نقد و بررسی دیدگاه مخالفین در مسأله طلب شفا از اولیای الهی و استغاثه به ایشان

در اواخر اسفند 98 و همراه با شیوع بیماری کرونا در برخی کشورها من جمله ایران برخی از سلفیان و سلفی زده ها، طلب شفا و استغاثه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمّه (علیهم السلام) در رفع بیماری ها را امری باطل و مخالف آیات قرآن خوانده و گفتند: جز خداوند از دست هیچ کس کاری بر نمی آید. حال آنکه در کتب معتبر اهل سنت موارد زیادی از استغاثه صحابه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) در زمان حیات و بعد از مرگ ایشان وجود دارد. همچنین نفی قدرت شفا از اولیا بر خلاف آیات و روایات است. چرا که اولیا با اذن خداوند متعال قادر بر امور ما فوق بشری می باشند؛ و این مسئله منافاتی با انحصار قدرت و مالکیت برای خداوند ندارد. چون قدرت اولیا تبعی است و مسلمانان آنها را مالک این قدرت نمی دانند تا کمک خواهی از آنان باطل و با توحید اسلامی منافات داشته باشد! این اشکالات در حالی مطرح شده است که علمای بزرگ اهل سنت همچون مولانا محمد عمر سربازی و... در کتابهای خود، ضدّ این سخنان را معتقد شده اند. کما اینکه علمای بزرگی همچون سبکی شافعی نیز، کتابهایی در اثبات توسل و استغاثه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) تالیف کرده و با استناد به آیات و روایات، آراء مخالفین را نقد کرده اند.
تاریخ انتشار : 1399/2/8 بازدید : 4 منبع : اختصاصی سایت الوهابیه نویسنده : بهمن قاسمی( دانش پژوه موسسه دار الإعلام لمدرسة أهل البیت، شیراز)
مقدّمه
مسئله استغاثه به اولیا در رفع حوائج و شفا گرفتن از آنان، همواره در تاریخ پیامبران وجود داشته است. کما اینکه خداوند در قرآن فرمود: {وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ ۖ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا}(اعراف/160)[2]. و فرمود: {فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا}(یوسف/96)[3]. دین اسلام نیز از این قاعده (یعنی سلسله اسباب و مسببات) که خداوند آن را بر نظام جهان هستی حاکم کرده، مستثنی نیست. اما برخی از سلفیان و سلفی زده ها به تبعیت از ابن تیمیه و برخی دیگر از علمای نجد، همواره طلب شفا از اولیاء و استغاثه به ایشان را باطل و مخالف عقیده توحیدی اسلام معرّفی کرده اند.
حال آنکه مؤثّر دانستن پیامبر (صلی الله علیه وآله) و أئمّه (علیهم السلام) در برخی امور (به معنای در نظر گرفتن آنان پس از خداوند و در طول خداوند)، شرک نیست. کما اینکه منحصر دانستن برخی امور به خداوند (به این معنی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) پس از خداوند و در طول خداوند نادیده گرفته شود)، الزاماً توحید به حساب نمی آید. کما اینکه قرآن واسطه قرار ندادن پیامبر (صلی الله علیه وآله) در پیشگاه خداوند را نشانه نفاق معرّفی کرده و می فرماید: {وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ}(منافقون/5)[4].
براین اساس اشکالاتی که برخی، بر استغاثه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) و أئمّه (علیهم السلام) و طلب شفا از ایشان وارد کرده اند، صحیح نمی باشد. چرا که خداوند در اولیا خود أثر قرار داده است. کما اینکه در پیراهن یوسف (علیه السلام) که شیئی بی جان بود نیز أثر گذاشته بود! و هیچ مسلمانی اولیا را در عرض خداوند و با خداوند نمی بیند تا شرک پدید آید، و پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز در مواردی افراد بیمار را شفا می داد و حتی صحابه بعد از وفات ایشان، به قبر مبارک نبوی (صلی الله علیه وآله) پناه می بردند. فلذا منحصر دانستن شفا و أثر در خداوند اگر به این معنی باشد که هیچ کس مستقلّا نمی تواند شفا دهد، این درست است و منافاتی با طلب شفا و استغاثه به اولیا نیز ندارد. لکن از این جهت که هیچ کس جز خداوند مطلقا نمی تواند شفا دهد، این سخن بنابر شهادت آیات و روایات باطل خواهد بود و نهی مسلمانان از طلب شفا از اولیا و استغاثه به ایشان وجهی نخواهد داشت.
