بررسی سند روایت أذکر أحب الناس إلیک، فقال: یا محمد

یکی از روایاتی که دلالت بر استغاثه و توسل و ندای به پیامبر (ص) در موقع گرفتاری و مریضی دارد این روایت عبدالله بن عمر است لذا وهابیت معاصر (مثل البانی و دیگران) آمدند به سند این روایت خدشه وارد کردند و از آنجایی که سند روایت صحیح می باشد چنانچه بسیاری از علما تصحیح کردند و خواهد آمد لذا سعی شده در این تحقیق فقط به اشکالات وهابیت پاسخ داده شود.
آیا سند روایت (کنا عند عبد الله بن عمر فخدرت رجله فقال له رجل: أذکر «ادع» أحب الناس إلیک، فقال: یا محمد، فکأنما نشط من عقال؛ بودیم نزد عبدالله بن عمر پس پایش بی حس شده بود «خواب رفته بود» بعد مردی به او گفت محبوب ترین فرد در نزد خود یاد کن «بخوان» سپس ابن عمر گفت یا محمد مثل اینکه از بند آزاد شده باشد) صحیح است؟
این روایت از چند طریق (أبو بکر بن عیاش، إسرائیل، زهیر بن معاویه، سفیان، شعبه) از ابی اسحاق نقل شده و ابی اسحاق هم این کلام ابن عمر را از چند نفر (هیثم بن حنش، عبد الرحمن بن سعد، ابی سعید، أبى شعبة) نقل کرده است. لذا فقط دو طریقی که به ابی اسحاق و از ابی اسحاق به ابن عمر می رسد ذکر می شود که عبارتند از:
روایت اول: (حدثنا محمد بن خالد بن محمد البرذعی، ثنا حاجب بن سلیمان، ثنا محمد بن مصعب، ثنا إسرائیل، عن أبی إسحاق، عن الهیثم بن حنش، قال: کنا عند عبد الله بن عمر رضی الله عنهما، فخدرت رجله، فقال له رجل: " اذکر أحب الناس إلیک. فقال: یا محمد صلى الله علیه وسلم. قال: فقام فکأنما نشط من عقال)[1].
روایت دوم: (حدثنا أبو نعیم قال حدثنا سفیان عن أبی إسحاق عن عبد الرحمن بن سعد قال: خدرت رجل بن عمر فقال له رجل اذکر أحب الناس إلیک فقال یا محمد)[2].
نکته: علمایی همچون بخاری[3]، ابن تیمیه[4]، ابن قیم[5]، سخاوی[6]، مزی[7]، شوکانی[8]، ابن جزری[9]، صدیق حسن خان[10]، نووی[11]، صالحی شامی[12]، قاضی عیاض[13] و دیگران این روایت را رد نکردند و این نشان از این است که این روایت نزد آنها صحیح است. همچنین ذهبی درباره ابن سنی و کتابش می گوید: او پیشوا و حافظ و قابل اعتماد بود. او کتاب «یوم و لیله» را جمع و تصنیف کرد که از کتاب های روائی خوب به شمار می رود[14]. پس از نظر البانی و وهابیت معاصر این کتاب دارای شرکیات است ولی از نظر ذهبی دارای روایات خوب و نیکو است.
پس ابن تیمیه که از نظر وهابیون، پرچمدار توحید بود و تلاش فراوانی در باب از بین بردن بدعت ها داشته است این روایت را در کتاب خود «الکلم الطیب» آورده است که مخصوص جمع آوری اذکاری است که در شرع مقدس آمده و مشروع است. لذا چون این روایت بر خلاف هوای نفس البانی است در مقدمه کتاب کلم الطیب، می نویسد: ابن تیمیه در این کتاب (کلم الطیب) احادیث ضعیفی که منافی توحید است را ذکر کرده است (مثل حدیثی که با یا محمد ندا داده شده است) و بر آن سکوت کرده است در حالی که خود مولف (ابن تیمیه) پرچمدار توحید است[15].
اشکالی که بر البانی وارد است این از تناقض گویی البانی است چون اگر ابن تیمیه پرچمدار توحید است دیگر معنی ندارد روایات منافی توحید را ذکر کند و این نقل روایات خلاف توحید، نشان از شرک ابن تیمیه است. همچنین چرا بخاری (و دیگران) که امام المحدثین نزد اهل سنت است چنین روایات شرکی را ذکر می کنند و رد نمی کنند.
