پاسخ به برخی از شبهات "عبدالله بن سلمان الفیفی" راجع به مسئله مهدویت

مقدمه
در جهان اسلام فِرَق و مکاتب گوناگونی وجود دارند که در کنار مشترکات فراوان، در مسائلی نیز بایکدیگر مخالفند. هر یک از این فِرَق، دراین مسائل اختلافی، داعیه دار حقانیت بوده و بر علیه فِرَق دیگر، دست به احتجاج برده و مطالبی را در راستای اثبات حقانیت مبانی خود، بیان میکنند. البته برخی از این فِرَق در مقام احتجاج، گاهی از مدار حق خارج شده و به بیان مطالب غیر واقعی و کذب، روی میآورند.
یکی از مذاهبی که از گذشته تاکنون، دشمنانش، مطالب غیر واقعی فراوانی را علیه مبانی آن، بیان نموده و در مقام احتجاج، از مدار حق خارج شده اند، مذهب تشیع میباشد. کتاب "نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه" یکی از هزاران کتب و نوشته جاتی است که دشمنان شیعه، برای حمله به مبانی اعتقادی مکتب نورانی اهل البیت (علیهم السلام) به نگارش آن پرداخته اند. سراسر این کتاب، پر از مطالب غیر واقعی است که جمهور علمای شیعه یا به آن مطالب التزامی ندارند. و یا اگر التزامی به آن اعتقادات دارند این التزام، متکی به پشتوانه های عقلی و نقلی معتبری است که حتی کوچکترین شکی را نسبت به صحت و حقانیت آن عقیده، برای انسان باقی نمی گذارد. در نوشته پیش رو، برخی از اشکالات و شبهات باب مهدویت که الفیفی در این کتاب مطرح نموده است، نقد و بررسی خواهند شد.
تذکر این مطلب ضرورت دارد که شبهات الفیفی در بخش مهدویت کتاب "نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه"، شبهات جدیدی نیست و به عقیده نگارنده، بسیاری از این اشکالات و شبهات، کپی شده و عین شبهاتی است که افرادی نظیر احمد کاتب و ناصر قفاری در کتب خود به آنها اشاره کرده اند. البته اینان نیز به پیروی از پیشوای خود یعنی جناب ابن تیمیه این مطالب غیر واقعی و سست را در کتب خود آورده اند. چراکه ابن تیمیه نیز همین اشکالات را در کتاب منهاج السنه مطرح کرده است. بنابراین میتوان اینگونه نتیجه گیری نمود که مخالفین مکتب اهل البیت (علیهم السلام) در بحث مهدویت، تقریبا یک خط سیر را دنبال میکنند لذا اگر پژوهشگری به صورت متقن به اشکالات یکی از این افراد پاسخ دهد در حقیقت به اکثر شبهات سلفیه در مسئله مهدویت پاسخگو بوده است.
نگارنده در ادامه، قبل از آنکه وارد پاسخ به شبهات الفیفی بشود، بصورت بسیار مختصر کتاب "نقدالاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه" را معرفی می کند.
کتاب " نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه"
کتاب " نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه" اثر عبدالله بن سلمان الفیفی، دارای 3 باب و هر بابی دارای مباحث متعددی است که نویسنده -همانطور که در مقدمه تصریح کرده است- در سراسر این ابواب و مباحث، اشکالات فراوانی به شیعیان و عقاید ایشان در مسئله امامت وارد می کند.
الفیفی در این کتاب، اشکالات اشاعره و اهل سنت به مبانی شیعه در حوزه مباحث امامت را بیان می کند. و برای تقویت اشکالات مطرح شده، در بسیاری از موارد، به کتب علمای شیعه استناد می کند. البته نویسنده در موارد متعدد، دیدگاه یک یا چند نفر از شیعیان را بعنوان دیدگاه تمام شیعیان تلقی نموده و اینچنین برداشت کرده است که شیعیان در فلان مسئله، چنین دیدگاهی دارند. حال آنکه برای بدست آوردن عقاید یک مذهب باید به آراء جمهور علمای آن مذهب مراجعه نمود.
جالب تر آنکه الفیفی، در مواردی نیز، ادعا کرده است بین علمای شیعه آراء مختلفی وجود دارد و از این طریق، اصلِ آن مسئله مختلف فیه را رد و انکار میکند! حال آنکه با مراجعه به آن موارد، مشاهده می کنیم که یا اساسا اختلافی وجود ندارد و یا اگر اختلافی نیز وجود دارد انکار اصل آن مسئله، بدلیل وجود آراء مختلف، عملی مردود و غیر مرسوم است چرا که اگر چنین برخوردی با اختلافات آراء علما، صحیح باشد هر آیینه باید بسیاری از مسلمات موجود در دین را به دلیلِ وجودِ کوچکترین اختلافی، کنار گذاشت و انکار کرد! این در حالی است که عقل در چنین مواردی، حکم می کند وقتی با مسئله ای اختلافی مواجه می شویم باید میزان اعتبار اقوال را بسنجیم و قول قوی تر را اخذ نماییم. بنابراین هنگامی که جمهور علما در مورد مسئله ای، مطلبی واحد را عنوان می فرمایند و ادله متقنی در جهت اثبات مدعای خود بیان می کنند، ضرورت دارد حکم ایشان را حکمِ آن مذهب تلقی نمود؛ هرچند در مقابل قول جمهور، قول نادری نیز در کار باشد.
الفیفی در موضوع مهدویت، به مباحث گوناگونی ورود میکند، که در ادامه، برخی از اشکالات الفیفی پیرامون 3 مسئله از مسائل مهدویت، بررسی خواهد شد:
1: مسئله ولادت امام عصر (ارواحنا له الفداء)
2: مسئله غیبت صغری و نواب اربعه
3: مسئله غیبت کبری و ولایت فقیه
مطلب اول: در وجود یا عدم وجود امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
عمده اشکالاتی که الفیفی در این بخش مطرح میکند این است که در میان شیعیان، راجع به ابعاد گوناگون زندگانی امام عصر (ارواحنا له الفداء) تناقضات فراوانی وجود دارد که این تناقضات در نهایت دلالت میکند که او (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) متولد نشده است. چراکه اگر او متولد میشد دیگر این همه تناقض وجود نداشت. تناقضاتی نظیر:
1: مصداق مهدی: چنانکه فِرَق موجود در شیعه هرکدام در مصداق مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اختلاف دارند. بعنوان مثال: کیسانیه معتقد بوده اند که محمد بن حنفیه، مهدی است، ناووسیه میگفتند: جعفر بن محمد (علیهما السلام)، مهدی است حال آنکه جعفر بن محمد (علیهما السلام)، به زعم برخی دیگر از شیعیان از دنیا رفته است.[2]
2: زمان ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف): در این مسئله نیز بین شیعیان اختلاف وجود دارد به نحوی که برخی معتقدند او در 15 شعبان 255ه ق متولد شده است و برخی دیگر گفته اند: زمان تولد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 23 رمضان 258ه ق بوده است.[3]
3: کیفیت تولد حضرت، در گزارشات شیعیان یکی دیگر از موارد اختلافی میباشد.[4]
الفیفی پس از بیان این تناقضات تصریح میکند که این تناقضات دلالت میکند که وجودش محقق نشده است (العیاذبالله) چراکه اگر وجودش محقق میشد این همه تناقض نباید بوجود میآمد.
