پرسمان مذاهب (22)؛ سلسله

سوال
در شیعه متعه را جایز میدانند، در حالی که متعه نکاح نیست، چون در متعه نه نفقه ندارد، نه ارث دارد و نه از لحاظ عددی محدودیتی دارد، پس هیچ تناسبی بین نکاح و متعه نیست، شما چطور این را جایز قرار دادید؟
پاسخ
کارشناس:
بسم الله الرحمن الرحیم، عزیزی که این سوال را مطرح کردند باید به این نکته توجه کنند که آقایان و علمای اهل سنت هم تصریح فرمودند به اینکه ازدواج انقطاعی یا متعه هم نوعی نکاح است، ایشان گویا کتب اهل سنت و کتب خودشان را مطالعه نفرمودند، مثلا آقای مسلم در صحیح مسلم در بخش کتاب النکاح بابی دارند به عنوان «باب بیان نکاح المتعة»، خود ایشان میگوید که باب نکاح متعه ولی این بیننده عزیز میگویند متعه نکاح نیست، این عین عبارت آقای مسلم در صحیح مسلم است که میگوید این نکاح است. ثانیا موقعی که میخواهند یک چنین چیزی را زیر سوال ببرند در حقیقت این نیست که یک مذهب خاصی مثل شیعه زیر سوال برود، این همه روایاتی که در کتب اهل سنت نقل شده، اینها همه زیر سوال میرود، اگر گفتیم نکاح محسوب نمیشود با توجه به اینکه اهل سنت میفرمایند حداقل مدتی در ابتدای اسلام بوده بعد نسخ شده، معنایش این میشود که مدتی در صدر اسلام روابط نا مشروع اجازه داده شده بود، مثلا در صحیح مسلم دارد که میگوید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در سال فتح مکه اجازه دادند، این بیننده عزیز میگویند که متعه اصلا نکاح نیست، یعنی رابطه نامشروع است، پس طبق فرمایش این آقا معنایش این میشود که پیامبر خدا در فتح مکه اجازه رابطه نامشروع به مردم دادند.
نکته بعدی اینکه گفتند در ازدواج نفقه وجود دارد، اینجا چون نفقه زن به عهده شوهر نیست این دیگر ازدواج و نکاح حساب نمیشود،پاسخ مطلب این است که خیر، در ازدواج دائم هم گاهی از اوقات نفقه به عهده مرد قرار نمیگیرد، به عنوان مثال اگر یک خانمی ناشزه محسوب شود، نفقه او بر شوهر واجب نیست، یا حتی برخی در مورد زوجه صغیره گفتند، اگر کسی دختر صغیر خودش را به ازدواج کسی در بیاورد، زوجه او حساب میشود اما گفتند نفقه او بر عهده شوهر نیست، پس این طور نیست که اگر نفقه نبود دیگر ازدواج و نکاح محسوب نشود.
همچنین راجع به مساله ارث گفتند که اگر ازدواج و نکاح است چرا از یکدیگر ارث نمیبرند، در ازدواج دائم هم گاهی از اوقات ارث نمیبرند، یک خانمی با یک آقایی ازدواج کرده اگر یکی از طرفین همسرش را بکشد، قاتل از مقتول ارث نمیبرد، هر چند همسر دائمی او بوده است، نکاح است ولی ارث نیست.
پس بنابراین ازدواج ملاکش وجود ارث و نفقه نیست که اگر نفقه وارث نبود دیگر ازدواج محسوب نشود، مساله دیگری هم که گفتند یک تعدادی خاصی ذکر نشده است، بعضی به نظرشان چیز عجیبی میآید، ما سوال میکنیم در مساله کنیز که در اوایل صدر اسلام بوده است، خب اگر کسی کنیزی میخرید و آن کنیز همسری نداشت میتوانست با او برخورد همسر داشته باشد، حالا سوال، کسی میتواند چند تا کنیز بخرد؟ عدد دارد؟ میگویند نه، تعدادش محدود به عدد خاصی نیست، عین همان مطلب در باب ازدواج موقت هم میگوییم اینجا عدد خاصی ذکر نشده است. طبعا انسانها امکانات مادی و غیر مادیشان محدود است ولی از نظر خود قانون اولیه اسلام کسی عدد خاصی برای خریدن کنیز تعیین نکرده است، کنیز هم موقعی که همسر نداشته باشد به منزله همسر است و میتوانند مثل رابطه همسری با او داشته باشند.