از این که ابن قیم و جزری و صدیق حسن خان این روایت را ذکر کردند و رد نکردند البانی می نویسد: من قبیح می دانم از این که مولفین این روایت را ذکر کنند و لکن چون این روایت در کتب سنن آمده است لذا ابن قیم و جزری و صدیق حسن خان و دیگران این روایت را ذکر کردند و این روایت اگر صحیح هم باشد موقوف است و در حکم روایت مرفوع نیست و نمی توان به آن احتجاج کرد مخصوصا مبتدعین به این روایت برای جواز استغاثه به غیر خداوند استدلال می کنند[16].
حبیب الرحمن اعظمی در کتاب الألبانی شذوذه و أخطاؤه، بر البانی اشکال می کند طبق بیان البانی ابن قیم و جزری و صدیق حسن خان، مقلِّد مصنفین قبل از خودشان هستند در حالی که اکثر آنها دشمن تقلید و ضد تقلید هستند[17]. لذا این روایت نزد آنها صحیح است و قابل احتجاج است. اشکال دیگری بر البانی وارد است به اینکه اگر روایت صحیح باشد چنانچه بسیاری از علما تصحیح کردند چرا قابل احتجاج نباشد و ابن عمر صحابی و جزو سلف است و طبق مبانی وهابیت عمل سلف حجت است و این رد فعل سلف خلاف مبانی البانی است که خودش را سلفی می نامد. همچنین ابن عمر طبق کلام البانی باید مشرک باشد چون ندای غیر الله داده است در حالی که هیچ یک از اهل سنت نمی گویند صحابه عمل شرکی انجام داده اند تا جاهی که عبدالله بن صدیق غماری می گوید: در بین صحابه شدیدترین کسی که به سنت پیامبر (ص) پایبند است، ابن عمر می باشد[18].
شوکانی می نویسد: این روایت ابن عمر موقوف است و نشان می دهد که تجربه شده است و پیامبر (ص) محبوب هر مسلمانی است و هنگام درد و مرض، چنین ذکری (یا محمد) سزاوار است چنانچه در آیات (قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله) و روایات (لا یؤمن أحدکم حتى أکون أحب ألیه من أهله وماله والناس أجمعین) وارد شده است[19]. در اینجا هم البانی طبق هوای نفسش می نویسد: شکی نیست پیامبر (ص) محبوب اعظم برای هر مسلمانی است آیا چنین عملی (یا محمد) مشروع است که هنگام درد پیامبر (ص) را صدا بزنیم و یاد کنیم و این آیات و روایات بر ضرر شوکانی است نه این که برای شوکانی حجت باشد[20].
اشکالات وهابیت بر این روایت
اشکال اول
صالح بن عبد العزیز در کتاب هذه مفاهیمنا می نویسد: محمد بن مصعب القرقسانی ضعیف است و ابوحاتم و ابن حبان و نسائی او را تضعیف کردند[21].
جواب اشکال اول
اولا: بسیاری از ائمه جرح و تعدیل همچون احمد، ابن عدی، یحیی بن معین و ابو زرعه و دیگران او را ثقه و صدوق دانستند[22]. اما جرح جارحین مبهم است و مفسر نیست لذا راوی که هم تعدیل و هم جرح دارد باید جرح مفسر باشد تا مقدم شود و الا تعدیل مقدم است. شاید بخاطر اینکه این راوی ثقه است البانی این اشکال را بر روایت وارد نکرده است.
ثانیا: ترمذی روایت محمد بن مصعب را حسن یا صحیح دانسته است و البانی بر تعلیقه خودش بر سنن ترمذی روایت این راوی را صحیح دانسته است[23]. همچنین این راوی از مشایخ احمد است[24] و احمد هم فقط از ثقه نقل روایت می کند چنانچه ابن تیمیه می گوید: (منهم من لم یرو إلا عن ثقة عنده کمالک و شعبة و یحیى ین سعید و عبدالرحمن بن مهدی وأحمد بن حنبل و کذلک البخاری و أمثاله)[25].
