌گوید:
مأمون از نظر دوراندیشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زیرکى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسیان برتر بود.

دیگرى می‌نویسد:
مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت می‌جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهى و... علاقه شدید داشت!

دیگرى می‌گوید:
گاهى مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهى در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروى از شهوات و... نکوهش می‌کرد و آنان را از عذاب الهى می‌ترساند، و زمانى خودش در بزم خوشگذرانى و مجالس عیش و نوش شرکت می‌نمود.

یکى هم چنین اظهار می‌دارد:
مأمون زیرک‌ترین حاکمان عباسى و داناترین ایشان به فقه و کلام بود.

و از این یک بشنو که می‌گوید:
مأمون روزى ادعاى تشیع می‌کرد و وجودش را لبریز از دوستى و عشق به على (ع) نشان می‌داد و در فاصله‌اى اندک، نقاب از چهره برمی‌گرفت و تا آن‌جا پیش می‌رفت که حاضر نبود در مجلس او حتى از عنصر تبهکار و جلادى همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.

آیا همزمانى با چنین موجود پیچیده و ابهام‌آلودى که تلاشى جز پایدارى بیشتر حکومت عباسى ندارد، اما در همان حال، بزرگ‌ترین مخالف خود، یعنى شخص امام رضا(ع) را به ولى عهدى خویش برمی‌گزیند، آسان است؟

به هرحال، مأمون با این خصوصیاتى که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه‌اى دیگر برخورد نماید. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولى‌عهدى خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خوددارى فرمود، اما پیگیرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آن‌جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگى از سوى خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند:
مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم.
امام هم که شیوه هاى حاکمان را می‌شناخت و می‌دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.

هجرت امام به خراسان
امام رضا(ع) هنگامی‌که خود را ناچار به سفر یافت، براى این که ناخرسندى خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم(ص) حضور یافت و به گونه‌اى به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.
یکى از شاهدان این ماجرا نقل می‌کند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و براى این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد:
مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر(ص) خارج می‌شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود:
بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت.
این امر نشان می‌دهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولى راهى جز پذیرفتن تصمیم وى نداشته است.
بارى، امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد، جایى که مأمون در آن جا می‌کرد.
بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه اى تعیین گردید که مردم شهرهاى شیعه‌نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق می‌شدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره‌مند شوند، بیش از پیش به وى ارادت می‌یافتند و این خود خطر بزرگى براى حکومت مأمون به شمار می‌آمد. نابراین، شهرهاى کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایى که براى این سفر نقل شده از این قرار است:
1 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، رى ، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.

حدیث سلسلة الذهب
امام رضا(ع) در این سفر تاریخى، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامی‌، آرمان‌هاى دینى و احکام مذهبى آشنا سازد. از جمله مهم‌ترین فرازهاى این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخى ایشان در جمع گروه بسیارى از مردم و حدیث شناسان این شهر است.
آشنایى با این سخن و حدیث امام براى همه ما جالب است.
این حدیث به «سلسلة الذهب» شهرت دارد. دلیل این نامگذارى را خواهى دانست. اما بهتر آن است که نخست، با چگونگى بیان حدیث و اصل آن آشنایى پیدا کنى :

دو تن از حدیث شناسان نیشابور خدمت امام رضا(ع) رسیده، گفتند:
اى بزرگوار!
اى بازمانده از دودمان امامان!
اى سلاله پاک پاکان!
اى فرزند پیامبر!
به حق پدران و اجداد پاک و نیاکان نیکومقام سوگندت می‌دهیم که پرده را بردارى ، رخسار خود را به ما نشان دهى و حدیثى از نیاکان خود را براى ما بازگو فرمایى ... تا خاطره‌اى فراموش‌نشدنى از شما داشته باشیم.
امام کاروان را از حرکت بازداشت، پرده هودج را کنار زد...
انبوه جمعیت می‌کوشیدند تا خود را به امام نزدیک کنند...
اما آنان که حدیث می‌نوشتند از مردم خواستند که آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را براى تاریخ ثبت کنند و به یادگار بنویسند.
آن گاه امام چنین فرمود:
پدرم بنده شایسته خدا، موسى بن جعفر
از پدرش جعفر بن محمد
و او از پدرش محمد بن على
و او از پدرش على بن الحسین
و او از پدرش حسین بن على
و او از پدرش على بن ابى طالب
نقل کرده که از پیامبر(ص) شنیده است
و پیامبر از جبرئیل دریافت کرده
که خداوند فرموده است:
کلمه لا اله الا الله دژِ استوارِ من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود
.