مجری:
در کتاب تحریر الوسیله امام خمینی آمده است که جایز است یک دختر شیر خواره را عقد کنیم، آیا شما این را تایید میفرمایید؟
کارشناس:
بسیار خب، خیلی خوب است که چنین سوالاتی مطرح شود تا اعتقاداتی که ما داریم و حرفهایی که علما زدند به آن پاسخ داده شود. ببینید مقصود از این عقد، این است که عقد کنند این بچه حتی شیرخواره محرم شود، این یک چیزی نیست که مخصوص فتوای ایشان باشد، کدام مذهب از مذاهب اهل سنت گفتند که نمیشود صغیره را عقد کرد؟ هرکس ادعا میکند کتاب کند،هیچ کتابی، نه فتوای مذهب حنفی است، نه شافعی، نه مالکی و نه حنبلی، هیچکدام نگفتند که دختر صغیره را نمیشود عقد کرد، گفتند که میشود، هیچ سن خاصی هم تعیین نکردند، البته از نظر محرمیت موقعی که او را عقد کردند، این مرد با مادر او محرم میشود، این هیچ مشکلی ندارد، اما مساله روابط خاص زناشویی، خب مسلم است ایشان فرمودند، بقیه علما هم فرمودند که فقط در زمان بزرگی جایز است، در دوران کودکی هرگز جایز نیست، بنابراین این سوالی است که در حد اینکه عقد بخوانند چه دائم چه موقت، خب اهل سنت فعلا قائل به موقت نیستند، دائم را قائل هستند، شیعه و سنی هرکس گفته مقصود این است که عقدی بخوانند، مگر در میان برادران اهل سنت معروف نیست که همسر پیامبر عایشه را، ابوبکر در صغیر بودن، شش سالگی به عقد پیامبر خدا در آورد، صغیر بود، هر چند برخی محققین این نظر را تایید نمیکنند ولی خب در کتب اهل سنت فراوان نقل شده و معروف است که در شش سالگی او را برای پیامبر عقد کردند. آن مساله شیرخوار هم که میگویند مقصود محرم کردن و صیغه عقد محرمیت است.
همه مذاهب میگویند و خاص ایشان نیست، همه علما و هممه مذاهب میگویند میشود، هیچکس هم نگفته است که اگر شیرخواره بود نمیشود.عبارتی که امام ذکر کردند کمتر از 9 سال است و روابط خاص زناشویی را جایز نمیدانند
مجری:
عبارت امام این است که و اما سایر کام گیریها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و عبارتهای دیگر، آنها مانعی ندارد، بعد حالا یک سری به این اشکال کردند که آیا واقعا بچه....
کارشناس:
ببینید این جور چیزهایی که سوال میکنند اولا بگویند فتوای مذاهب خودشان چیست، آیا غیر از این مطلبی دارند؟ که ندارند، مگر مذاهب دیگر حرفی غیر از این زدند؟ البته خب به صورت طبیعی کودک مورد این گونه استفادهها قرار نمیگیرد، ولی این مطلبی که اینها گفتند این یک چیزی است که در مذاهب دیگر هم خلاف این هرگز وجود ندارد. اگر کسی ادعایی غیر از این دارد، اگر مذهب حنفی، شافعی، مالکی، حنفی غیر از این است کتاب بیاورند و معرفی کنند. اینجا امام بحث اختلافی نگفتند که بگوییم این فتوای خاصی است که در تحریر الوسیله وجود دارد و در مذاهب اربعه وجود ندارد.