اشکال دوم
صالح بن عبد العزیز و البانی می گویند: هیثم بن حنش مجهول العین هست چنانچه خطیب بغدادی ذکر کرده است چون فقط ابی اسحاق سبیعی از او نقل روایت کرده است[26].
جواب اشکال دوم
اولا: هیثم بن حنش مجهول العین نیست چون دو راوی از او نقل روایت کردند و در علوم حدیث اگر از یک راوی دو نفر نقل روایت بکنند جهالت عین بر طرف می شود و در اینجا هم از هیثم بن حنش، أَبو إِسحاق و سَلَمة بن کُهَیل روایت کردند چنانچه بخاری و ابو حاتم به این نکته اشاره کردند[27]. همچنین ابن ملقن در رد این کلام خطیب بغدادی می گوید: خطیب بغدادی گفته که از هیثم بن حنش، عبد الله بن أعز و مالک بن أعز همدانی کسی غیر از ابو اسحاق روایت نقل نکرده است؛ در حالی که این چنین نیست؛ زیرا از هیثم بن حنش سلمة بن کهیل نیز روایت نقل کرده است[28]. البانی این نقل دو راوی از هیثم بن حنش را یا عمدا و یا سهوا کتمان کرده است و در هر صورت قدح البانی است که مقلدین البانی، وی را بخاری زمان می خوانند.
ثانیا: هیثم بن حنش مجهول الحال هم نیست چون همین که بخاری و ابوحاتم نام او را ذکر کردند و جرح نکردند دلالت بر توثیق ضمن دارد چنانچه تهانوی در قواعد فی علوم الحدیث و عبدالفتاح در تعلیقه اش بر رفع و تکمیل گفتند: سکوت بخاری و ابو حاتم دال بر توثیق است[29]. و از علمایی مثل ابو البرکات ابن تیمیه و ابن حجر عسقلانی و شوکانی و دیگران را نام می برند که گفتند سکوت بخاری و ابو حاتم و ابو زرعه دال بر توثیق آن راوی است.
ثالثا: ابن حبان هیثم بن حنش را در کتاب ثقات خودش آورده است (الهیثم بن حبیش النخعی یروی عن بن عمر روى عنه أبو إسحاق الهمدانی وسلمة بن کهیل)[30].
اشکال سوم
صالح بن عبد العزیز و البانی می گویند: ابی اسحاق اختلاط (اشتباهات) داشته است لذا روایتش مضطرب است گاهی از هیثم بن حنش و گاهی از عبد الرحمن بن سعد و گاهی از ابی سعید و گاهی از أبى شعبة نقل روایت می کند[31].
جواب اشکال سوم
اولا: اختلاط ابی اسحاق را ذهبی رد کرده است و قبول ندارد که ابی اسحاق مختلط شده باشد. ذهبی می نویسد: (أبو إسحاق السبیعی، من أئمة التابعین بالکوفة وأثباتهم إلا أنه شاخ ونسى ولم یختلط)[32]؛ ابو اسحاق سبیعی از پیشوایان تابعی در کوفه و از افراد مورد اعتماد کوفیان بود؛ جز اینکه او پیر و دچار فراموشی شد؛ اما گرفتار اختلاط نشده است. چنانچه ذهبی در جای دیگر می گوید: أَبُو إِسْحَاقَ السَّبِیْعِیُّ عَمْرُو بنُ عَبْدِ اللهِ وَقَدْ کَبِرَ وَتغَیَّرَ حِفْظُه تَغَیُّر السِّنِّ، وَلَمْ یَختَلِطْ[33].
ثانیا: حبیب الرحمن اعظمی از ابن حجر عسقلانی نقل می کند که سفیان ثوری قبل از اختلاط ابی اسحاق از او حدیث اخذ کرده است[34]. چنانچه البانی نسبت به روایت بخاری اعتراف کرده که سفیان قبل از اختلاط از ابی اسحاق روایت شنیده است[35].
ثالثا: حبیب الرحمن اعظمی می گوید دعوای اضطراب حدیث هم مردود است چون بعید نیست ابی اسحاق هم از هیثم و هم از عبد الرحمن و هم از ابی شعبه شنیده باشد[36]. چنانچه در بعضی از نقل ها جمله (کنا عند عبد الله بن عمر) آمده است دلالت دارد که چند نفر پیش ابن عمر بودند و فقط یک نفر نبود لذا بعید نیست از هر 3 نفر روایت را شنیده باشد.