سخنان مطرح شده در رابطه با استغاثه به اولیاء و طلب شفا از ایشان
در اوخر اسفند 98 و در پی شیوع ویروس کرونا برخی از سلفی زده ها گفتند: کسانی که ما آنها را شافی می دانستیم و قائل بودیم بی اولادان را اولاد می دهند، در مقابل کرونا چیزی نکردند و نمی کنند. چرا که این آفت ها از جانب خدا می آید و تنها وی این بلاها را دور می کند. خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله) می فرماید: {قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ}(اعراف/188)[5]. بنابراین وقتی خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله) که اشرف مخلوقات است اینگونه می فرماید، تکلیف دیگران که مطمئنّا در رتبه پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیستند، معلوم است (یعنی آنها به طریق اولی کاری از دستشان بر نمی آید). شفا، اولاد، ضرر و نفع، همه در دست پروردگار است. غیر از الله تعالی دیگر فریادرس نیست و امروز تنها الله تعالی را فریاد بزنیم و دعا کنیم و برای دفع آفت ویروس کرونا باید به شفادهنده حقیقی برگردیم. ویروس کرونا ثابت کرد که شفا دهنده فقط خداست!
نقد و بررسی سخنان مذکور
این سخنان(که در واقع، تعریض و کنایه بر فرهنگ مسلمانان شیعه و سنّی در زیارت قبور پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمّه (علیهم السلام) و اولیا و استغاثه و طلب شفا از ایشان است)، نه تنها تطابق کاملی با فرهنگ دینی و قرآنی ندارد، بلکه برخی از این سخنان صرفا ادّعاهایی بدون دلیل و برخی دیگر استفاده از دلیل در غیر موضع خویش می باشد! حال آنکه هیچ یک از این دو مورد، نتیجه ای درست و مطابق واقع را در پی نخواهد داشت. این سخنان را از چند جهت می توان مورد نقد و بررسی قرار داد که در ادامه به آنها اشاره می شود:
1. أهمیت و جایگاه قبور اولیاء در قرآن و روایات
با تدبّر در قرآن به دست می آید که فلسفه اصلی مزارها و زیارتگاه های اولیاء الله برای زنده ماندن یاد آنان و عبادت خداوند در جوار ایشان است. کما اینکه خداوند در این باره فرمود: {وَکَذَٰلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ ۖ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا ۖ رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ۚ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا}(کهف/21)[6].
همچنین در منابع شیعه و سنی روایات فراوانی از زیارت قبور اولیا وجود دارد و علما نیز به این امر اهتمام داشته اند. برخی از این موارد که در منابع اهل سنت آمده است عبارتند از:
۱. از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «مَنْزَارَنِیبَعْدَ مَوْتِی فَکَأَنَّمَا زَارَنِی فِی حَیَاتِی». و فرمود: «مَنْ زَارَ قَبْرِی وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی»[7]. سیوطی می گوید: روایت «من زار قبری وجبت له شفاعتی»، طرق و شواهدی دارد که ذهبی به همین خاطر این روایت را حسن دانسته است[8]. ملا علی قاری نیز می گوید: جماعتی از ائمّه حدیث، این روایت را صحیح دانسته اند[9]. افرادی همچون سُبکی شافعی به طور مبسوط درباره زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله)، توسّل و استغاثه به ایشان بحث کرده اند[10].
۲. بخاری در صحیح خود می گوید: آنگاه که حسن بن حسن بن علیّ (علیه السلام) از دنیا رفت، همسرش قبّه ای بر قبر او بنا کرد[11]. ملاعلی قاری در شرح این حدیث می گوید: ظاهر این است که زدن قبه به جهت اجتماع دوستان بر قبر او برای ذکر وقرائت قرآن وحضور اصحاب برای دعا ومغفرت ورحمت بوده است[12].
۳. قندوزی در ینابیع المودّة از امام رضا (علیه السلام) و ایشان از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند: به زودی فرزندی از من در طوس دفن می شود. هیچ غمگینی او را زیارت نمی کند مگر اینکه خداوند اندوهش را بر طرف می کند[13].
۴. ابوبکرمحمّد بن مومّلمى گوید: «با امام اهل حدیث، ابوبکربن خزیمه و ابن على ثقفى و جماعتى از مشایخ به قصد زیارت على بن موسى الرضا (علیه السلام) به طوس حرکت نمودیم. ابن خزیمه را مشاهده کردم که طورى آن بقعه را تعظیم کرد و در برابر آن تواضع و تضرّع نمود که ما متحیّر شدیم[14].