او معتقد است که سِرّی بودن تولد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امری نادر است که همه عقلا به این مطلب اذعان دارند و بنابر اصل موجود، وقتی شک داریم چیزی بوجود آمده یا نه، اصلِ (ابقاء ماکان علی ما کان) دلالت میکند که آن چیز الان موجود نشده است بنابراین چون قبل از ایجادِ این شک، مولودی متولد نشده بود حالا نیز حکم میکنیم مولودی متولد نشده است. چنانکه جعفر بن کذاب، وجود فرزند را برای برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) منکر شده است.[5]
افزون بر آن، در وصیت امام حسن عسکری (علیه السلام) – که ایشان بعد از این وصیت از دنیا رفته اند- نیامده است که آن حضرت، فرزندی داشته باشند.[6] و اولین کسی که بین مردم شایع کرد که امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی دارد عثمان بن سعید عمری بود که خود را رابط حضرت مهدی (علیه السلام) و مردم نامید تا بتواند اموالی را برای خود جمع کند.[7] (العیاذ بالله)
نقد و بررسی:
الفیفی با بیان اشکالات فوق، قصد دارد که ولادت امام زمان (ارواحنا له الفداء) را زیر سوال ببرد حال آنکه فریقین، روایت مشهور نبوی (من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتتا جاهلیه) را نقل کرده اند[8] که این روایت به وضوح نشان می دهد در هر زمانی، امامی هست که مومنین باید به او معرفت یابند. البته روایت مذکور با الفاظ دیگری نیز در کتب روایی وارد شده است.[9]
به غیر از این روایت، پاسخ های فراوان دیگری نیز می توان به اشکالات الفیفی داد که نگارنده در ادامه به این پاسخ ها اشاره می کند:
الف: الفیفی کتابش را همانطور که از اسمش مشخص است خطاب به شیعیان اثنی عشری (12 امامی) نگاشته است لذا استناد به اقوال فِرَقی نظیر کیسانیه و ناوسیه که در حقیقت اثنی عشری محسوب نمی شوند و هر کدام در شخصی توقف نموده و از دیدگاه علمای شیعه، منحرف محسوب میشوند خارج از بحث است و نمیتواند دلیل صحیحی بر وجود تناقض بین شیعیان اثنی عشری محسوب شود.
ب: بر فرض آنکه شیعیان در مسئله مصداق مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، زمان ولادت او، نام مادر او اختلاف داشته باشند، آیا اختلاف در این مسائل، میتواند مجوزی باشد تا اصل مسئله ولادت ایشان را انکارکنیم؟ اگر چنین باشد پس جریان اصحاب کهف نیز زیر سوال خواهد رفت و –العیاذبالله- باید انکار شود!!! چرا که به تصریح قرآن کریم حتی در تعداد اصحاب کهف، میان مردم اختلاف بوده است {سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ...}[10] بنابراین صِرف اختلاف، دلیل رد مسئله نمیشود.
ج: گذشته از آن، عقیده شیعیان اثنی عشری در مصداق مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، همانطور که از نام این مذهب ناگفته پیداست این است که امام دوازدهم یعنی م ح م د ابن الحسن العسکری (علیهما السلام)، همان مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.[11] چنانکه روایات فراوانی بر این امر دلالت میکند. نظیر روایت جابر بن عبدالله انصاری که میگوید: به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، راجع به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» گفتم: اولی الامر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: آن ها جانشینان و پیشوایان بعد از من هستند. اول آن ها علی بن ابی طالب، بعد امام حسن، سپس امام حسین، بعد علی بن الحسین، سپس محمّد بن علی، که در تورات معروف به باقر است و تو او را خواهی دید وقتی او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. سپس صادق، جعفر بن محمّد، بعد موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، بعد محمّد بن علی، سپس علی بن محمّد، آن گاه حسن بن علی، سپس همنام و هم کنیه من، حجة اللَّه در زمین و بقیة اللَّه است. آن کسی که خداوند به دست او شرق و غرب را فتح میکند. او از شیعیان خود پنهان است به طوری که معتقد به امامت او باقی نمیماند، مگر کسی که قلبش را خداوند به ایمان آزمایش نموده است.»[12]
البته روایات متعددی نیز درکتب معتبر اهل سنت وجود داردکه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)، تعبیراتی نظیر اثنا عشر امیرا[13]، اثنا عشر خلیفه[14] را به کار برده و تصریح فرموده اند که همه این12 نفر از قریش هستند. که این روایات نیز می توانند مویدات مناسبی برای اثبات این مدعا باشند که مهدی موعود، همان م ح م د است که امام دوازدهم شیعیان بوده فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) می باشد.
بنابراین شیعیان اثنی عشری در مصداق مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با هم اختلاف نداشته و همه معتقد به این هستند که مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همان، م ح م د، فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام)، میباشد.
د: راجع به زمان ولادت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز باید گفت: وجود اختلاف در اقوال مورخین، امری طبیعی است. و چنین اختلافی در بین مورخین فریقین مرسوم بوده است. بعنوان مثال: شمس الدین ذهبی از تاریخ نویسان مطرح اهل سنت، برای بیان روز میلاد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) چند قول نقل میکند مثلا میگوید: بسیاری معتقدند آن حضرت در 12 ربیع الاول متولد شده اند؛ و برخی نیز گفته اند 12 رمضان، روز میلاد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) میباشد[15]. البته از سیاق کلام ذهبی و مویداتی که اقامه میکند، بدست میآید که قول اول (12 ربیع الاول) قول مشهور است. بنابراین صرف نقل اقوال مورخین و اختلاف ایشان با هم، دلیلی نمیشود که بتوان اصل مساله را زیر سوال برد. بر همین اساس علمایی از شیعه که در حوزه زندگانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، قلم زده اند دیدگاه تمامی مورخین را درباره زمان ولادت آن حضرت بیان فرموده اند و لیکن این را باید در نظر گرفت قول مشهور میان شیعیان اثنی عشری این است که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در 15 شعبان سال 255 ه ق متولد شده اند.[16]
ه: در مسئله وجود فرزند برای امام حسن عسکری (علیه السلام)، که الفیفی از اساس آن را انکار می کند باید گفت: علاوه بر شیعیان، بزرگانی از اهل سنت نیز اذعان کرده اند یکی از کنیه های امام حسن عسکری (علیه السلام) ابو محمد بوده، وایشان فرزندی به نام م ح م د دارند[17]. که او همان مهدی موعود است چنانکه سبط ابن جوزی حنفی به این مسئله تصریح مینماید.[18] این کلام سبط ابن جوزی دلالت دارد که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متولد شده است. چرا که سبط ابن جوزی ایشان را فرزند بلا فصل امام حسن عسکری (علیه السلام) میداند.
نگارنده در ادامه (صفحه بعد)، به موارد دیگری از نسب شاسان و مورخین سنی مذهبی که معتقد به ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند، اشاره خواهد کرد.