اشکال چهارم
صالح بن عبد العزیز و البانی می گویند: ابی اسحاق مدلس است و در اینجا روایت را به صورت عنعنه آورده است[37].
جواب اشکال چهارم
اولا: روایات زیادی در صحیحین از ابی اسحاق نقل شده که به صورت عنعنه ذکر شده است چنانچه ابواسحاق انباسی می نویسد: بخاری و مسلم در صحیحین از جماعتی از ابی اسحاق نقل روایت کردند و آن جماعت عبارتند از: إسرائیل بن یونس بن أبی إسحاق و زکریا بن أبی زائدة و زهیر بن معاویة و سفیان ثوری وأبو الأحوص سلام بن سلیم وشعبة و عمر بن أبی زائدة و یوسف بن إسحاق[38]. پس اشکال تدلیس ابو اسحاق و عنعنه او از نظر قواعد رجالی و حدیثی قابل اعتنا نیست؛ زیرا در غیر این صورت روایات بخاری و مسلم که با همین شرایط از ابواسحاق نقل شده، زیر سؤال خواهد رفت. شاید کسی بگوید عنعنه در صحیحین حمل بر سماع می شود در پاسخ گفته می شود این صرف ادعا است چنانچه بعضی از علما (ابن مرحل، ابن دقیق العید، مزی) گفتند این صرف ادعا است[39].
ثانیا: مسلم می گوید: این گفتار (عنعنه بودن روایت) در رد اسانید، بدعتی تازه و جدید است که پیش از این گوینده، هیچ کسی نگفته و هیچ یک از اهل علم نیز با او همراهی نکرده اند؛ زیرا سخن شایع و مورد اتفاق در میان دانشمندان علم روایت از قدیم و جدید این است که اگر شخص ثقه ای روایتی را نقل کند از فردی که مثل او ثقه است و امکان ملاقات هر دو و شنیدن روایت وجود دارد؛ چون هر دو در یک عصر هستند، این روایت پذیرفته می شود؛ اگر چه روایت دیگری وارد نشده باشد که این دو همدیگر را دیده اند و هم کلام شده اند؛ پس روایت ثابت و استدلال به آن لازم است؛ مگر این که دلیل آشکاری یافت شود که این راوی ملاقات نکرده آن شخصی را که از او روایت نقل کرده و از او روایت نشنیده است؛ اما اگر این مسأله بر طبق آن چه که ما بیان کردیم مبهم باشد، پس روایت دائما حمل بر شنیدن مستقیم می شود؛ تا این که دلیل واضحی بر خلاف پیدا شود. پس طبق کلام مسلم عنعنه دو تا ثقه حمل بر سماع می شود.
ثالثا: در یکی از سند ها شعبه از ابی اسحاق[40] نقل روایت کرده است و شعبه از جمله کسانی است روایتی از مدلسین نقل می کند که سماع داشته باشند چنانچه ابن حجر درباره شعبه می نویسد: مشهور و معروف این است که شعبة بن حجاج روایتی را از استادانش که مشهور به تدلیس بودند، نقل نمی کرد؛ مگر اینکه شیوخش آن روایت را شنیده باشند. به تحقیق از طریق یحیی قطان از او روایت شده ایم که همیشه شعبه می گفت: من به دهان قتاده نگاه می کردم، اگر می گفت شنیدم و نقل می کنم، آن را حفظ می کردم؛ اما اگر می گفت از فلانی (عن فلان)، روایتش را ترک می کردم. همین مطلب را ما در کتاب المعرفة بیهقی دیدیم که از شعبه نقل شده بود که گفت: من شما را از تدلیس سه نفر نجات دادم: اعمش، ابو اسحاق و قتاده[41]. در ادامه ابن حجر می گوید: این قاعده نیکویی است که احادیث این افراد را قابل پذیرش می کند اگر از طریق شعبه نقل شده باشد؛ اگر چه با عنعنه نقل کرده باشند.