۵. ابن حبّان (م354هـ) در کتابش «الثقات» مى نویسد: «على بن موسى الرضا (علیه السلام) … مردم به زیارت قبر او در کنار قبر رشید مى آیند. من او را بسیار زیارت کرده ام. هنگامى که طوس بودم هیچ گرفتارى بر من عارض نمى شد جز آن که به زیارت قبر على بن موسى الرضا ـ صلوات الله على جدّه و علیه ـ مى رفتم و از خداوند متعال مى خواستم که آن گرفتارى را از من دور کند، خداوند نیز دعایم را مستجاب کرده و آن گرفتارى ها را از من برطرف مى ساخت. و این مطلبى است که به طور مکرّر آن را تجربه نموده ام و در هر بار نیز گرفتارى ام برطرف شده است. خداوند ما را بر محبّت مصطفى و اهل بیتش ـ صلى الله علیه و علیهم اجمعین ـ بمیراند[15].
۶. عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله) عمری را در منزل خود و در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) بدون هیچگونه دیوار یا حایل دیگری نماز گزارد و در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) به عبادت می پرداخت و پس از دفن عمر بود که دیواری بین منزل عایشه و قبور پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ابوبکر و عمر کشیدند[16].
2. قدرت شفا دادن توسّط اولیا به اذن خداوند
در بخشی از این ایرادات آمده است: «کسانی که ما آنها را شافی می دانستیم و قائل بودیم بی اولادان را اولاد می دهند در مقابل کرونا چیزی نکردند و نمی کنند چرا که این آفت ها از جانب خدا می آید و تنها وی این بلاها را دور می کند». منظور از این سخن این است که اولیا قدرتی ندارند تا به ما کمک کنند و کما اینکه تا کنون بیماری کرونا را دفع نکرده اند، بعد از این هم قدرت این کار را نخواهند داشت؛ و اساسا صدا زدن آنان و کمک خواهی از ایشان در رفع گرفتاری ها باطل است.
نقد کلام فوق
این سخنان در حالی مطرح شده است که صحابه در موارد متعدّدی بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ایشان پناه برده و طلب کمک می کردند؛ و اتّفاقاً پیامبر (صلی الله علیه وآله) به آنان کمک کرده است. در ادامه به برخی از این موارد که در منابع اهل سنت آمده است اشاره می شود:
۱. دارمی در سنن خود در باب «مَا أَکْرَمَ اللَّهُ تَعَالَى نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ مَوْتِهِ» می گوید: «مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند، نزد عایشه شکایت بردند. عایشه به مردم گفت: کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بروید، روزنه و شکاف هایی را در سقف حجره ایجاد کنید به طوریکه دیگر بین قبر شریف پیامبر و آسمان سقفی نباشد. ابوالجوزاء گوید: آنان چنین کردند پس آنقدر باران بارید که گیاه رویید و شتران فربه شدند تا آنجا که از شدت چاقی ترک های بر بدن آنها نمودار شد. به همین مناسبت آن سال را عام الفتق (به معنی سال شکاف) نامیدند». محقق کتاب در ذیل این روایت می نویسد: تمام راویان این روایت ثقه هستند[17].
۲. ابن ابی شیبه در «المصنف» از مالک دارنقل می کند: در زمان خلیفه ثانی عمربن الخطاب قحطی آمد یک مردی آمد کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) و عرضه داشت: امت تو نابود شدند، از خدای عالم باران رحمت طلب کن. بعد پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خوابش آمد و گفت برو پیش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که باران رحمت نازل خواهد شد و به او بگو که زیرک باش. این شخص آمد خدمت عمر، عمر خیلی گریه کرد. و گفت : هیچ خدمتی را نسبت به مسلمانان که از دستم بر بیاید کوتاهی نخواهم کرد[18]. ابن حجر عسقلانی می گوید اسناد این روایت صحیح است و آن شخص بلال بن حارث مزنی و از صحابه بود[19].
۳. ابنکثیر در تفسیر خود میگوید که برخی علما همچون شیخ ابونصربنصبّاغ، در کتاب خود حکایت مشهوری از عتبی آوردهاند که میگوید: نزد قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نشسته بودم که یک اعرابی آمد و (خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله)) گفت: «سلام بر تو ای پیامبر خدا. من شنیدم که خدا میفرماید: {وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً}(نساء/64). بنابراین، من نزد تو آمدم تا برای گناهانم استغفار کنم و بهواسطۀ تو بهسوی خدا شفاعت جویم». سپس اعرابی برگشت. در این حال چشمان من سنگین شد و خواب مرا فراگرفت. در این حال، پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در خواب دیدم که به من فرمودند: «ای عتبی، خود را به اعرابی برسان و به او بشارت بده که خداوند او را بخشید[20]. ابن تیمیه نیز در کتاب «اقتضاء الصراط المستقیم» می گوید: «برخی از علمای مذاهب حنبلی و شافعی، به این حکایت برای استحباب عمل مرد اعرابی استدلال کرده اند». هر چند ابن تیمیه استدلال علما به این داستان برای اثبات حکم شرعی را قبول نمی کند (به این صورت که عمل مرد اعرابی، مستحبّ شرعی و از آداب زیارت در دین شمرده شود)[21]. بنابراین واضح است که عدّه ای از علمای اهل سنت این روایت را قبول داشته و به آن استناد کرده اند فلذا نمی توان همه آنها را گمراه و مشرک خواند.