مجری:
سیاه پوشیدن در روایات مذمت شده است، پس چرا شما در عزاداریها از لباس سیاه استفاده میکنید؟
ببینید در هیچ یک از مذاهب نه سیاه پوشیدن واجب شده است و نه تحریم، از نظر کل مذاهب استفاده از لباس سیاه جایز است، حالا برخی از روایات گفته اند که کراهت دارد و به قول معروف «کل مکروه جائز» هر کار مکروهی جایز است، و بعضی از علمای اهل سنت هم مثل آقای شوکانی در نیل الاوطار جلد هفتم تعبیری دارد که«لا کَرَاهَةَ فی لُبْسِ السَّوَادِ»[1]پوشیدن مشکی کراهت ندارد
حداقل یک نظریه این است، و علاوه بر این ببینید برخی کتابهای اهل سنت آقایان نقل کردند، اینهایی که این سوالات را میکنند و بیشتر در شبکههای وهابی این شبهات را مطرح میکنند میآیند میگویند لباس سیاه چنین و چنان است، ما میگوییم شما اگر حداقل کتب اهل سنت را مطالعه نکردید، شما وهابیها که میگویید ما سنی هستیم هر چند برادران اهل تسنن قبول ندارند که اینها سنی هستند، اگر مطالعه نکردید حرف نزنید، اگر مطالعه کردید شما که میدانید در روایات اهل سنت متعدد آمده است، در مسند امام احمد، در مسند جعد، در نیل الاوطار شوکانی و لسان العرب ابن منظور آمده است که اسماء بنت عمیس گفت:«لما أصیب جعفر أمرنی رسول الله فقال تسلبی ثلاثا ثم اصنعی بعد ما شئت أی البسی ثیاب الحداد السود»[2]موقعی که جعفر بن ابیطالب در میدان به شهادت رسید، پیامبر به من امر فرمودندتسلبی یعنی چه؟ از ماده سلب و سلاب است، سلاب یعنی لباس عزاء، باید به کتب لغت نگاه کنید که تسلبی را چه معنا میکنند، یکی از معروف ترین کتب لغت لسان العرب ابن منظور است، کتاب بسیار معروف است نویسنده هم از اساتید افرادی چون ذهبی است، میگوید:سه روز سلاب بپوش، بعد دیگر اختیار داری و هر چه میخواهی بپوش یعنی لباس ماتم که سیاه است، تصریح میکند به لباس مشکی. تسلبی هم امر است، میگوید پیامبر امر کردند که سلاب بپوش. حالا آقایان میگویند لباس مشکی چنین و چنان است و چرا لباس مشکی میپوشید. علاوه بر این لسان العرب نکته دیگری را از ام سلمه نقل میکند، میگوید«وفی حدیث أم سلمة أنها بکت على حمزة ثلاثة أیام وتسلبت»[3]
ام سلمه هم موقعی که جناب حمزه سید الشهدا به شهادت رسید تا سه روز لباس ماتم پوشید، سلاب پوشید، خب اگر این یک چیزی بود که پیامبر خدا نهی کردند، همسر پیامبر خدا چگونه آمد لباس مشکی در عزای جناب حمزه سید الشهدا پوشید؟
فکر میکنم به این مقدار کافی باشد.
مجری:
شما ادعا میکنید که شیعیان مشرک نیستند در حالی که وقتی ما به کتب شما مراجعه میکنیم روایات غلو آمیز بسیاری دیده میشود، من یک نمونه را خدمت شما میگویم،شما نگاه کنید در زیارت جامعه کبیره شما که خیلی هم این زیارت را قبول دارید، آمده است که:«و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم»آیا به نظر شما چنین روایات غلو آمیزی درباره امامان شما شرک را نمیرساند؟ اگر میشود این را یک توضیحی برای من بدهید.
سوال بعدی: ما به عنوان شیعه اعتقاد داریم که حضرت امیر (علیه السلام) خلیفه پیامبر و امام بعد از پیامبر است و او را خلیفه بلافصل و امری الهی میدانیم ولی یک چیزی که ذهن من را مشغول کرده و پارادوکسی به وجود آمده این است که ما در منابع میبنینیم که پیامبر در روزهای پایانی عمر خود در آن روزهایی که بیمار بودند و به شدت بدنشان ضعیف شده بود ابوبکر را برای نماز و امامت نماز فرستادند،یعنی برداشت من این است که پیامبر امامت و رهبری دینی را به عهده ابوبکر گذاشت و قطعا همچین کسی هم میتواند امامت و رهبری و خلافت دینی مردم را به عهده بگیرد، این برای من سوال است اگر کارشناس محترم جواب بدهند ممنون میشوم.