رابعا: خود صالح بن عبد العزیز اعتراف می کند که روایت بخاری در ادب المفرد صحیح ترین روایتی است که در اینجا نقل شده است (وهذه الروایة أصح ما روی)[42]. لذا در ادامه می آورد (أن سفیان من الحفاظ الأثبات، فنقله خبر أبی إسحاق بهذا اللفظ یدل على أنه هو المحفوظ، وسواه غلط مردود)؛ همانا سفیان از حفاظ ثبت است و خبری را که سفیان از ابی اسحاق به این لفظ نقل کرده است محفوظ است و ماسوای این نقل اشتباه و مردود است. گرچه اعتراف صالح بن عبدالعزیز بخاطر این است گمان می کند حرف نداء (یا) در کتاب بخاری نیست چنانچه در اشکال پنجم خواهد آمد.
اشکال پنجم
صالح بن عبد العزیز می گوید: در کتاب ادب المفرد بخاری لفظ ندا (یامحمد) وجود ندارد و فقط کلمه محمد آمده است[43]. لذا می گوید صحیح ترین روایت، روایت بخاری است و سفیان جزو حفاظ است.
جواب اشکال پنجم
اولا: البانی اعتراف دارد که در نسخه صحیح کتاب ادب المفرد یا محمد است لذا البانی این اشکال را وارد نمی کند[44].
ثانیا: در تمام نقل ها کلمه یا محمد آمده است چنانچه سخاوی و مزی از کتاب ادب المفرد، کلمه یا محمد را نقل کردند. (وللبخاری فی الأدب المفرد من طریق عن الرحمن بن سعد قال خدرت رجل ابن عمر فقال له رجل أذکر أحب الناس إلیک فقال: یا محمد)[45]. (قال: أَخْبَرَنَا زُهَیْرٌ، عَن أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْد الرَّحْمَنِ بْن سَعْد، قال: کنت عِنْدَ عَبد اللَّهِ بْنِ عُمَر، فَخُدِّرَتْ رِجْلُهُ، فَقُلْتُ له: یا عَبْدِ الرَّحْمَنِ مَا لِرِجْلِکَ؟ قال: اجْتَمَعَ عَصَبُهَا مِنْ هَاهُنَا. قال: قُلْتُ: ادْعُ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیْکَ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، فَانْبَسَطَتْ. رَوَاهُ (2) عَن أَبِی نُعَیْمٍ، عَنْ سُفْیَانَ، عَن أَبِی إِسْحَاقَ مُخْتَصَرًا)[46].
پس از آنچه بیان شده وهابیت معاصر مخصوصا البانی باید پاسخ بدهند که گفتن «یا محمد » اگر شرک می بود آیا امکان داشت ابن عمر این عمل شرکی را انجام می داد؟ آیا بخاری بعد از وفات رسول الله (ص) با دستهای خود آن را نوشته و تقدیم به امت اسلامی تقدیم کرده است، و بخاری عمل شرکی انجام داد؟ آیا امکان دارد که بخاری لفظ شرک را نوشته و سپس سکوت کرده هیچ نوع اعتراض بر آن نداشته باشد، آیا بخاری شرک را می دانست یا خیر؟ آیا ابن تیمیه و ابن قیم و شوکانی و صدیق حسن خان و دیگران، با نقل این روایت و تصحیح این روایت مشرک شدند؟ پس این موارد را منکرین توسل و استغاثه باید جواب دقیق بدهند یا اینکه حق را قبول نمایند.
سید مصطفی عبدالله زاده
[1]- عمل الیوم واللیلة سلوک النبی مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد: أحمد بن محمد المعروف بـ «ابن السُّنِّی» (م 364)، تحقیق: کوثر البرنی، دار القبلة للثقافة الإسلامیة ومؤسسة علوم القرآن، بیروت. ص 141.
[2]- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، الأدب المفرد، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، ناشر: دار البشائر الإسلامیة – بیروت، چاپ سوم، 1409 – 1989. ص 335- بغدادی، محمّد بن سعد (م230)، الطبقات الکبرى، تحقیق: إحسان عباس، دار صادر، بیروت، چاپ اوّل، 1968 م. ج 4 ص 154- علی بن الجَعْد بن عبید الجَوْهَری البغدادی (المتوفى: 230هـ)، مسند ابن الجعد، تحقیق: عامر أحمد حیدر، ناشر: مؤسسة نادر – بیروت. ص 369.