۴. در منابع معتبر تاریخی آمده است: در زمان خلیفه اول و در جنگهای ردّه شعار لشکر اسلام ندای «یا محمداه» بوده و ایشان برای کمک گرفتن و مدد گرفتن از پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جنگ این فریاد را سر می دادند و پیروز می شدند. «ثم نادى بشعار المسلمین- وکان شعارهم یومئذ یا محمداه»[22].
۵. از هیثم بن حنش نقل شده است که با عبدالله بن عمر از راهی میگذشتیم که پای او گرفت (فلج شد) و بر زمین نشست، شخصی به او گفت: محبوبترین فرد در نزد خود را بخوان (تا به فریادت برسد). او نیز گفت: یا محمد! سپس ایستاد، انگار که از بند آزاد شده باشد[23]. بخاری نیز در «الأدب المفرد» می گوید: پای ابن عمر بی حس شد، مردی به او گفت: محبوبترین فرد را صدا بزن! ابن عمر گفت: یا محمّد[24]. ابن تیمیه در «الکلم الطیب» روایتی شبیه به این آورده و می گوید: مردی نزد ابن عباس، پایش فلج (بی حس) شد. ابن عباس به او گفت: محبوب ترین مردم را یاد کن! او گفت: محمد صلى الله علیه وسلم. پس پایش خوب شد[25].
شرط اذن خداوند در تأثیر اولیای الهی
باید توجّه داشت که اگر خداوند در مواردی به اولیا اذن شفا نداد، فلسفه طلب شفا و استغاثه به ایشان زیر سوال نمی رود! کما اینکه اگر خواست خداوند بر اجابت نشدن بنده ای تعلّق گرفت، دلیل بر محدود بودن قدرت خداوند متعال نمی باشد؛ و هر علّتی که مانع استجابت دعا در پیشگاه خداوند شود می تواند مانع تاثیر اولیاء در رفع مشکلات نیز بشود. چرا که اولیاء در انجام تصرّفات خود، نیاز به اذن خداوند دارند. کما اینکه در قرآن آمده است: {وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّه}(آل عمران/49)[26]، و این خداوند است که یک جا اجازه تأثیر می دهد، مثل {وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ}(اعراف/160). و یک جا اجازه نمی دهد، مثل {وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعًا... قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا}(اسراء/90و93)[27].
بنابراین اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اولیای الهی می توانند بعد از مرگ نیز از مسلمانان دست گیری کنند به این معنی نیست که همیشه این کار را انجام می دهند تا با جواب نگرفتن در مواردی، اصل این مسئله زیر سوال رود. چرا که اولیا از خود چیزی ندارند بلکه به اذن خداوند قدرت تاثیر دارند. حال آنکه خداوند خود نیز همیشه بیماران را شفا نداده و بی اولادان را اولاد نداده است و همینطور که این مسئله، قدرت خداوند را زیر سوال نمی برد اذن ندادن او به اولیا نیز قدرت تاثیر اولیاء را زیر سوال نمی برد.
3. انحصار مالکیتِ ضرر و نفع در خداوند و عدم منافات آن با قدرت اولیا بإذن الله
در بخش دیگری از این سخنان آمده است: خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله) می فرماید: {قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ}(اعراف/188)[28]. بنابراین وقتی خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله) که اشرف مخلوقات است اینگونه می فرماید، تکلیف دیگران (أئمّه و اولیا) که مطمئنّا در رتبه پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیستند، معلوم است (یعنی آنها به طریق اولی کاری از دستشان بر نمی آید). شفا، اولاد، ضرر و نفع، همه در دست پروردگار است.