و: فوق العاده عجیب است که الفیفی برای انکار وجود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به فعل جعفر کذاب استناد میکند حال آنکه اگر انکار شخصی مانند جعفر را معتبر بدانیم هر آیینه باید انکار رسالت پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) توسط ابولهب (عموی آن حضرت) را دلیلی بر عدم رسالت ایشان به حساب آوریم. بنابراین نمیتوان صرف انکار مسئله، توسط یک نفر را دلیلی بر مدعای خود بگیریم؛ گذشته از آنکه طبق منابع تاریخی و کتب رجالی، جعفر، شخصی فاسق و مشروب خوار بوده است[19]. آیا به فعل کسی که این خصوصیات را دارد میتوان استناد نمود؟
البته ممکن است برخی بگویند: شیعیان، جعفر را به این جهت که انکارش بی اعتبار شود، تضعیف کرده و او را شخصی فاسق، معرفی کرده اند که در جواب باید گفت: فرضا، جعفر شخصی فاسق نبوده و میتوان به ادعاهای او اعتنا کرد، و لیکن باید دانست، انکار ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توسط جناب جعفر، در مقابل دهها دلیل و مویدی قرار می گیرد که دلالت بر تولد امام عصر (ارواحنا له الفداء) میکنند و لذا ادعای جعفر، تضعیف میشود چراکه بر خلاف آن، دهها دلیل مبنی بر ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اقامه شده است.
ز: الفیفی میگوید امام حسن عسکری (علیه السلام) در وصیت قبل از شهادتش به امامت فرزندش اشاره ای نکرده است که در پاسخ به این اشکال نیز باید گفت: اینکه امام حسن عسکری (علیه السلام) در وصیت نامه خود به وجود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره نفرموده اند دلیل نمیشود که وجود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را انکار کنیم. چنانکه با توجه به اوضاع آن دوره که دشمنان حریم اهل البیت (علیهم السلام) قصدِ کشتن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته اند، صلاح نبوده است که تولد ایشان اعلان عمومی شود.[20] البته هرچند در وصیت امام حسن عسکری (علیه السلام) به وجود امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح نشده است و لیکن طبق گزارشات تاریخی، امام حسن عسکری (علیه السلام)، فرزند بزرگوارش امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در موارد فراوانی به یاران خاصِ خود، نشان داده اند. چنانکه شیخ طوسی میگوید: امام حسن عسکری (علیه السلام) در جلسه ای که 40 نفر از خواص شاگردان شان وجود داشتند، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به آنها نشان داده و فرمودند: "هذا امامکم بعدی..."[21]
همچنین در روایت صحیح دیگری، وارد شده است که امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: " قد ولد ولیّ اللّه و حجته على عباده و خلیفتی من بعدی مختونا، لیلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسین و مائتین عند طلوع الفجر"[22] همانا ولی خدا و حجت خداوند بر بندگانش و جانشین من در شب 15 شعبان سال255ه ق نزدیک طلوع فجر متولد شد.
واقعا جای سوال دارد که چرا الفیفی در مورد این دسته از روایات، سکوت اختیار کرده است؟
تذکر این مطلب نیز ضرورت دارد که بسیاری از نسب شناسان و علمای سنی مذهب نیز به ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تصریح کرده اند که در ادامه به برخی از این نسب شناسان و علما اشاره میشود.
1: نسب شناسان:
* ابونصر بخاری که از علمای قرن چهارم هجری قمری محسوب می شود در کتاب " سرالسلسله العلویه" بعد از بیان این مسئله که امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی به نام قائم (حجه) دارد تصریح میکند که "لا طعن فی نسبه"[23] طعنی (هیچ بحثی) در مورد نسبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود ندارد.
* علی بن علوی عمری از نسب شناسان قرن پنجم هجری نیز در کتاب "المجدی فی انساب الطالبیین" مینویسد: "ومات أبو محمّد علیهالسلام و ولده من نرجس (علیها السلام) معلوم عند خاصّة أصحابه وثقات أهله، وسنذکر حال ولادته والأخبار التی سمعناها فی ذلک، وامتحن المؤمنون بل کافّة الناس بغیبته"[24]
* فخر رازی نیز در کتاب الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیّة میگوید: امام حسن عسکری علیه السلام دارای2 دختر و 2 پسر بوده است. بعد تصریح میکند که یکی از پسرانش صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.[25]
2: علما و مورخین اهل سنت:
* ابن خلکان:[26] او در کتاب مشهور "وفیات الاعیان" به ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح نموده و میگوید: "أبو القاسم محمد بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمد الجواد....کانت ولادته یوم الجمعه منتصف شعبان سنة خمس وخمسین ومائتین، ولما توفی أبوه - وقد سبق ذکره - کان عمره خمس سنین، واسم أمه خمط، وقیل نرجس..."[27]
* ابن اثیر[28]: او نیز در کتاب تاریخی خود در وقایع سال260 هجری قمری در بخش وفیات این سال، به شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) اشاره نموده ودر ذیل آن، به مسئله ولادت حضرت حجت (ارواحناله الفداء) تصریح میکند: " أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ الْعَسْکَرِیُّ، وَهُوَ أَحَدُ الْأَئِمَّةِ الِاثْنَى عَشَرَ، عَلَى مَذْهَبِ الْإِمَامِیَّةِ، وَهُوَ وَالِدُ مُحَمَّدٍ الَّذِی یَعْتَقِدُونَهُ الْمُنْتَظَرَ بِسِرْدَابِ سَامَرَّا"[29]
* ابراهیم بن محمد جوینی[30]: وی در کتاب فرائد السمطین، هنگامی که اسامی ائمه اهل البیت (علیهم السلام) را متذکر میشود، امام دوازدهم را اینگونه معرفی میکند: " أبو القاسم محمد بن الحسن هو حجّة اللّه القائم،أمّه جاریة اسمها نرجس صلوات اللّه علیهم أجمعین"[31] این عبارت جوینی دلالت می کند که امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متولد شده است و پدرش امام حسن عسکری و مادرش نرجس (سلام الله علیهم) میباشد.
جوینی در جایی دیگر از کتابش حدیثی از امام رضا (علیه السلام) بیان میکند که آن حضرت به دعبل خزاعی فرمودند: "دعبل، الإمام بعدی محمد ابنی و بعد محمد، ابنه علیّ، و بعد علیّ ابنه الحسن، و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره..."[32] که این روایت نیز نشان دهنده آن است که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) بوده و در نتیجه متولد شده اند.
ح: در پایان این بخش، در پاسخ به ادعای دیگر الفیفی، که عثمان بن سعید را شخصی جاه طلب معرفی نموده که برای منافع شخصی خودش، ادعای تولد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مطرح کرده است، باید گفت: چنین ادعایی به دور از انصاف است؛ چراکه جناب عثمان بن سعید، از ناحیه امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) منصوب به وکالت شده و در تاریخ شیعه شخصیتی متقی و عادل محسوب میشود.[33] و هیچ تردیدی بین شیعیان اثنی عشری در وثاقت وجایگاه رفیع او وجود ندارد.