گوش‌ها شنیدند و قلم‌ها نوشتند... در میان مردم همهمه افتاد. ده‌ها هزار مرد و زنى که این سخن را دریافتند آن را براى یکدیگر باز می‌گفتند... کاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرایط آن... و من از شرط‌هاى آن هستم.

امام در این حدیث بسیار کوتاه و فشرده، نکات بسیار بلندى را بیان فرموده است. به این نکات توجه کن:
1 ـ اهمیت مسأله توحید و محور بودن آن در اندیشه اسلامی‌
2 ـ پیوستگى معارف خاندان امامت به شخص پیامبر اسلام و به سرچشمه وحى
3 ـ پیوند گسست‌ناپذیر توحید با رهبرى
4 ـ تثبیت امامت حضرت رضا علیه‌السلام و ردّ دیدگاه کسانى که به امامت ایشان باور نداشتند

اما چرا این حدیث را «سلسلة الذهب» نامیدهاند؟
وقتى جمله‌اى از کسى نقل می‌شود، گاه چندین نفر در بازگو کردن آن نقش دارند و آن را از قول کسان دیگر روایت می‌کنند. این افراد را در اصطلاح علمِ حدیث، «سلسله سند حدیث» می‌گویند. مثلاً در همین حدیث، که امام رضا(ع) این سخن را از قول پدران خود نقل می‌فرماید، این افراد، سلسله سند این حدیث نامیده می‌شوند. از آن‌جا که همه این افراد، امامان عزیز ما شیعیان هستند، این حدیث در تاریخ به عنوان حدیثى که همه سلسله سند آن طلایى و زرّین هستند معروف شده است و آن را «سلسلة الذهب»، یعنى رشته‌ای از طلا نام داده‌اند.
این حدیث از آن زمان که از زبان مبارک امام شنیده شد، همواره مورد توجه و عنایت حدیث‌شناسان، تاریخ‌نویسان و هنرمندان بوده است. تا کنون نیز هنرمندان آن را به شیوه هاى مختلف نوشته و عرضه کرده اند.

امام رضا علیه السلام در خراسان
به هرترتیب، امام رضا(ع) وارد شهر مَرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسى آراست و در آن امام را در مراسمی رسمی‌، به ولى‌عهدى خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتى نوشت و با تیزبینى و درایتى که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزش‌هاى والاى اسلامی‌اشاره نمود و در برابر دسیسه‌اى که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصى نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشارى مأمون بوده است.
برخوردهاى حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جاى گیرد.. این امر موجب این شد که مأمون در فاصله‌اى نه چندان دراز، از ترفند شکست‌خورده خود احساس ناراحتى کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیت‌هاى امام و حتى از میان بردن ایشان فرو رود.
یکى از نشانه هاى این امر، جلوگیرى وى از برپایى نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه‌السلام است.