نقد سخن فوق
در اینجا، گوینده سعی کرده است تا با استدلال به آیه 188 سوره اعراف، این نتیجه را بگیرد که کاری از دست اولیا ساخته نیست و در نتیجه، استغاثه و طلب شفا از ایشان مردود می باشد. چون آنها نمی توانند ضرر و نفعی حتی به خود برسانند، چه رسد به دیگران. حال آنکه این تفسیر از آیه درست نیست. چرا که با توجه به عبارت {إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ} کاملا واضح است که خداوند قدرت نفع و ضرر استقلالی را از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نفی کرده است نه مطلق نفع و ضرر را! کما اینکه مفسرین اهل سنت نیز در این باره همین مطلب را ارائه کرده اند:
قرطبی در تفسیر خود عبارت {إِلَّا مَا شاءَ اللَّهُ} در این آیه را اینگونه معنا می کند: مگر آنچه که خدا بخواهد که من بر آن مالک شوم و قادر باشم[29]. طبری نیز در تفسیر خود، مالکیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر ضرر و نفع را با اذن خداوند بلا اشکال دانسته است[30]. آلوسی در این باره کلام کاملتری دارد. او در تفسیر خود می گوید: {قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ}، (برای) سلب استقلال پیامبر (صلی الله علیه وآله) در تأثیر است و بیان اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله) مالک چیزی جز آنچه خدا اذن دهد نمی شود؛ و این نوعی از توحید أفعالی است[31].
بنابراین این آیه نه در مقام نفی قدرت و تأثیر مطلق اولیا، بلکه در مقام نفی قدرت استقلالی ایشان است. کما اینکه خداوند در برخی مواقع قدرت ما فوق بشری را برای اولیا، ثابت دانسته و می فرماید: {...أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ...}(آل عمران/49)[32]. و می فرماید: {قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی...) (نمل/40)[33].
فلذا باید دانست که قادر دانستن اولیا بر امور غیر عادی( مشروط به اذن خداوند)، منافاتی با انحصار قدرت در خداوند ندارد. چرا که قدرت خداوند از خویش است و تبعی نیست ولی قدرت أولیاء، تبعی و از خداوند است. بر این اساس طبیعی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) مالک هیچ نفع و ضرری برای خویش و دیگران نباشد، چرا که پیامبر (صلی الله علیه وآله) مخلوق است و این صفت، قابل جمع با مالکیت استقلالی نیست! لکن اگر کسی بخواهد با استدلال به این آیه، قدرت تکوینی پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اولیا را انکار کند، در اشتباهی آشکار خواهد بود. چرا که ثبوت قدرت تصرّف برای پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اولیا در آیات و روایات به حدّ تواتر رسیده است.
برخی از نقل هایی که در این باره در منابع اهل سنت آمده است عبارتند از:
۱. بخاری در صحیح خود نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جنگ خیبر (وقتی که دیگران شکست خورده برگشتند) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خداوند با دست او ما را در این جنگ پیروز می کند. فردا هر یک از صحابه دوست داشت که آن شخص او باشد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: علی (علیه السلام) کجاست؟ گفتند: چشمش بیمار است. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود تا او را صدا بزنند. امام علی (علیه السلام) آمد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) آب دهان در چشم ایشان ریختند و از درد چشم نجات یافت[34]. این روایت را حاکم نیشابوری نیز با اندک اختلافی در لفظ آورده است[35]. پیامبر (صلی الله علیه وآله) در اینجا با اینکه می توانستند دعا کنند و از خدا بخواهند تا چشم امام علی (علیه السلام) را شفا دهد، خود شخصا چشم ایشان را شفا دادند تا همگان بدانند اولیا به اذن خداوند قدرت تاثیر دارند.
۲. ابن حجر قسطلانی می گوید: من مبتلا به بیماری ای شده بودم که پزشکان از درمان آن ناتوان مانده بودند و این بیماری چند سال در من بود و در شب بیست و هشتم جمادی الاول سال ۸۹۳ در مکه – که خدا شرف آن را زیاد کند – به پیامبر (صلی الله علیه وآله) استغاثه کردم و بر من برای بازگشتن به سلامتی بدون محنت و غم منت نهاد و در حالی که خواب بودم مردی آمد و با او کاغذی بود که در آن می نوشت این دارویی برای بیماری احمد بن القسطلانی از حضرت شریفش بعد از اذن پیامبر است و سپس بیدار شدم و هیچ چیز از بیماری در خود ندیدم و به برکت پیامبر (ص) شفا برایم حاصل شد[36].
۳. آلوسی در تفسیر خود ذیل آیه { فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا}(یوسف/96) می گوید: این آیه دلالت دارد که حضرت یعقوب بینایی خویش را از دست داده بود. «بصیراً» نیز حال است و معنایش این است که چشمان یعقوب به حالت بینایی سابق بازگشت[37].
4. ندای غیر الله با دید غیر استقلالی، منافاتی با توحید ندارد
در ادامه ایراداتِ سلفی زده ها آمده است: «غیر از الله تعالی دیگر فریادرس نیست و امروز تنها الله تعالی را فریاد بزنیم و دعا کنیم و برای دفع آفت ویروس کرونا باید به شفادهنده حقیقی برگردیم». این جمله بدان معناست که صدا زدن پیامبر (صلی الله علیه وآله) و أئمّه (علیهم السلام) با روح توحید ناسازگار است. بنابراین اگر کسی در سختی ها و مشکلات، غیر خدا را صدا بزند، برخلاف مبنای توحیدی اسلام عمل کرده است.