افزون بر آن، این ادعا که، تنها عثمان بن سعید، از وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خبر داده است ادعای صحیحی نیست چراکه بنابر گزارشات معتبر مورخین شیعه، خبر ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از طرق دیگری نیز واصل شده است. نظیر روایاتی که از حکیمه خاتون (عمه مکرمه امام حسن عسکری علیهماالسلام)[34] و اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام)[35] در این باره وارد شده است. بنابراین خیر ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از افراد موثق فراوانی در کتب فریقین، مخصوصا کتب شیعیان وارد شده است. و لذا اینگونه نیست که روایت میلاد امام عصر (ارواحنا له الفداء)، صرفا از عثمان بن سعید عمری نقل شده باشد.
مطلب دوم: غیبت صغری و دوران نواب چهارگانه
الفیفی درباره غیبت صغری امام عصر (ارواحنا له الفداء) نیز اشکالاتی به شیعه گرفته و در نهایت با تمام جسارت، نتیجه میگیرد که غیبت صغری و وجود 4 نایب خاص برای حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، واقعیت ندارد. برخی از اشکالاتی که وی مطرح میکند عبارتند از:
اشکال اول الفیفی
این4 وکیل، نائبان امام معصوم هستند. و از منظر شیعه، امامت از اصول دین است و دین را فقط باید از معصوم اخذ نمود، پس نمیتوان به صداقت گفتار این 4 نفر که معصوم نبوده و دین و اقوال امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برای مردم بیان میکنند، واصل گشت.[36]
پاسخ :
اولا: نقش وکلای اربعه در جهت بیان معارف دینی و بیانات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، همانند نقش راویان احادیث است. چنانکه شیخ طوسی (ره) در کتاب الغیبه تصریح کرده است: در عصر غیبت صغری امام عصر (ارواحنا له الفداء)، اوامر و نواهی آن حضرت به شیعیان و همچنین پاسخ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سوالات شیعیان، توسط وکلای اربعه ابلاغ می شده است.[37] و همانطور که هیچ یک از علمای فریقین در مورد راویان احادیث، شرط عصمت را مطرح نمیکند لذا شرط عصمت برای نواب خاص نیز بی دلیل است. و صِرفِ اعتقاد به عدالت آنان، مجوزی در قبول اقوال شان میباشد. که در این باره باید گفت: عدالت نواب اربعه در نگاه شیعیان، امری بدیهی محسوب میشود.
ثانیا: مگر شیعیان معتقدند که وظیفه نواب اربعه، جعل دین است که شما میگویید: چون دین را باید از معصوم اخذ کرد لذا آنان لزوما باید معصوم باشند؟ ظاهرا آقای الفیفی منابع شیعی را دقیق مطالعه نکرده است؛ چراکه اگر دقیق مطالعه میکرد هر آینه متوجه میشد شیعیان برای نواب اربعه وظایفی را ذکر کرده اند[38] که در هیچ یک از آن وظایف به طور قطع و یقین، عصمت شرط نیست. بلکه عدالت کفایت میکند و باید گفت: شیعیان باتوجه به توثیقاتی که در مدح 4 وکیل امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده است، قائل به عدالت ایشان هستند.
اشکال دوم و سوم الفیفی
دومین ادعایی که الفیفی در این بحث، مطرح میکند این است که شیعیان برای اثبات صحت نیابت عثمان بن سعید، دلیلی ندارند مگر قول امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، که او هم در غیبت است و لذا نمیتوان از طریق قول سفیر (عثمان بن سعید) به قول امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نائل گشت.[39]
3: الفیفی همچنین میگوید: شیعیان، نمیتوانند بگویند که از طریق اجماع و یا تواتر به صحت وکالت نواب اربعه پی بردیم؛ چراکه همانطور که واضح است بعد از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام)، شیعیان فرقه فرقه و دچار اختلاف شدند و اگر اجماع یا تواتری در کار بود نباید این همه اختلاف رخ میداد.[40]
پاسخ :
در جواب این اشکالِ الفیفی نیز باید گفت:
اولا: دلیل نیابت اولین نایب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صرفا قول آن حضرت نیست بلکه در منابع تاریخی و کتب محدثین شیعه وارد شده است که امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام)، عثمان بن سعید را توثیق نموده و به وکالت او تصریح نموده اند؛ چنانکه امام هادی (علیه السلام) در مورد عثمان بن سعید فرمود: " اَلْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ مَا قَالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ اَلثِّقَةُ اَلْمَأْمُونُ"[41]
همچنین امام حسن عسکری (علیه السلام) در مدح عثمان بن سعید و پسرش فرمودند: " اَلْعَمْرِیُّ وَ اِبْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالاَ لَکَ فَعَنِّی یَقُولاَنِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا اَلثِّقَتَانِ اَلْمَأْمُونَانِ" [42]
در روایت دیگری نیز آمده است که امام حسن عسکری (علیه السلام) به 40 نفر از اصحاب نزدیک خود، امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نشان دادند و فرمودند: "هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فَتَهْلِکُوا فِی أَدْیَانِکُمْ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ مِنْ بَعْدِ یَوْمِکُمْ هَذَا حَتَّى یَتِمَّ لَهُ عُمُرٌ فَاقْبَلُوا مِنْ عُثْمَانَ مَا یَقُولُهُ وَ انْتَهُوا إِلَى أَمْرِهِ وَ اقْبَلُوا قَوْلَهُ فَهُوَ خَلِیفَةُ إِمَامِکُم..."[43] {امام حسن عسکری به حضرت مهدی علیهماالسلام اشاره نموده و فرمودند:} این (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) امامِ پس از من وجانشین من بر شما میباشد؛ بر شما باد که از او اطاعت کنید و پس از من، از تفرقه بپرهیزید، شما پس از این، دیگر او (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نمی بینید و لذا باید از عثمان (بن سعید) اطاعت کنید و قول او را قبول کنید چراکه او خلیفه امامِ شماست.
لازم به تذکر است که با استناد به این روایات، نیابت و وثاقت عثمان بن سعید و فرزندش محمد بن عثمان اثبات میشود و هنگامی که چنین اتفاقی بیافتد اثبات نیابت و وثاقت 2 نایب دیگر یعنی حسین بن روح و علی بن محمد سمری که با تصریح نواب قبل از خود به نیابت منصوب شده اند، امر دشواری نخواهد بود.
افزون بر تمامی این موارد، باید یادآور شد که تمامی علمای شیعه در مسئله نیابت نواب اربعه، اجماع دارند.
اشکال چهارم الفیفی
اشکال دیگر الفیفی به این صورت است که شیعیان نمیتوانند دلیلی بر اتمام دوره وکالت نواب خاص (غیبت صغری) و شروع غیبت کبری اقامه کنند. چرا که تنها دلیلی که آنان اقامه کرده اند توقیعی است که به نقل از شیخ صدوق از حسن بن احمد مکتب رسیده است که در آن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ابوالحسن سمری (آخرین نایب خود) می فرماید که 6 روز دیگر از دنیا خواهی رفت و نایبی بعد از خودت انتخاب نکن و از آن به بعد غیت کبری شروع خواهد شد.
در این توقیع، شخصی به نام "حسن بن احمد مکتب" وجود دارد که در کتب رجالی، شخصیتی مجهول است و به تعبیر علامه حلی (ره) روایت شخصی که مجهول الحال است پذیرفته نخواهد شد.[44]
پاسخ:
اولا: در سند این توقیع، اشتباهی در هنگام ذکر نام راوی رخ داده است چراکه نام واقعی راوی، "حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب" است که به اشتباه، "حسن بن احمد مکتب" ذکر شده است. چنانکه در حاشیه برخی از کتب رجالی به این مسئله تصریح شده است.[45] و از آنجایی که وی از مشایخ شیخ صدوق (ره) بوده و شیخ نیز او را تعظیم می نموده است[46]، بنابراین حداقل نظریه ای که در مورد شخصیت "حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب"، در جهت قبول روایاتش می توان داشت، این است که وی شخصیتی حسن است.[47] بنابراین سند توقیع مذکور بی اشکال بوده و لذا ادعای الفیفی مبنی بر مجهول بودن راوی آن، ادعایی مردود است.
ثانیا: افزون بر این توقیع، در روایات متعددی نیز وارد شده است که امام عصر (ارواحناله) الفداء دارای 2 غیبت میباشند. نظیر روایت امام صادق (علیه السلام) که آن حضرت فرمودند: "لِلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلَامُ غَیْبَتَانِ: إِحْدَاهُمَا قَصِیرَةٌ، و الْأُخْرى طَوِیلَةٌ؛ الْغَیْبَةُ الْأُولى لَایَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فِیهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِیعَتِهِ و الْأُخْرى لَایَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فِیهَاإِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِیه "[48] برای حضرت قائم (علیه السلام) 2 غیبت وجود دارد: یکی از آن 2 غیبت، غیبت کوتاه و دیگری غیبتی طولانی است؛ در غیبت اولی، کسی از مکان آن حضرت اطلاعی ندارد مگر شیعیان خاص؛ ولی در غیبت کبری، فقط عده کمی از موالیان آنحضرت از مکان ایشان مطلع هستند.
ثالثا: عقل حکم میکند که چون هر کدام از 3 نایب اول، شخصِ پس از خود را به عنوان نایب، معرفی فرموده اند پس هنگامی که از سوی علی بن محمد سمری، شخصیتی برای نیابت مشخص نشده است میتوان این نتیجه را گرفت که دوران نیابت خاصه تمام شده است چراکه اگر این دوران ادامه دار بود هرآینه باید نایب پنجمی توسط علی بن محمد سمری معرفی میشد که این اتفاق نیفتاد.
بنابراین هیچ اختلافی بین شیعیان اثنی عشری در اسامی و تعداد نواب و همچنین در مدت غیبت صغری وجود ندارد. اثبات این مدعا کار دشواری نبوده و صرفا با مراجعه به کتب کلامی علمای شیعه میتوان به آن دست یافت.
البته اگر در ابتدای غیبت صغری، اختلافی بین شیعیان رخ داده است باید دانست که این اختلاف بین عوام شیعیان بوده نه خواص شیعیان؛ ثانیا این اختلافات ناشی از حیرت شیعیان بوده است که پس از گذشت چند سال، با مجاهدت های فراوان علمای شیعه در آن عصر، مبنی بر بصیرت افزایی در راستای تبیین معارف مهدوی، این حیرت و اختلاف از بین رفته و تمام شیعیان اثنی عشری در مواردی از این دست، به اجماع قابل قبولی رسیدند.
اشکال پنجم الفیفی
پنجمین اشکالی که الفیفی در این بخش مطرح می کند این است که در این توقیع، به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، علم غیب نسبت داده شده است؛ حال آنکه طبق صریح قرآن، علم غیب تنها مخصوص خدای متعال است.[49]
پاسخ:
اولا: باید دانست مراد از عالم به غیب بودن خداوند، پیامبران و اولیای الهی، این است که آنچه برای دیگران غیب است برای آنها، معلوم و مشهود است.[50] در برخی آیات قرآن کریم از جمله آیه ای که الفیفی آن را بیان کرده است، علم غیب، مختص به خداوند دانسته شده است ولیکن با این وجود در برخی دیگر از آیات، نظیر آیه 49 سوره آل عمران خدای متعال به نقل ازحضرت عیسی (علیه السلام) میفرمایند: "...وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ..." (و از آنچه میخورید، و در خانههای خود ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم.) که این آیه دلالت بر علمیت حضرت عیسی (علیه السلام) به امور غیبی عالم دارد.
حال باید بین این 2 دسته از آیات ( که یک گروه دلالت بر انحصار علم غیب در خداوند متعال دارد و گروه دیگری از آیات، تصریح در وجود علم غیب در برخی از انسانها دارد) جمع نمود. بهترین راه جمعی که علما اختیار فرمودهاند، این است آیاتی که دلالت بر انحصار علم غیب در خداوند متعال دارند، در حقیقت بیانگر علم غیب استقلالی خداوند می باشند به این معنا که تنها خداوند است که مستقلا و بدون نیاز به چیزی، دارای علم غیب است.
همچنین میتوان با استناد به آیات دسته دوم که علم غیب را به برخی از انسانهای شریف نسبت داده است، معتقد شویم که غیر الله نیز ممکن است علم غیب داشته باشند و لیکن علم غیب ایشان، غیر مستقل است. و ایشان در دارا بودن علم غیب، لزوما نیازمند خداوند متعال هستند.[51]
البته در بسیاری از مصادر اهل سنت و حتی کتب برخی از پیشوایان سلفیه، مواردی یافت می شود که آنان وجود علم غیب را برای عده ای از صحابه پذیرفته اند. نمونه بارزش جناب حذیفه صحابی جلیل القدر حضرت رسول (صلی الله علیه وآله است) که در صحیح مسلم به نقل از او آمده است: " أخبرنی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بما هو کائن إلی أن تقوم الساعة"[52] {رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) آنچه را که تا روز قیامت اتفاق میافتد به من خبر داد.} این روایت دلالت دارد که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)، به حذیفه علم ما یکون (سیکون) را آموخته اند. چنانکه بدیهی است و برخی از علما نیز به آن تصریح فرموده اند، علم ما یکون، یکی از مصادیق علم غیب محسوب میشود.[53]
ابن تیمیه نیز در جواب علامه حلی(ره) که در منهاج الکرامه، علم غیب را برای حضرت علی (علیه السلام) قائل شده بود، تصریح کرده است که " و فی أتباع أبی بکر وعمر وعثمان من یخبر بأضعاف ذلک ...وحذیفة بن الیمان و أبو هریرة وغیرهما من الصحابة کانوا یحدثون الناس بأضعاف ذلک" [54] حذیفه و تعدادی از پیروان ابوبکر، عمر و عثمان، چندین برابر او (حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام) علم غیب می دانستند.
بنابراین وجود علم غیب در ائمه اطهار (علیهم السلام) مخصوصا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، محذوریت شرعی و عقلی ندارد. لذا نمیتوان به دلیل مطلبی که دلالت بر وجود علم غیب در امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میکند، توقیع مذکور را ابطال نمود.
مبحث سوم: غیبت کبری و اثر آن بر شیعه
مهم ترین اشکالی که الفیفی در اینجا مطرح میکند مربوط به مسئله "ولایت فقیه" است. او ابتدا میگوید: سوالی که باید از شیعیان بپرسیم این است که در عصر غیبت کبری شما به چه کسی مراجعه میکنید؟ اگر در جواب بگویند: علما؛ خواهیم گفت: که این حرف باطلی است؛ چراکه علما، معصوم نیستند و امکان زیاده روی یا کوتاهی در دین از سوی آنان وجود دارد.[55]
الفیفی سپس با استناد به روایت امام صادق (علیه السلام) " کل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله" ادعا میکند طبق این روایت، کسی نباید حکومت تشکیل دهد؛ حال آنکه {امام}خمینی(ره) در ایران، ندای ولایت فقیه سر داد و تمام وظایف و اختیارات پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) را برای فقیه نیز قائل بود. {امام}خمینی (ره) معتقد بود که ولی فقیه، همانند حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)، حدود را اقامه میکند، همچنین ولی فقیه به حکمی که از سوی خداوند نازل شده است بدون زیادت و یا نقصان، حکم میکند. البته {امام}خمینی(ره) معتقد بوده است که نیازی نیست ولی فقیه، معصوم باشد.[56]
پاسخ:
اولا: یکی از شروطی که شیعیان برای علمای محل رجوع مردم در عصر غیبت کبری، لازم میدانند عدالت است.[57] و صفت عدالت طبق تعریف فقهای شیعه عبارت است از: یک حالت خدا ترسى باطنى که انسان را از انجام گناه کبیره و تکرار گناه صغیره باز مىدارد.[58] لذا اگر عالمی، عادل باشد مسلما ضریب اشتباهاتش پایین خواهد آمد و عمدا دست به زیاده روی و یا کوتاهی در امور دینی نخواهد برد. بنابراین میتوان به قول و فعل چنین مجتهدی عمل نمود. چنانکه در روایت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح به حجیت قول وفعل علما شده است. " أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه" [59]
بنابراین دیگر نیازی به شرط نمودن عصمت در علما نیست. و به محض اینکه عدالت علما برای ما محرز شد، این قابلیت را خواهند داشت که نایب عام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غیبت کبری باشند.
ثانیا: در روایات فریقین حدیثی از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) وارد شده است که آن حضرت فرمودند: " العلماء ورثه الانبیاء"[60] سوال اساسی اینجاست آیا علما که در این حدیث به عنوان جانشینان پیامبران (علیهم السلام) معرفی شده اند، لزوما باید معصوم باشند؟ خیر؛ چنین شرطی را هیچ کسی قائل نشده است. بنابراین علما، جانشینان خوبی برای پیامبران و ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند و همین مقدار که صفت عدالت را دارا باشند در صحت اخذ به اقوال و افعالشان برای ما کفایت میکند.
در مورد روایت "کل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله" و روایاتی از این دست، نیز باید گفت: این روایات از اخبار آحاد هستند و لذا هنگامی که با دستورات قطعی اسلام در تعارض باشند، رد خواهند شد. و دستورات قطعی اسلام بر این اخبار تقدم دارند. بنابراین با وجود دستوراتی نظیر: امربه معروف و نهی از منکر در اسلام، نوبت به این اخبار نمیرسد. و از آنجایی که امر به معروف و نهی از منکر در سایه تشکیل حکومتی اسلامی تحقق حقیقی و بهتری خواهد یافت لذا تشکیل حکومت الهی، نیازی جدی برای اقامه واجباتی نظیر امر به معروف و نهی از منکر میباشد.
البته برخی نیز بر این باورند بنابه وجود قرائنی، این دسته از روایات صرفا شامل قیام های باطل می شوند و قیام های به حقی نظیر قیام امام خمینی (ره) را شامل نمیشوند؛ چنانکه در روایت دیگری به این شکل وارد شده است: "مَنْ رَفَعَ رَایَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ"[61] در این روایت با واژه "رایه ضلاله" ماهیت قیام های طاغوتی، مشخص شده است.
افزون بر این موارد، عده دیگری از علما نیز بین روایات نهی از قیام و روایات مخالف آنها (نظیر روایات امر به معروف ونهی از منکر، و روایات قیام بر علیه جور و ظلم و تایید قیام کنندگان توسط ائمه اهل البیت علیهم السلام) جمع نموده اند و لذا اینگونه نتیجه گیری فرموده اند که روایات نهی از قیام، صرفا شامل قیام های باطل میشود.
بنابراین روایاتی نظیر " کل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله " با تشکیل حکومت اسلامی که در راس آن فقیه عادل جامع الشرایطی باشد، در تعارض نیست. اتفاقا با توجه به اینکه در روایات متعددی، افضل اعمال، انتظار فرج معرفی شده است[62]، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که انتظار فرج، عمل است ولذا باید مومنین در راستای انتظار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دست به اقامه دین و اجرای اوامر و دستورات دینی بزنند پس طبق این مبنا، تشکیل حکومتی که فقیهی جامع الشرایط در آن ولایت دارد و قوانین الهی را اجرا می کند، بی اشکال خواهد بود.
و اما در مورد واکنش الفیفی به سخن امام خمینی (ره) درباره اینکه ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله (صلی الله علیه وآله) است، باید گفت: با مطالعه آثار امام خمینی (ره) به راحتی میتوان پی برد که مراد ایشان از جمله مذکور، این نیست که ولی فقیه، تمام صفات و مقاماتی را که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) داشتهاند، را دارد. چنانکه حضرت امام (ره) در کتاب ولایت فقیه تصریح میکنند:"وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) داشتند، بعد از غیبت، فقیهِ عادل دارد، براى هیچ کس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها، همان مقام ائمه (علیهم السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست؛ بلکه صحبت از وظیفه است. «ولایت» یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه این که براى کسى شأن و مقام غیر عادى به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصورى که خیلى از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهاى خطیر است."[63]
امام خمینی (ره) در ادامه، مینویسند: «ولایت فقیه» از امور اعتبارى عقلایى است و واقعیتى جز جعل ندارد؛ مانند جعل (قرار دادن و تعیین) قیّم براى صغار. قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقى ندارد. مثل این است که امام (علیه السلام) کسى را براى حضانت، حکومت، یا منصبى از مناصب، تعیین کند. در این موارد معقول نیست که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و امام با فقیه فرق داشته باشد. مثلًا یکى از امورى که فقیه متصدى ولایت آن است اجراى حدود (یعنى قانونجزاى اسلام) است. آیا در اجراى حدود بین رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و امام و فقیه امتیازى است؟ یا چون رتبه فقیه پایینتر است باید کمتر بزند؟ حد زانى که 100 تازیانه است اگر رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) جارى کند، 150 تازیانه مىزند، و حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) 100 تازیانه، و فقیه 50 تازیانه؟ یا این که حاکمْ متصدى قوه اجرائیه است و باید حد خدا را جارى کند؛ چه رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) باشد، و چه حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام)، یا نماینده و قاضى آن حضرت در بصره و کوفه، یا فقیه عصر. دیگر از شئون رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و حضرت امیر (علیه السلام) اخذ مالیات، خمس، زکات، جزیه، و خراج اراضى خراجیه است. آیا رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) اگر زکات بگیرد، چقدر مىگیرد؟ از یک جا، ده یک و از یک جا، بیست یک؟ حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) خلیفه شدند چه مىکنند؟ جناب عالى، فقیه عصر و نافذ الکلمه شُدید چطور؟ آیا در این امور ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) با حضرت امیر المؤمینن (علیه السلام) و فقیه فرق دارد؟ خداوند متعال رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) را «ولى» همه مسلمانان قرار داده؛ و تا وقتى آن حضرت باشند، حتى بر حضرت امیر (علیه السلام) ولایت دارند. پس از آن حضرت، امام بر همه مسلمانان، حتى بر امام بعد از خود ولایت دارد؛ یعنى اوامر حکومتى او در باره همه نافذ و جارى است و مىتواند قاضى و والى نصب و عزل کند. همین ولایتى که براى رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدى اداره هست، براى فقیه هم هست. لکن فقها «ولى مطلق» به این معنى نیستند که بر همه فقهاى زمان خود ولایت داشته باشند و بتوانند فقیه دیگرى را عزل یا نصب نمایند. در این معنا مراتب و درجات نیست که یکى در مرتبه بالاتر و دیگرى در مرتبه پایینتر باشد؛ یکى والى و دیگرى والىتر باشد. پس از ثبوت این مطلب، لازم است که فقها اجتماعاً یا انفراداً براى اجراى حدود و حفظ ثغور و نظام حکومت شرعى تشکیل دهند. این امر اگر براى کسى امکان داشتهباشد، واجب عینى است؛ و گر نه واجب کفایى است؛ در صورتى هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمىشود، زیرا از جانب خدا منصوبند. اگر توانستند باید، مالیات، زکات، خمس، و خراج را بگیرند و در مصالح مسلمین صرف کنند؛ و اجراى حدود کنند. این طور نیست که حالا که نمىتوانیم حکومت عمومى و سراسرى تشکیل بدهیم، کنار بنشینیم؛ بلکه تمام امور که مسلمین محتاجند و از وظایفى است که حکومت اسلامى باید عهده دار شود، هر مقدار که مىتوانیم باید انجام دهیم.[64] بنابراین مراد از اینکه ولی فقیه، تمامی اختیارات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را دارا است، تمام اختیارات در امر حکومت و اداره امور جامعه است نه به طور مطلق در تمام امور و لو اموری که مربوط به شخص ایشان بوده یا از اختیارات خاص ایشان محسوب میگردد. علاوه بر اینکه در اینجا بحث از فضایل و مقامات معنوی نیست زیرا هیچ کس در این زمینه با حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)، قابل مقایسه نیست، و لذا بحث در این مقام، در مورد ولایت اعتباری و اداره امور حکومت و کشور است که در این زمینه تفاوتی میان اختیارات ولی فقیه با نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) نمیباشد؛ چراکه معقول نیست اداره امور جامعه اسلامی را به فقیه بسپاریم اما اختیارات لازم را در این زمینه در اختیار او قرار ندهیم.
با توجه به مطالبی که امام خمینی (ره) بیان فرمودند، میتوان با صراحت گفت: عبارت "ولایت فقیه همان ولایت رسول الله( صلی الله علیه وآله) است، عبارتی صحیح و بی اشکال است.
البته در باب ضرورت ولایت فقیه در همه ادوار تاریخ اسلام، مخصوصا عصر غیبت امام عصر (اروحنا له الفداء) باید گفت: عقل حکم میکند که صِرف وجود قوانین اسلامی، کفایت نمیکند، لذا لزوما باید حاکمی باشد تا حکومتی اسلامی تشکیل دهد و فضای جامعه را به سمت اجرای احکام اسلامی سوق بدهد. مسلما خصوصیات این حاکم باید به شخصیت حضرت رسول و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین)، نزدیک باشد تا بتواند در دنباله روی از مشی آن حضرات، موفق باشد. بنابراین فقیه عادل، بهترین گزینه برای ولایت و حکومت بر دیگر مسلمین میباشد.
افزون بر تمام این مطالب، مهمترین موید در ضرورت تشکیل حکومت اسلامی بعد از فقدان معصوم (علیه السلام)، وقایع پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) میباشد که هیچ یک از مسلمانان در این معنا که حکومت لازم است، تردید نداشتند. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهدهدار این امر میشود. با همه این تفاصیل، ضرورت وجود ولی فقیه در عصر فقدان ظاهری معصومین (علیهم السلام)، به خوبی روشن شد.
نتیجه
بنابراین با عنایت به ادله محکم موجود در کتب فریقین، مسائلی نظیر ولادت امام عصر (ارواحنا له الفداء)، نیابت نواب اربعه در عصر غیبت صغری و مسئله ولایت فقیه در غیبت کبری، مسائلی ثابت شده بوده و بر همین اساس اشکالات الفیفی پیرامون این مسائل، اشکالاتی مردود به حساب می آیند.