مجری:
بله، خیلی ممنونم و سپاسگذار، به روایات غلو آمیزی که در شیعه وجود دارد، به فرازی از زیارت جامعه کبیره اشاره کردند،اینها نشانههای شرک در شیعه است؟
کارشناس:
اولا باید این نکته را عرض کنم که اگر کسی میخواهد عقاید شیعه را بشناسد باید به کتابهای اعتقادی مورد قبول شیعه مراجعه کند، اگر میخواهد با فقه و احکام آشنا شود باید به کتب فقهی مورد قبول و مورد تقلید عموم مردم مراجعه کند، اینکه به کتابهای حدیثی مراجعه کند برای اینکه بگوید عقیده شیعه این است، یا فقه شیعه این است، این غلط است، چه در شیعه و چه در اهل سنت و مذاهب اربعه به خاطر اینکه ما در مورد قرآن کریم خب شکی نداریم تمام اینها آیات الهی است، همین قرآنی که دست عموم مسلمانان است، اما در روایات چه در کتب روایی شعیه، چه در کتب روایی اهل سنت همانگونه که روایات صحیح وجود دارد، روایات ضعیف هم وجود دارد، لذا نه در شیعه میشود گفت اگر چیزی در یک کتابی بود حتما جزو عقاید شیعه است، نه در اهل سنت، بر همین اساس است که علمای شیعه و سنی آمدند علم رجال درست کردند، آمدند سند هر حدیث را نوشتند، بعد بررسی میکنند میگویند هر حدیثی را ما بخواهیم روی آن حساب باز کنیم باید بررسی کنیم ببینیم این سند و راویانش چگونه هستند، پس بنابراین صرف اینکه مطلبی در کتابی باشد، چه در کتب حدیثی شیعه، چه در کتب حدیثی اهل سنت، این نشانه این نیست که حتما مردم شیعیان،آن حدیثی که در کتب شیعه است، یا آن حدیثی که در کتب اهل سنت است حتما قبول داشته باشند، بله بعضی از کتابها را مثلا برادران اهل سنت تقریبا میگویند کلش را قبول داریم، مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم ولذا اسم صحیح روی آن گذاشتند، اما شیعیان همین را هم نمیگویند، شیعیان مثلا میگویند اصول کافی، کتاب من لا یحضره الفقیه، نمیگویند صحیح الکافی، چون شیعیان میگویند ما هر چقدر هم که نویسندگان این کتب را به عدالت و تقوا و دقت قبول داریم در عین حال آنها را معصوم نمیدانیم و باید بررسی سند شود. اولا اینکه به صورت کلی کسی بگوید در فلان کتاب حدیثی این مطلب است پس این عقیده شیعه است، این حرف غلط است، نکته دوم اینکه گفتند روایات غلو آمیز، اولا باید غلو تعریف شود که غلو چی هست، هرکسی یک چیزی را قبول نداشت و گفت غلو است، آیا غلو است؟ آن غلوی که بیشتر مورد بحث است این است که کسی بیاید برای غیر خداوند متعال مقام خدایی قائل باشد، صفات ویژه خداوند را برای غیر خدا قائل باشد، این غلو است، غیر پیامبر را پیامبر بداند غلو است، اما گاهی از اوقات یک سری چیزهایی را یک مذهب معتقد است و مذهب دیگری معتقد نیست، این آن غلوی که سبب شود که بگوییم از دایره اسلام خارج شدند نیست، خب شیعیان به عصمت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) قائل هستند، استدلال هم دارند، اهل سنت به عدالت صحابه معتقدند ادلهای ذکر کردند، نه عصمت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) را اهل سنت قبول دارند،چون قبول ندارند نمیشود که بگویند غلو است، اگر این جوری باشد عدالت صحابه را هم شیعیان قبول ندارند پس میگویند این غلو است.