نقد سخن فوق
نکته مهم دیگری که لازم است این افراد به آن توجّه کنند این است که خداوند در قرآن هیچ گاه از دعای «غیر الله» نهی نکرده است بلکه از دعای «مع الله» و «من دون الله» نهی کرده است. کما اینکه می فرماید: { إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ}(اعراف/194)[38]. و می فرماید: { وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا}(جن/18)[39]. با این حال در آیات دیگری از دعای غیر الله سخن به میان آورده است و می فرماید: {وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ}(اعراف/160). همانطور که در این آیه آمده است، قوم موسی (علیه السلام) در بیابان تیه به او استغاثه کرده و از او طلب آب کردند. خداوند نیز به حضرت موسی (علیه السلام) اجازه داد تا آنان را اجابت کرده و با عصایش بر سنگ بزند و به آنان آب دهد. در جای دیگری می فرماید: {قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ}(نمل/38)[40]. در این آیه نیز حضرت سلیمان (علیه السلام) ملأ قومش را خطاب قرار داده و از ایشان درخواست می کند تخت ملکه سبأ را از شام به اورشلیم را بیاورند. در حالی که اگر چنین درخواستهایی که مستلزم به کار گیری قدرت مافوق بشری است مخالف توحید می بود، هیچ گاه پیامبران چنین کاری نمی کردند؛ چون آنها الگوی قوم خود هستند و حساسیتی که در مسئله توحید دارند بسیار بیشتر از دیگران است!
کما اینکه علمای اهل سنت نیز این مسئله را درک کرده اند و در کتابهای خویش به جواز ندای اولیاء و استغاثه به ایشان (بدون دید استقلالی)، تصریح کرده اند. به عنوان نمونه برخی از کلمات علمای اهل سنت در این باره عبارتند از:
۱. مولانا محمد عمر سربازی در کتاب «توسّل و ندای غیر الله» می گوید: نداء غیر الله تعالی از دور، در صورتی شرک حقیقی به شمار می رود که آن غیر الله را عالم و سامع "مستقلّاً" اعتقاد کند و در غیر این صورت نداء غیر الله شرک نیست[41]. همچنین در کتاب «گنجینه دعا و اوراد» می گوید: برای معزول کردن حکومت ظالم از ریاست خود، شب جمعه بعد از نماز عشاء در خلوت رَوَد با وضو هزار بار این درود را بخواند: «اللهم صلّ علی سیّدنا محمّدن النّبیّ الأمّیّ و علی آله و صحبه و سلّم» و بعد از هر صد بار بگوید: «یا رسول الله إنّی أستجیر بک من ظلم فلان بن فلانة فخذ لی حقّی منه» إن شاء الله ظالم زود معزول می گردد[42].
۲. تقی الدین سبکیدر کتاب «شفاء السقام فی زیاره خیر الانام» می گوید: بدان که جایز و خوب است توسل (پیامبر را واسطه قرار دادن ) و استغاثه (مستقیما از حضرت کمک خواستن) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را شفیع قرار دادن[43].
۳. فرزند احمد بن حنبل در «المسائل» می گوید: از پدرم شنیدم که می گفت: من پنج بار به حج رفتم که دو بار سواره و سه باره پیاده یا سه بار سواره و دوبار پیاده بود. در یکی از این سفرها راه را گم کردم . گفتم : ای بندگان خدا ! راه را به من نشان دهید . لحظاتی نگذشته بود که راه را پیدا کردم[44].
۴. و اقوال بسیار دیگری که برخی از آنها (همچون ندای یا محمّداه در جنگهای ردّه توسّط صحابه ـ ندای یا محمّد توسّط ابن عمر و... ـ روایت عتبی _ روایت عام الفتق ـ و...) در قسمت های قبل ذکر شد.
نتیجه گیری
با توجّه به آنچه گذشت، به دست می آید که سخنان مطرح شده توسط برخی از سلفیان در مورد طلب شفا و استغاثه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اولیا، به صورت درستی بیان نشده است. چرا که در سیره مسلمانان سلف و خلف، استغاثه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اولیا و طلب شفا از ایشان بدون دید استقلالی وجود داشته و دارد. به این معنی که مسلمانان، اولیا را در کنار خدا قرار نمی دهند، بلکه آنان را در طول خدا در نظر گرفته و تصرّفاتشان را مشروط به اذن الله می دانند. بنابراین منافی دانستن این درخواستها با توحید اسلامی، ناشی از عدم دقّت و توجّه به آیات و روایات و عدم آشنایی کامل با توحید قرآنی است. چرا که خداوند در قرآن، نه تنها تاثیر طولی اولیا را انکار نکرده بلکه در موارد متعدّدی بر آن صحّه گذاشته است. کما اینکه به مسیح (علیه السلام) اذن داد تا مردگان را زنده کند، و قدرت شفای چشمان یعقوب (علیه السلام) را در پیراهن یوسف (علیه السلام) قرار داد، و به ملأ قوم سلیمان (علیه السلام) نیز قدرت تصرّف در تکوین داد. همچنین روایات زیادی از استغاثه صحابه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) در زمان حیات و بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله) وجود دارد.