دو تن از شاهدان، واقعه را چنین روایت کرده اند:
عید فطر فرا رسید . . . مأمون ـ شاید ـ به دلیل بیمارى ، به امام رضا(ع) پیام داد که نماز عید را به جاى وى برپا دارد. امام، بر پایه آن‌چه قبلاً شرط کرده بود که در مراسم حکومتى دخالت نکند، از قبول این امر خوددارى ورزید. اما مأمون پیک فرستاد که هدف از این پیشنهاد، تثبیت امر ولایت‌عهدى شما است و دوست دارم مردم به این وسیله اطمینان پیدا کنند که ولایت‌عهدى را بهراستى پذیرفته‌اى!
امام پیشنهاد وى را پذیرفت به این شرط که نماز را هم‌چون جدّش رسول خدا (ص) برپا دارد. مأمون هم قبول کرد و دستور داد تا نظامیان و درباریان و همه مردم صبح روز عید نزدیک خانه امام گرد هم آیند و امام را از منزل تا محل نماز همراهى نمایند.
امام از خانه خارج شد، در حالى که خود را خوشبو ساخته، عبایى بر دوش انداخته، عمامه‌اى بر سر نهاده، عصایى در دست گرفته و با پاى برهنه، با گام‌هایى استوار رهسپار شد تا نماز عید را بخواند. امام که تکبیر می‌گفت، فریاد تکبیر مردم در سراسر شهر طنین انداخت، نظامیانى که سواره بودند از مرکب پیاده شدند، و همه به پیروى از امام، پاى خویش را برهنه ساختند.
فضل بن سهل، وزیر زیرک مأمون، با دیدن این صحنه، خود را به خلیفه رساند و مأمون را از جوّ شهر آگاه ساخت و یادآور شد که اگر این گردهمایى ادامه یابد، جایگاه خلیفه در دیدگاه مردم از ارجمندى می‌افتد و همه دل‌ها به امام می‌گرود. پس مأمون نیز فرمان داد که امام را از نیمه راه بازگرداندند و نماز اقامه نشد.
در بازگشت، امام با اندوه بسیار فرمود:
بارخدایا! اگر وضعیت کنونى جز با مرگ من دگرگون نمی‌شود، هم اینک در آن شتاب فرما!

شهادت امام رضا علیه السلام
مأمون که روزبه‌روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را می‌دید، در برابر هم‌مسلکان خود، یعنى خاندان عباسى هیچ بهانه‌اى نداشت. پس تصمیم گرفت راهى بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند.
اما آیا او در این سفر چه ارمغانى براى آنان به همراه داشت؟
آیا می‌توانست امام را از ولایت‌عهدى برکنار کند؟
آیا می‌توانست بیعت گستردهاى که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟
آیا می‌توانست واکنش مردم به برکنارى امام را تحمل کند؟
آیا می‌توانست در برابر ناخرسندى انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده‌اى بیاورد؟
این جا است که باردیگر مأمون چهره واقعى خود را نمایان می‌سازد و به خشونت پنهان و سیاست‌بازى روى می‌آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را می‌کشد و بر جنازه او اشک می‌ریزد و براى یافتن قاتلان او جایزه تعیین می‌کند و آن گاه که آنان را دستگیر می‌کنند، آنان شهادت می‌دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را می‌کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال می‌کند، اما می‌کوشد که این برنامه را به گونه‌اى عملى سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف می‌کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم می‌سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک می‌ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون‌الرشید دفن می‌کند.
امام رضا(ع) پیش‌تر، شهادت خود به دست مأمون را به برخى از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود:
اینک هنگام بازگشت من به سوى خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تُومارِ زندگى‌ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول‌هاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسیده، در حالى که 55 سال از عمر مبارک امام سپرى شده است.
آیا می‌دانى از آن تاریخ تا کنون چند سال می‌گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ‌نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها «مشهَد الرضاـ محل حضور یا شهادت امام رضا علیه السلام» نام گرفته و اینک به نام «مشهَد» شهرت دارد.

آرى ... دوست عزیزم!
گویا چنین مقدّر بود که فرزندى از نسل پاک پیامبر اکرم (ص) و امامی‌از امامان شیعه، در سرزمینى دور از مدینه پیامبر به شهادت رسد، تا مرقَد نورانى‌اش قلب میلیون‌ها انسان خداجوى دل‌باخته را به ولایت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دل‌هاى شکسته‌اى باشد که در این سوى خاک در پناه آن مزار با شکوه به آرامش رسند.

منبع تارنمای امام رضا علیه السلام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی