آیا اسلام می تواند به عنوان یک مبنا در جهت وحدت مسلمانان قرار بگیرد؟

سوال
یکی از مخالفت های عالمان وهابی اتحاد همه مسلمانان با یکدیگر است. آیا حقیقت اسلام می تواند به عنوان یک مبنا در جهت وحدت مسلمانان قرار بگیرد و سبب ایجاد تحول در تعامل با سایر مسلمانان از دیگر مذاهب شود یا خیر؟
پاسخ
مقدمه
وهابیت قائل به عدم امکان چنین وحدتی با مبنای اسلام است. بن باز در این خصوص می نویسد: «التقریب بین الرافضة وبین أهل السنة غیر ممکن؛ لأن العقیدة مختلفة ...»[1] او مسأله تقریب با مبنای اسلام را بین شیعه و اهل سنت غیر ممکن دانسته و علت آن را اختلاف در عقیده مطرح کرده است. آیا صرف اختلاف در عقیده با وجود اسلام همه طرف ها وحدت غیر ممکن است؟
بحث از موضوعات مرتبط با اسلام، ایمان، کفر و تکفیر همواره جزء مباحث اصلی محافل علمی و کرسی های تدریس فقهاء و متکلمین بوده است. تا جائیکه هیچ دوره ای یافت نمی شود که از اسلام، ایمان، کفر و تکفیر بحث نشده باشد. نکته جالب توجه اینکه در هر دوره، مسئله ی جدیدی در جامعه اسلامی پدیدار گشته و راه را برای طرح مباحث جدیدی گشوده که ثمره آن به روز شدن مباحث مربوط به حوزه اسلام، ایمان و کفر است. در زمان معاصر بیشترین نیاز جوامعه اسلامی بازگشت به مفهوم اسلام و ایمان است؛ زیرا با انتساب برخی روایات و برخی فتاوی به نوعی سعی در تکفیر شیعیان شده که امام رضا (علیه السلام) در روایتی نقل شده از عیون اخبار الرضا می فرماید: «دشمنان ما سه دسته روایت جعل کردند: 1.روایاتی در مدح ما که غلو کردند. 2. روایاتی در ثلب (طعن) مخالفین ما با تصریح به اسم آنها 3. روایاتی در طعن ما اهل بیت».[2] هدفشان از جعل این سه دسته روایت این بود که وقتی روایات دسته اول را مردم شنیدند شیعیان ما را تکفیر کنند. امام رضا (علیه السلام) در این حدیث می فرماید: ای شیعیان ساده نباشید. ممکن است که این نقشه ای برای تکفیر شیعیان باشد. بنابراین تعامل با فردی به اعتقاد اسلام تفاوت چشمگیری با تعامل به اعتقاد غیر مسلمان می تواند داشته باشد. نگاه انسان به مسلمان و نگاه انسان به غیر مسلمان در تعامل متفاوت بوده و به همین جهت از لوازم فعلی بررسی و کنکاش دو مبنای اسلام و ایمان است. در این پاسخ سعی بر تبیین این دو مبنا از دیدگاه قرآن، روایات و سیره علماء است که بتوانیم اشتراکات موجود را جمع و آنها را در شیوه تعامل صحیح با اهل سنت بکار ببندیم.
اسلام مصدر باب اِفعال و بنابر تفسیر لغویین به معنای تسلیم بودن و انقیاد[3]و اطاعت[4] و دخول در سلم[5] می باشد. بعد از بیان معنای لغوی به مفاهیم اصطلاحی آن در محوریت قرآن و روایات و سیره علماء پرداخته خواهد شد:
محوریت قرآن
قرآن کریم یکی از اصلی ترین منابع در شناخت مسلمان و مومن بشمار می رود. مفهوم اسلام از دیدگاه قرآن می تواند در جهت دهی رفتار مسلمانان نسبت به یکیدگر از سایر مذاهب بسیار راهگشا باشد که در ذیل به مفهوم اسلام در قرآن بطور مختصر اشاره می شود:
لفظ اسلام در موارد بکار برده شده قرآن عام بوده و شامل تمام برنامه های انبیاء می شود و اشاره به کلیت دین دارد که مانند آیه شریفه « وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ»[6] و «ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین»[7]
اسلام در قرآن عنوان عامی بوده و شامل تمامی برنامه های انبیاء می شود و همه انبیاء به اسلام خود اذعان کردند: حضرت نوح (علیه السلام) خود را مامور به تسلیم بودن در بربر الله می داند خداوند جناب ابراهیم (علیه السلام) را مسلمان می داند همچنین جناب لوط (علیه السلام) مسلمان نامیده شده «فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ»[8] علاوه بر انبیاء پیروان همه انبیاء و پیروانشان بر دین خدا یعنی اسلام بودند و خداوند دینی جز اسلام ندارد «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛ بى گمان دین حقّ به نزد خداوند، اسلام است»[9] و از پیروان محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) نیز خواسته شده دین خدا را بپذیرند و مانند امت های گذشته مسلمان باشند «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون»[10]
بنابراین معنای عام مطرح شده در قرآن (تسلیم شدن) خود دارای مراتب مختلفی بوده که اولین مرحله اسلام ظاهری است: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم»[11] پائین ترین مرحله اسلام، اقرار ظاهری است که با اعتراف زبانی حاصل می شود و اصل اسلام را اثبات می کند. آنچه در تعامل مورد نیاز ما بوده که از آیات کریمه قرآن بدست می آید اسلام ظاهری است.
محوریت احادیث نبوی
خداوند متعال می فرماید:«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیرًا»[12] اسوه بودن حضرت در تعاملاتی که با اشخاصی که به زبان اقرار به اسلام کرده و یا با سفارشاتی که به صحابه خود نسبت به تازه مسلمانان داشتند امری بسیار مهم برای تحقق تعامل صحیح با اهل سنت و اهل سنت با شیعه محسوب می شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در روایتی می فرماید: «الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ وَ الْإِسْلَامُ مَا جَرَى عَلَى اللِّسَانِ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُنَاکَحَةُ»[13] در این روایات بحث تعامل مطرح و اشاره به مسأله ازدواج شده است که نشان دهنده اهتمام حضرت به مسأله تعامل با کسانی است که به زبان اقرار به اسلام دارند و این روایت چه از نگاه اهل سنت بدان توجه شود و یا از نگاه شیعه به آن معطوف شود این بدست می آید شیعه و اهل سنت هر دو باید به این مسأله توجه وافری داشته باشند که هر دو به زبان اقرار به اسلام دارند و نباید مورد تکفیر یکدیگر قرار بگیرند و مهم ترین رکن زندگی که مسأله زناشوئی است، مورد استناد حضرت قرار گرفته است. روایت دیگری که مشابه روایت فوق است روایت مرحوم کلینی در کافی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده: «حقنت الدماء وعلیه جرت المناکح والمواریث وعلى ظاهره جماعة الناس» [14] روایت معروف دیگری که در منابع اهل سنت صحیح بخاری به آن از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اشاره شده: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ ، وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ ، وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ[15] در این روایات اشاره به اسلام ظاهری شده اما کلامی از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده که حضرت اسلام به معنای ایمان و هم درجه با ایمان ذکر می کند که نشان می دهد اسلام درجات مختلفی دارد و یک درجه آن هم رتبه با ایمان است: حضرت می فرماید: «لانسبن الاسلام نسبة لم ینسبها أحد قبلى الاسلام هو التسلیم، والتسلیم هو الیقین والیقین، هو التصدیق، والتصدیق هو الاقرار، والاقرار هو الاداء، والاداء هو العمل»[16] طبری ذیل آیه شریفه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» اشاره به جریان اسامه و شکایت پیامبر (صلی الله علیه وآله) می کند که چرا شخص یهودی که اظهار اسلام کرد او را کشتید.[17]
بنابراین اظهار اسلام مبنای مهم در تعاملات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده و به همین جهت اسامه را مورد سرزنش و توبیخ خود قرار دادند که چرا شخصی یهودی با وجود اقرار زبانی به اسلام مورد سوء قصد شما قرار گرفت.