پس اولا غلو اصطلاحی این است که برای کسی مقام خدایی قائل باشند که هرگز چنین چیزی در احادیث شیعه وجود ندارد، اگر هم در یک جایی چنین حدیثی وجود داشته باشد یقینا از نظر شیعه آن حدیث باطل و مردود است. اما نکته دیگر این است که مگر احادیث غلو آمیز و مطالب غلو آمیز در کتب غیر شیعه وجود ندارد؟ خب هست میگویند ما قبول نداریم و الا احادیث و مطالب غلو آمیز در کتب فراوان است، مگر برخی از کتابها نیامدند یک چیزهایی نقل کردند که مثلا پیامبر خدا در یک مسالهای نظری داشتند و خلیفه دوم نظر دیگری داشتند، آیه آمد نظر خلیفه دوم را تایید کرد، میگویند مثلا در مورد نماز بر عبدالله بن ابی که منافق بود پیامبر میخواستند نماز بخوانند خلیفه دوم گفت نه نباید نماز بخوانید، بالاخره اصرار کرد، بعدا آیه آمد نظر خلیفه دوم را تایید کرد، این یعنی ایشان نظرش از پیامبر صائب تر است، یا مشابه این مثلا برخی نوشتند که پیامبر یک روزی وارد منزل شدند دیدند دو تا زن آوازه خوان در خانه هستند و مشغول آواز خوانی هستند، پیامبر چیزی نگفتند و استراحت کردند، ابوبکر آمد و چیزی نگفت، خلیفه دوم آمد و تا رسید گفت مزامیر شیطان و آلات شیطانی در خانه پیامبر؟ آن دو زن فورا از منزل خارج شدند، بعد حضرت به عمر گفت:ای عمر تو هیچ جا وارد نمیشوی مگر اینکه از دری وارد شوی از درب دیگر شیطان خارج میشود.
ما اصلا کاری به مساله فضائل خلفا نداریم، ولی میخواهیم بگوییم گاهی مطالب این چنینی هست، به نظر خواننده میرسد که شیطان از وجود پیامبر خارج نشد و پیامبر نهی نکردند، خلیفه اول هم نهی نکرد، فقط خلیفه دوم، آیا یک مقداری بوی غلو در این نمیآید؟
یا مثلا برخی کتب مطلبی نقل کردند مثل کتاب حاشیه ابن عابدین که در مقدمه میگوید مذهب ابوحنیفه باقی میماند تا زمانی که حضرت عیسی (علیه السلام) بیاید و طبق مذهب ایشان حکم کند:« إلى أن یحکم بمذهبه عیسى علیه السلام»[4]
خب آیا این به نظر غلو آمیز نمیرسد که حضرت عیسی علیه السلام،پیامبر اولو العزم الهی میآیند و تابع فقه آقای ابوحنیفه میشوند؟ خب برادران و علمای اهل سنت هم که برای ایشان احترام قائل هستند ایشان را معصوم ندانستند که بگویند ایشان معصوم هستند، خب چطور پیامبر اولوالعزم خدا میآید و طبق مذهب ایشان حکم میکند؟ اینجور چیزها در کتب است، خب ممکن است همه اهل سنت این را قبول نداشته باشند، اگر یک حرف غلو آمیزی هم در کتب شیعه باشد کسی قبول ندارد، اما این جملهای که گفتند:«و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم» خب بعضی آمدند گفتند قرآن فرموده است:«إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ»[5]اما زیارت جامعه کبیره شما برعکس میگوید:«و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم»
پس این ضد قرآن است، این برای این است که دقت در خود قرآن نکردند، اینکه همه امور در اصل با خداوند متعال است، این منافاتی با این ندارد که واسطههایی وجود داشته باشد، ببینید خداوند گاهی اوقات میفرماید: «نعذبهم» ما عذاب میکنیم، در حالی که چه کسی عذاب میکند؟ در خود قرآن دارد که جهنم 19 مامور دارد که آنها عذاب میکنند، عذاب کردن آنها چون از طرف خداست. قرآن میگوید رزق همه با خداست: « وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»[6]
رزق همه به عهده خداست، هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه رزقش با خداست. همین قرآنی که میگوید رزق همه بر عهده خداست در آیه دیگر میفرماید که رزق زن بر عهده شوهر است، اگر این عبارت ضد قرآن است، این آیه قرآن هم پس ضد آن آیه است، میفرماید:«وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[7] مردی که همسری دارد و برای او فرزندی به دنیا آورده است، رزق این همسران بر عهده اوست.