منابع
1: قرآن کریم
2: ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، مصحح: علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1416ه ق
3: ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1395ه ق
4: ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه، تحقیق: محمد رشاد سالم، عربستان سعودی، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة ، چاپ اول، 1406ه ق
5: سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، بیروت، دارالعلوم، چاپ اول، 1425ه ق
6: ابن حنبل، احمد، مسند احمد بن حنبل، موسسه الرساله، چاپ اول، 1421 ه ق
7: ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، محقق: احسان عباس، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1971م
8: ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، محقق: بشار عواد معروف، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1418ه ق
9: الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، مکه مکرمه، مکتبه الملک فهد، چاپ اول، 1433 ه ق
10: امام خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول، بی تا
11: بخاری، سهل بن عبدالله، سرالسلسله العلویه، بی جا، انتشارات الشریف الرضی، 1413ه ق
12: بخارى، محمّد، صحیح البخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق
13: بهجت، محمد تقی، رساله توضیح المسائل، قم، انتشارات شفق، چاپ نود و دوم، 1428ه ق
14: تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم، 1410ه ق
15: تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1409 ه ق
16: جزری، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق: عمرعبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتب العربی، چاپ اول، 1417ه ق
17: جمعی از نویسندگان، چشم به راه مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1378ه ش
18: جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، تحقیق: محمد باقر محمودی، تهران، نشر داودی، 1378ه ش
19: ذهبی، شمس الدین محمد، سیراعلام النبلاء، تحقیق: محمود شاکر، بیروت، دار احیاءالتراث، چاپ اول، 1427ه ق
20: ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419هـ ق
21: رازی، فخرالدین، الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیّة، تحقیق: سیدمهدی رجائی، قم، مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی، بی تا
22: رضا زاده لنگرودی، رضا، مدخل ابن اثیر در دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم،1383ه ش
23: سبحانی، جعفر، رساله توضیح المسائل، قم، موسسه امام صادق علیه السلام، چاپ سوم، 1429ه ق
24: سجادی، صادق، مدخل ابن خلکان دردائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ چهارم، 1383ه ش
25: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، تهران، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ سوم، 1387ه ش
26: شیخ طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، مصححین: عبادالله طهرانی، علی احمد ناصح، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، چاپ سوم، 1425ه ق
27: شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ه ق
28: شیخ حرعاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، 1409ه ق
عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، دارالبشائر، چاپ اول، 2002 م
29: عمری، علی، المجدی فی انساب الطالبیین، تحقیق: احمد مهدوی دامغانی، قم، مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی، بی تا
30: قهپایی، عنایت الله، مجمع الرجال، محقق: سید ضیاءالدین علامه اصفهانی، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ دوم، 1364 ه ش
31: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، محققین: علی اکبر غفاری، محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ه ق
32: مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، چاپ اول، 1431 ه ق
33: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لِدُرر أخبار الائمة الاطهارعلیهم السلام، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ه ق
34: مسعودی، ابا الحسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، المکتبه العصریه، چاپ اول، 1425ه ق
35: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1386ه ش
36: مکارم شیرازی، ناصر، رساله توضیح المسائل، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب علیهماالسلام، چاپ پنجاه و دوم، 1429ه ق
37: نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، 1408 ه ق
38: نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، مصحح: محمد فواد عبدالباقی، قاهره، دارالحدیث، چاپ اول، 1412ه ق
39: https://hawzah.net
40: http://andisheqom.com
[2] . الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، ص429
[3] . همان، ص432
[4] . همان
[5] . همان، ص436
[6] . همان
[7] . همان، ص437
[8] . تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج5، ص239
[9] . چنانکه احمد بن حنبل در مسندش اینچنین روایت کرده است: "من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة" مسند احمد بن حنبل، ج 28، ص88
[10] . سوره کهف؛ آیه 22
11: https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/5110/46088
[12] . ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص253
[13] . بخاری، محمّد، صحیح البخاری،ج9، ص81
[14] . نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج3، ص1453
[15] . ذهبی، شمس الدین محمد، سیراعلام النبلاء، ج1، ص30
16: https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/6337/70478
[17] . مسعودی، ابا الحسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج4، ص160
[18] . سبط ابن الجوزی، یوسف، تذکره الخواص، ص452
[19] . تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج2، ص645
[20] . سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ج1، ص185
[21] . شیخ طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، ص357
[22] شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص197
[23] . بخاری، سهل بن عبدالله، سرالسلسله العلویه، ص40
[24] . عمری، علی، المجدی فی انساب الطالبیین، ص 325
[25] . رازی، فخرالدین، الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیّة، ص79
[26] . ابن خَلِّکان شافعی، در قرن7 ه ق از خاندانی که از علما و فقها بودند برخاست. او در علوم و فنون گوناگونی از جمله: قضاوت، تاریخ و ادبیات تخصص داشت به گونه ای که عده ای گفته اند ابن خلکان در تاریخ، نحو و ادبیات عرب دستی قوی داشته است. کتاب وفیات الاعیان او در نوع خود کم نظیر است چراکه ابن خلکان در این کتاب شرح حال جمیع عظیمی از دانشمندان علوم مختلف را جمع آوری نموده است. { سجادی، صادق، مدخل ابن خلکان در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص459}
[27] . ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج4، ص176
[28] . ابن اثیر جزری از مورخین، ادباء و محدثین قرن6 ه ق می باشد. او به انساب عرب علم داشت ؛ چنانکه ابن خلکان در مورد او می گوید: ابن اثیر تواریخ را از بر داشت و انساب عرب را نیک می دانست. ابن اثیر مورد احترام نویسندگانی که از آثار او سود جسته اند بوده است به نحوی که ابن جوزی از او به عنوان استاد یاد کرده است و ابن کثیر و ابن عماد حنبلی نیز او را ستوده اند. { رضا زاده لنگرودی، رضا، مدخل ابن اثیر در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج2، ص 703}
[29] . جزری، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج6، ص320
[30] . ابراهیم بن محمد جوینی از علمای شافعی مذهبی است که شمس الدین ذهبی در کتاب تذکره الحفاظ او را از مشایخ خود دانسته و با القابی نظیر: " الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الإسلام" از او تجلیل نموده است. { ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، ج4، ص199} البته برخی ممکن است او را شیعه بدانند که حتی اگر او شیعه باشد، تعاریف جناب ذهبی از او، بیان کننده اعتبار او می باشد.
[31] . جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج2، ص141
[32] . همان، ص338
[33] . شیخ طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، ص353
[34] . شیخ طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، ص235
[35] . کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج1، ص328
[36] . الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، ص445
[37] . شیخ طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، ص356
[38] . وظایف نواب اربعه از منظر شیعیان: 1. مخفی داشتن نام و جایگاه امام ؛ 2. اخذ و توزیع اموال متعلق به امام ـ علیه السّلام ؛ 3. پاسخ گوئی به سئوالات فقهی و مشکلات عقیدتی ؛ 4. مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت
http://andisheqom.com/fa/Book/View/84/4309/5-%D9%88%D8%B8%D8%A7%D8%A6%D9%81-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%AF%D8%B1-%D8%BA%D9%8A%D8%A8%D8%AA-%D8%B5%D8%BA%D8%B1%D9%8A
[39] . الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، ص445
[40] . همان
[41] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص330
[42] . همان
[43] . شیخ طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، ص357 ؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص346
[44] . الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، ص447
[45] . قهپایی، عنایت الله، مجمع الرجال، ج2، ص98 ؛ ج7، ص190
[46] . عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج 3، ص146؛ نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمه ج7، ص 266
[47] . مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج21، ص194
[48] . کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج1، ص340
[49] . . الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، ص447
[50] . جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج 3، ص422
[51] . همان، ص418
[52] . مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ص2217
[53] . مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج7، ص242
[54] . ابن تیمیه، احمد ،منهاج السنه، ج8، ص135
[55] . الفیفی، عبدالله بن سلمان، نقد الاشاعره للشیعه الاثنی عشریه فی مساله الامامه، ص449
[56] . همان، ص451
[57] . بهجت، محمد تقی، رساله توضیح المسائل، ص7
[58] . مکارم شیرازی، ناصر، رساله توضیح المسائل، ص236، مساله1268 ؛ سبحانی، جعفر، رساله توضیح المسائل، ص116، مساله12
[59] شیخ حرعاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة ، ج27، ص140
[60] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص32 ؛ ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 213
[61] . کلینی، محمد بن یعقوب،الکافی؛ ج8 ؛ ص297
[62] . ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج2، ص621
42: امام خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، ص51
[64] . همان
برگرفته از سایت:http://www.alwahabiyah.com
سلام علیکم
بابت مطالبتون سپاسگذارم. اجرتون با صاحب الزمان.