محوریت سیره عملی فقهاء
با تبیین مبنای اسلام از دیدگاه قرآن و روایات به سیره قولی و عملی فقهاء مراجعه کرده تا ثابت گردد که علماء نیز چنین برداشتی از اسلام داشته و اسلام را به ظاهری و حقیقی تقسیم کرده اند.[18] علماء در بیان اسلام ظاهری بر مواردی همچون حرمت مال، صحت نکاح و... تأکید کرده و اسلام ظاهری را لازم دانستند.[19]
بنابراین علماء بین اسلام واقعی و ایمان اتحاد قائل هستند و اسلام ظاهری را به صرف اقرار به شهادتین نام برده اند از این رو علامه مجلسی می نویسد: اعتقاد به ولایت اهل بیت و اعتقاد قلبی شهادتین برای تحقق اسلام ظاهری شرط نمی باشد.[20] لذا علامه مجلسی مخالفین اهل بیت را مسلمان می داند و آنچه علامه مجلسی نوشته دیدگاه رایج میان فقهای شیعه می باشد. حضرت آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی می نویسد: الاصل الاول و القاعده الثابته عندنا هو ان کل من اقر بوحدانیه و رساله خاتم الانبیاء من خلال صیغه الشهادتین المعروفه اصبح حرام الدم و المال و العرض»[21] بر اساس این اصل کلی تمامی اهل سنت مسلمان اند و خون و مال و آبروی آنان مانند شیعه حرمت دارد. از این رو دلالت «ارتدَّ الناس بعد النبی الا الثلاث»[22] مرتد و خارج از اسلام دانستن اهل سنت نیست؛ بلکه مراد ارتداد لغوی است و به معنای خروج از راه و مسیر است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) برای امت پیش بینی کرده بود.[23] البته شیعه علی رغم تصریح به مسلمان بودن اهل سنت و با جدا کردن صف آنان از نواصب و خوارج؛ معتقد است نواصب و خوارج مسلمان نیستند.[24]
ابراهیم کاظمی
پی نوشت ها:
[1] . بن باز، مجموع فتاوی بن باز، ج 5، ص 156.
[2] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 304. (ثُمَّ قَالَ الرِّضَا یَا ابْنَ أَبِی مَحْمُودٍ إِنَّ مُخَالِفِینَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِی فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَقْسَامٍ أَحَدُهَا الْغُلُوُّ وَ ثَانِیهَا التَّقْصِیرُ فِی أَمْرِنَا وَ ثَالِثُهَا التَّصْرِیحُ بِمَثَالِبِ «2» أَعْدَائِنَا فَإِذَا سَمِعَ النَّاسُ الْغُلُوَّ فِینَا کَفَّرُوا شِیعَتَنَا وَ نَسَبُوهُمْ إِلَى الْقَوْلِ بِرُبُوبِیَّتِنَا وَ إِذَا سَمِعُوا التَّقْصِیرَ اعْتَقَدُوهُ فِینَا وَ إِذَا سَمِعُوا مَثَالِبَ أَعْدَائِنَا بِأَسْمَائِهِمْ ثَلَبُونَا بِأَسْمَائِنَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ «3» یَا ابْنَ أَبِی مَحْمُودٍ إِذَا أَخَذَ النَّاسُ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَالْزَمْ طَرِیقَتَنَا فَإِنَّهُ مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ إِنَّ أَدْنَى مَا یَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِیمَانِ أَنْ یَقُولَ لِلْحَصَاةِ هَذِهِ نَوَاةٌ ثُمَّ یَدِینَ بِذَلِکَ وَ یَبْرَأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ یَا ابْنَ أَبِی مَحْمُودٍ احْفَظْ مَا حَدَّثْتُکَ بِهِ فَقَدْ جَمَعْتُ لَکَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ).