هم رزق این همسران بر عهده شوهر است، هم پوشیدن آنها، خب بگوییم آن آیه گفته همه بر عهده خداست،این پس ضد آن است، نه چون اینها هم از طرف خداست. مانند این موارد زیادی داریم،پس بنابراین هیچ ربطی به شرک ندارد، اگر کسی را در ردیف خدا مطرح کنیم شرک میشود، اما به دستور الهی حسابرس مردم روز قیامت فرشتگان هم هستند، پیامبران هستند، افرادی را خدا واسطه قرار میدهد، چون به دستور خداست هم به حساب خدا گذاشته میشود مثل ضیافت مومنین در بهشت، هم از طرفی خداوند میگوید ما این کار را میکنیم، از یک طرف هم میگوید مامورانی که در بهشت هستند پذیرایی میکنند.
مجری:
پاسخ سوالی که فرمودند اواخر عمر شریف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ایشان جناب ابوبکر را برای نماز فرستادند پس برای امر دینی وقتی یک نفر را شما امام قرار میدهید طبیعتا برای دنیا که پایین تر هم هست ایشان اولویت دارند.
کارشناس:
ببینید ما مایل نیستیم که به بحثهای اختلافی شیعه و سنی و مباحثی که حساس است مثلا بحثهای خلافت وارد شویم، دوست نداریم، دوست داریم به مباحثی که شیعه و سنی با هم متحد هستند و مسائل گروههای تکفیری و شبهات گروههای تکفیری را بیشتر پاسخ دهیم که باعث ایجاد وحدت بیشتری بین مسلمانان شود، اما حالا چون این سوال را مطرح کردند، من اصلا به کلی بحث خلافت و امامت هیچ کاری ندارم. اما این مطلبی که فرمودند پیامبر خدا امر فرمودند که در مرض و رحلتشان خلیفه اول برود و به جای حضرت نماز بخواند، اولا موقعی که بحث بین دو تا مذهب و یا دین است، هیچ گروهی نباید به کتابهای مخصوص خودش برای طرف مقابل استدلال کند،بگوید چون در کتاب ما این مطلب است شما هم باید قبول کنید، نه شیعه درست است که بگوید این مطلب در اصول کافی است همه اهل سنت باید قبول کنند، میگویند ما به کتاب اصول کافی معتقد نیستیم، طبعا برادران اهل سنت هم نباید به یک حدیثی که در کتب اهل سنت است برای شیعیان بگویند چون در کتاب ما است شما هم باید قبول کنید، چون اگر قبول داشتند خب اینها هم اهل تسنن بودند، دیگر احتیاج نداشت که این بحثها شود، همینطور که سنی اگر قرار بود روایات خاص کتب شیعه را در باب امامت قبول داشته باشد او هم شیعه بود. همین بحث بین مسلمان و مسیحی هم هست، اگر ما به عنوان یک مسلمان با یک مسیحی بحث کنیم درست نیست که بگوییم این بحث در قرآن است و تو باید قبول کنی، میگوید اگر من قرآن را قبول داشتم مسلمان بودم و با شما بحث نمیکردم. مسیحی هم نمیتواند به ما بگوید این حرف در انجیل ما است و شما باید قبول کنید. این یک نکته از نظر فنی بود.
پس این مطلبی که پیامبر امر فرمودند که ایشان به جایشان نماز بخواند در کتب شیعیان نیست و در مقام بحث و مناظره اگر کسی بخواهد بکند این گونه استدلال درست نیست که در کتاب ما هست شما شیعیان هم باید قبول کنید.