فلذا اگر کسی پیامبر (صلی الله علیه وآله) و دیگر اولیا را بی اثر بداند و از توجّه به آنها منع کند، نه تنها نشان از موحّد بودن او نیست، بلکه این عمل، به نوعی انکار اذن تأثیری است که خدا به أولیاء داده است. مسئله ای که توسّط آیات و روایات زیادی ثابت شده است و علمای مسلمان نیز آن را تأیید کرده و در کتب خویش آورده اند. در نتیجه انکار این مطلب جز مکابره نخواهد بود!!!
منابع
۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، ناشر: دار طوق النجاة، بیجا، الطبعة: الأولى، 1422هـ.
۲. حاکم نیسابوری، ابوعبدالله، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
۳. الدارقطنی، أبو الحسن، سنن الدارقطنی، حققه وضبط نصه وعلق علیه: شعیب الارنؤوط، حسن عبد المنعم شلبی، عبد اللطیف حرز الله، أحمد برهوم، ناشر: مؤسسة الرسالة، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ.
۴. سیوطی، جلال الدین، مناهل الصفا فی تخریج أحادیث الشفا، تحقیق: الشیخ سمیر القاضی، ناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - دار الجنان للنشر والتوزیع، بیجا، الطبعة: الأولى، 1408 هـ.
۵. القاری، ملا علی، شرح الشفا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1421 هـ.
۶. سبکی، تقی الدین، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام، تحت نظارت: حسین محمد علی شکری، ناشر: دار الکتب لعلمیه، بیروت، 1971م.
۷. القاری، علی بن محمد، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ناشر: دار الفکر، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولى، 1422هـ.
۸. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة لذوی القربی، ناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه، قم، بیتا.
۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامیة، الهند، الطبعة: الطبعة الأولى، 1326هـ.
۱۰. ابن حبّان، محمّد، الثقات، طبع بإعانة: وزارة المعارف للحکومة العالیة الهندیة، تحت مراقبة: الدکتور محمد عبد المعید خان مدیر دائرة المعارف العثمانیة، ناشر: دائرة المعارف العثمانیة بحیدر آباد الدکن الهند، الطبعة: الأولى، 1393 هـ.
۱۱. سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى –
۱۲. دارمی، ابومحمد، مسند الدارمی المعروف بـ (سنن الدارمی)، تحقیق: حسین سلیم أسد الدارانی، ناشر: دار المغنی للنشر والتوزیع، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: الأولى، 1412 هـ.
۱۳. ابن ابی شیبه، ابوبکر، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
۱۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار المعرفة، بیروت، 1379 هـ.
۱۵. ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، تحقیق: محمد حسین شمس الدین، ناشر: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون – بیروت، الطبعة: الأولى - 1419 هـ.
۱۶. ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، تحقیق: ناصر عبد الکریم العقل، ناشر: دار عالم الکتب، بیروت، لبنان، الطبعة: السابعة، 1419هـ.
۱۷. ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل، البدایة والنهایة، ناشر: دار الفکر، عام النشر: 1407 هـ.
۱۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
۱۹. دینوری، احمد بن محمد، عمل الیوم واللیله، تحقیق: کوثر البرنی، ناشر: موسسه علوم القرآنٰ، بیروت، بیتا.
۲۰. قرطبی، شمس الدین، تفسیر قرطبی، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، ناشر: دار الکتب المصریة – القاهرة، الطبعة الثانیة، 1384هـ
۲۱. طبری، ابوجعفر، تفسیر طبری(جامع البیان)، تحقیق: الدکتور عبد الله بن عبد المحسن الترکی، ناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، بیجا، الطبعة: الأولى، 1422 هـ.
۲۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، الأدب المفرد، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار البشائر الإسلامیة – بیروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ.
۲۳. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الکلم الطیب، حققه، وخرج أحادیثه، وقدم له وعلق علیه: الدکتور السید الجمیلی، ناشر: دار الفکر اللبنانی للطباعة والنشر، بیروت، الطبعة: الأولى، 1407 هـ.