[3] . «و الْإِسْلَامُ: الِاسْتِسْلَامُ لأمر الله تعالى، و هو الانقیاد لطاعته، و القبول لأمره.» فراهیدی، خلیل احمد، کتاب العین ،ج 7 ، 265؛ «الإسلام، و هو الانقیاد» معجم مقاییس اللغة، ج3 ، 90 ؛« الاسلام و الاستسلام: الانقیاد» لسان العرب، ج 11، ص: 677
[4] . «أَسْلَمَ لأَمْرِ اللَّهِ؛ به معنی اطاعت از فرمان خداست» مقدمة الأدب، ص200
[5] . راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن، محقق: داوودى، صفوان عدنان، ناشر: دار الشامیة،لبنان- بیروت، نوبت چاپ: ،1412 ق، ص240.
[6] . سوره یونس، آیات 71و 72
[7] . سوره آلعمران، آیه 67
[8] . سوره ذاریات، آیه 36
[9] . سوره آلعمران ، آیه 19
[10] . سوره بقرة، آیه 136
[11] . سوره حجرات، آیه 14
[12] . سوره احزاب، آیه 21
[13] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق: جمعی از محققان، ناشر داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ه. ج 50، ص: 209
[14] . کلینى، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: پژوهشگران مرکز تحقیقات دارالحدیث، ناشر: دارالحدیث، چاپ اولف 1429ه.ق. ج 2، ص 39.
[15] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج 1، ص 12.
[16] . نهج البلاغه، تحقیق: صالح، صبحی، ناشر: موسسه دارالهجره، قم، 1414ه.ق. ج 1، ص 491.
[17] . طبری ، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ناشر: دار المعرفة،لبنان، چاپ اول، 1412ه.ق. ج 5، ص: 141- طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص: 146.
[18] . گلپایگانی، سید محمدرضا، نتایج الافکار، ص150.
[19] . شهید ثانی، حقائق الاسلام، ص 413، «فلا یخفى أن الاسلام یکفی فی تحققه فی ظاهر الشرع الاقرار بالشهادتین، سواء علم من المقر التصدیق باللّه تعالى و الدخول فی طاعته أم لا، کما صرحوا به فی تعریف الاسلام فی کتب الفروع و غیرها»، عاملى، کرکى، محقق ثانى، على بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ناشر: کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى و دفتر نشر اسلامى، ه ق، نوبت چاپ: اول، قم- ایران، 1409ه.ق. ج 3، ص 173- خویى، سید ابو القاسم موسوى، فقه الشیعة- کتاب الطهارة، ناشر: مؤسسه آفاق، چاپ سوم، قم- ایران،1418 ه ق. ج 6، ص 34.
[20] . «الإسلام هو الإذعان الظاهری بالله و برسوله و عدم إنکار ما علم ضرورة من دین الإسلام فلا یشترط فیه ولایة الأئمة علیهم السلام، و لا الإقرار القلبی فیدخل فیه المنافقون و جمیع فرق المسلمین ممن یظهر الشهادتین عدا النواصب و الغلاة و المجسمة و من أتى بما یخرجه عن الدین کعبادة الصنم و إلقاء المصحف فی القاذورات عمدا و نحو ذلک» مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تحقیق: رسولی محلاتی، ناشر: دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1404ه.ق. (7/ 121) .
[21] . انصاری، شیخ محمد رضا، التکفیر فی ضوء الفقه الشیعی، ص 17 (تقریر لابحاث المرجع الدینی سماحه الشیخ الوحید الخراسانی) چاپ دوم، ناشر دارالغری للطباعه، سال نشر 1439 ق.
[22] . عن الامام ابوجعفر (علیهالسلام): «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثة نفر سلمان وابوذر والمقداد». کشی، رجال الکشى ص 8 .
[23] . گلپایگانی، سید محمد رضا، نتائج الأفکار(ص: 203).
[24] . همان، (ص: 195).