[3]- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، الأدب المفرد، ص 335.
[4]- ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم (م 728)، الکلم الطیب، تحقیق: الدکتور السید الجمیلی، دار الفکر اللبنانی للطباعة والنشر، بیروت، چاپ اوّل، 1407 هـ.ق. ص 96 و 97.
[5]- ابن القیّم الجوزیّة، محمّد، الوابل الصیب من الکلم الطیب، تحقیق: سید إبراهیم، دار الحدیث، قاهره، چاپ سوّم، 1999م. ص 135.
[6]- شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی (المتوفى: 902هـ)، القَولُ البَدِیعُ فی الصَّلاةِ عَلَى الحَبِیبِ الشَّفِیعِ، ناشر: دار الریان للتراث، ص 225.
[7]- مزی، یوسف بن عبد الرحمن (م 742)، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اوّل، 1400 هـ.ق. ج 17 ص 143.
[8]- محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: 1250هـ)، تحفة الذاکرین بعدة الحصن الحصین من کلام سید المرسلین، ناشر: دار القلم - بیروت – لبنان، چاپ اول، 1984، ص 312.
[9]- الألبانی شذوذه و أخطاؤه، حبیب الرحمن اعظمی، ناشر: دار الفقه والحدیث، مکان نشر: کویت، سال نشر: ١٤٠٤ ق، ص 36.
[10]- الألبانی شذوذه و أخطاؤه، حبیب الرحمن اعظمی، ناشر: دار الفقه والحدیث، مکان نشر: کویت، سال نشر: ١٤٠٤ ق، ص 36.
[11]- نووی، یحیی بن شرف (م 676)، الأذکار، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1414 هـ. ق. ص 305.
[12]- الصالحی الشامی، محمّد بن یوسف (م 942)، سبل الهدى والرشاد، فی سیرة خیر العباد، وذکر فضائله وأعلام نبوته وأفعاله وأحواله فی المبدأ والمعاد، تحقیق وتعلیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، الشیخ علی محمد معوض، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة: الأولى، 1414 هـ.ق. ج 11 ص 431
[13]- الشفا بتعریف حقوق المصطفى: أبو الفضل عیاض بن موسى (م 544)، دار الفیحاء، عمان، الطبعة: الثانیة، 1407 هـ. ج 2 ص 52.
[14]- ذهبی، محمّد بن احمد (748)، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوّم، 1405 هـ.ق. ج 15 ص 255 و 256.
[15]- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی ص 55.
[16]- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی ص 174.
[17]- الألبانی شذوذه و أخطاؤه، حبیب الرحمن اعظمی، ص 36.
[18]- غماری، عبد الله بن صدیق، إتقان الصنعة فی تحقیق معنى البدعة، ص 83.
[19]- محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: 1250هـ)، تحفة الذاکرین بعدة الحصن الحصین من کلام سید المرسلین، ص 312.
[20]- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی ص 174.
[21]- صالح بن عبد العزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ، هذه مفاهیمنا، ناشر: إدارة المساجد والمشاریع الخیریة الریاض، الطبعة: الثانیة 1422هـ-2001م. ص 50.
[22]- الکامل فی ضعفاء الرجال: الجرجانی، أحمد بن عدی (م 365)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود، علی محمد معوض، الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة: الأولى، 1418هـ. ج 7 ص 517- مزی، یوسف بن عبد الرحمن (م 742)، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اوّل، 1400 هـ.ق. ج 26 ص 460 تا 463- ابن حجر عسقلانی، أحمد، تقریب التهذیب، تحقیق: محمد عوامة، دار الرشید، سوریا، چاپ اوّل، 1406ق. ص 507
[23]- محمد بن عیسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاک، الترمذی، أبو عیسى (المتوفى: 279هـ)، سنن الترمذی، تحقیق وتعلیق: أحمد محمد شاکر (جـ 1، 2) ومحمد فؤاد عبد الباقی (جـ 3) وإبراهیم عطوة عوض المدرس فی الأزهر الشریف (جـ 4، 5)، ناشر: شرکة مکتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی – مصر، الطبعة: الثانیة، 1395 هـ - 1975 م. ج 5 ص 583.