۲۴. قسطلانی، أحمد بن محمّد، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ناشر: المکتبة التوفیقیة، القاهرة- مصر، بیتا.
۲۵. سربازی، محمّد عمر، گنجینه دعا و اوراد، ناشر: امام محمد غزالی، تربت جام، چاپ اوّل، 1395هـ ش.
۲۶. سربازی، محمد عمر، توسّل و ندای غیر الله، چاپ ایرانشهر.
۲۷. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، تحقیق: علی عبد الباری عطیة، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1415 هـ.
۲۸. ابن حنبل، عبدالله، مسائل أحمد بن حنبل روایة ابنه عبد الله، تحقیق: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الأولى، 1401هـ.
[2]. و چون امت موسی (در آن بیابان بیآب) از او آب طلبیدند به موسی وحی کردیم که عصای خود را بر سنگ زن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید و جاری شد.
[3]. پس هنگامی که مژده رسان آمد، پیراهن را بر صورت او افکند و او دوباره بینا شد.
[4]. و هر گاه به آنها گویند: بیایید تا رسول خدا برای شما (از حق) آمرزش طلبد سر بپیچند و بنگری که با تکبر و نخوت (از حق) روی میگردانند.
[5]. بگو: من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد.
[6]. و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکى نیست، هنگامى که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع مىکردند، پس [عدهاى ]گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا کنید، پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است.» [سرانجام] کسانى که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: «حتماً بر ایشان مسجدى بنا خواهیم کرد».
[7]. دار قطنی، سنن دار قطنی، ج3، ص333و334. «هر کس مرا بعد از مرگم زیارت کند، گویا مرا در حال زنده بودنم زیارت کرده است و هر کس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من برای او واجب خواهد شد.
[8]. سیوطی، جلال الدین، مناهل الصفا فی تخریج أحادیث الشفا، ص 208.
[9]. القاری، ملا علی، شرح الشفا، ج 2، ص 150.
[10]. سبکی، تقی الدین، در کتاب «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام».
[11] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج 2، ص 88.
[12] .القاری، ملّا علی، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1249.
[13]. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ج 2، ص 341.
[14]. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 7، 388.
[15]. ابن حبّان، محمّد، الثقات، 48، ص 456، 457.
[16]. سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء، ج 2، ص 109.
[17]. الدارمی، أبو محمد عبد اللـه، مسند الدارمی المعروف بـ(سنن الدارمی)، ج 1، ص 227.
[18]. ابن ابی شیبه، ابوبکر، الکتاب المصنف فی الآثار، ج 6، ص 356.
[19]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج 2، ص 495.
[20]. ابن کثیر، ،تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 306.
[21]. ابن تیمیه، احمد، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، ج 2، ص 289.
[22]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 6، ص 324. _ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 217.
[23]. دینوری، احمد بن محمد، عمل الیوم واللیله، ج 1، ص 141.
[24]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الأدب المفرد، ص 335.
[25]. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الکلم الطیب، ص 97.
[26]. و کور مادر زاد و مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهم، و مردگان را به امر خدا زنده کنم .
[27]. و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما (به اعجاز) چشمه آبی بیرون آوری... بگو: پاک است پروردگار من، آیا [من] جز بشرى فرستاده شده هستم؟
[28]. بگو: من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد.
[29]. قرطبی، شمس الدین، تفسیر قرطبی، ج 8، ص 350.
[30]. طبری، ابوجعفر، جامع البیان، ج 12، ص 190.
[31]. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج 6، ص 164.
[32]. من از گل مجسمه مرغی ساخته و بر آن (نفس قدسی) بدمم تا به امر خدا مرغی گردد، و کور مادر زاد و مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهم، و مردگان را به امر خدا زنده کنم.
[33]. کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا میآورم یا کفران میکنم؟
[34]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج 4، ص 47.
[35]. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 40.
[36]. قسطلانی، احمد بن محمد، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج 3، ص 606.
[37]. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج 7، ص 50 و 53.
[38]. در حقیقت، کسانى را که به جاى خدا مىخوانید، بندگانى امثال شما هستند. پس آنها را [در گرفتاریها] بخوانید، اگر راست مىگویید باید شما را اجابت کنند.
[39]. و مساجد ویژه خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید.
[40]. آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟
[41]. سربازی، محمد عمر، توسّل و ندای غیر الله، از ص 23 به بعد.
[42]. سربازی، محمد عمر، گنجینه دعا و اوراد، ص 114 و 115.
[43]. سبکی شافعی ، تقی الدین علی، شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، ص 357.
[44]. ابن حنبل، عبدالله، مسائل أحمد بن حنبل روایة ابنه عبد الله، ص 245.