[24]- مزی، یوسف بن عبد الرحمن (م 742)، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اوّل، 1400 هـ.ق. ج 26 ص 460.
[25]- ابن تیمیه، تلخیص کتاب الاستغاثة، تحقیق : محمد علی عجال، ناشر: مکتبة الغرباء الأثریة، المدینة المنورة، چاپ اول ، 1417. ج 1، ص 77.
[26]- صالح بن عبد العزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ، هذه مفاهیمنا، ص 51- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی ص 173.
[27]- بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256)، التاریخ الکبیر، دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد، الدکن، بی تا. ج 8 ص 213- ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمّد (327)، الجرح والتعدیل، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اوّل، 1271 هـ.ق. ج 9 ص 79.
[28]- ابن الملقن سراج الدین أبو حفص عمر بن علی بن أحمد الشافعی المصری (المتوفى: 804هـ)، المقنع فی علوم الحدیث، محقق: عبد الله بن یوسف الجدیع، ناشر: دار فواز للنشر – السعودیة، چاپ اول، 1413هـ. ج 1، ص 262.
[29]- لکنوی، محمد عبد الحی، الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، ص 230 و 231- تهانوی، قواعد فی علوم الحدیث، ص 223 و 224.
[30]- ابن حبان دارمی، محمّد، الثقات، دائرة المعارف العثمانیة بحیدر آباد، دکن هند، چاپ اوّل، 1393ق. ج 5 ص 507.
[31]- صالح بن عبد العزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ، هذه مفاهیمنا، ص 51- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی ص 173.
[32]- ذهبى، محمّد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق: بجاوى على محمّد، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت، چاپ اوّل، 1382ق. ج 3 ص 270.
[33]- ذهبی، محمّد بن احمد (748)، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوّم، 1405 هـ.ق. ج 5 ص 394.
[34]- الألبانی شذوذه و أخطاؤه، حبیب الرحمن اعظمی، ص 17.
[35]- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی ص 173.
[36]- الألبانی شذوذه و أخطاؤه، حبیب الرحمن اعظمی، ص 17.
[37]- صالح بن عبد العزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ، هذه مفاهیمنا، ص 51- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی ص 173.
[38]- الأبناسی المصری الشافعی، أبو إسحاق برهان الدین إبراهیم بن موسی بن أیوب (متوفای802هـ)، الشذا الفیاح من علوم ابن الصلاح، تحقیق: صلاح فتحی هلل، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1418هـ ـ 1998م. ج2، ص752.
[39]- ابن حجر عسقلانی، النکت على کتاب ابن الصلاح، المحقق: ربیع بن هادی عمیر المدخلی، الناشر: عمادة البحث العلمی بالجامعة الإسلامیة، المدینة المنورة، المملکة العربیة السعودیة، چاپ اول، 1404ق، ج 2 ص 636.
[40]- إبراهیم بن إسحاق الحربی أبو إسحاق [198 - 285]، غریب الحدیث، محقق: د. سلیمان إبراهیم محمد العاید، ناشر: جامعة أم القرى - مکة المکرمة، چاپ اول، 1405ق. ج 2 ص 674.
[41]- أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: 852هـ)، النکت على کتاب ابن الصلاح، محقق: ربیع بن هادی عمیر المدخلی، ناشر: عمادة البحث العلمی بالجامعة الإسلامیة، المدینة المنورة، المملکة العربیة السعودیة، ج 2 ص 630.
[42]- صالح بن عبد العزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ، هذه مفاهیمنا، ص 51.
[43]- صالح بن عبد العزیز بن محمد بن إبراهیم آل الشیخ، هذه مفاهیمنا، ص 51.
[44]- الکلم الطیب، شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی ص 173.
[45]- شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی (المتوفى: 902هـ)، القَولُ البَدِیعُ فی الصَّلاةِ عَلَى الحَبِیبِ الشَّفِیعِ، ناشر: دار الریان للتراث، ص 225.
[46]- مزی، یوسف بن عبد الرحمن (م 742)، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اوّل، 1400 هـ.ق. ج 17 ص 143.