نکته دوم در مساله نماز شیعیان این را میگویند که از نظر روایات برادران اهل سنت میگویند پیامبر خدا فرمودند که در امامت جماعت عدالت شرط نیست، برادران اهل سنت معتقدند هر کسی که قرائت نمازش درست باشد میتواند امامت جماعت کند، خب اگر فرمودند:«صلوا خلف کل بر وفاجر»[8]
می گویند خب پس بنابراین امامت جماعت نمیتواند حتی دلیل بر این باشد که آن فرد دارای عدالت است و لذا موقعی که نمیتواند دلیل بر عدالت باشد دلیل بر خلافت هم نمیتواند باشد، طبعا ممکن است برادران اهل سنت ادله دیگری در این باب داشته باشند، من میخواهم بگویم خصوص این، اگر کسی میخواهد استدلال کند باید یک استدلال قوی باشد، و فکر میکنم علمای بزرگ اهل سنت این گونه حرف نزنند و گاهی موقع افرادی که معلومات شان کمتر است این گونه استدلال میکنند، من کلا با بحث خلافت خلفا کاری ندارم اما اگر کسی میخواهد استدلال کند باید استدلال قوی باشد، خب برخی شیعیان میگویند شما چنین روایتی دارید که در امام جماعت هیچ عدالتی لازم نیست و صرف قرائت کافی است، خب قرائت همه مسلمانان در آن زمان درست بود، عرب بودند و معمولا میتوانستند حمد و سوره را درست بخوانند، خب این مقدار کافی است.
نکته دیگر این است که گفتند کسی که در نماز جماعت امر دینی است امامت میکند پس در حکومت و خلافت هم که امر دنیایی است به طریق اولی میتواند رهبری و امامت داشته باشد، اینجا هم دو نکته در این رابطه باید اشاره کنیم، اولا حکومت و خلافت اگر جانشینی پیامبر در همه چیز است فقط یک امر دنیایی نیست، پیامبر مقامی داشتند، جانشین پیامبر هم میخواهد دین و دنیای مردم را رهبری کند لذا برخی بزرگان اهل سنت مثل آقای تفتازانی در شرح المقاصد و قاضی عبدالرحمن ایجی در شرح المواقف گفتند:«الإمامة ریاسة عامة فی أمور الدین والدنیا»[9]
یعنی این حرفها با هم نمیسازد، بعضی میگویند این امور دین و دنیاست، امامت هم در امور دین است و هم در امور دنیا، اینجا میگویند که حکومت یک امر دنیایی است، کسی که امامت در امور دینی میکند در امور دنیایی هم به طریق اولی چون دنیا به اندازه دین اهمیت ندارد میتواند امامت و حکومت کند.
اولا این یک نکته است بزرگان اهل سنت عدهای فرمودند که امامت فقط جنبه دنیایی ندارد، جنبه دینی هم دارد، نکته دوم این است که ما ممکن است یک کسی را از نظر دینی صلاحیت داشته باشد حتی اگر ما عدالت را شرط بدانیم، ما بتوانیم کاملا پشت سرش نماز بخوانیم، خیلی آدم با تقوایی باشد، اما این جور نیست که اگر کسی صلاحیت برای امامت جماعت دارد حتما میتواند کشور را هم اداره کند، چون ممکن است الان در جامعه خودمان ببینیم افراد فراوانی هستند که میشود پشت سر آنها نماز بخوانیم، آدمهای عادل و با تقوایی هستند، اما اینها ممکن است خانواده خودشان را هم نتوانند اداره کنند، یک مدرسه را ممکن است نتوانند اداره کنند تا چه رسد به یک روستا و شهر و کشوری، پس بنابراین اینکه کسی بگوید اگر کسی میتواند امام در نماز کند پس حتما کشور را هم صلاحیت دارد فکر نمیکنم یک استدلال قوی به نظر برسد.
مجری:
پاسخ سوالی که مطرح کردند گفتند که لطفا پاسخ دهید شیعه وقتی صحابه را قبول ندارد و عدالت آنها را زیر سوال میبرد چطور میتواند استناد به سنت پیامبر کند، سنت پیامبر از طریق همین صحابه به دست ما رسیده است.
کارشناس:
بله سوال خوبی است، اینکه میگویند اگر شیعه صحابه را قبول ندارد، اولا شیعه چنین نیست که صحابه را قبول نداشته باشد، خیلی از صحابه را قبول دارد، هر یک از اصحاب پیامبر که با تقوا و عادل بودند قبول دارد، روایتی هم اگر از قول پیامبر نقل کند قبول است، اما اینکه تمام آنها را قبول داشته باشد شیعه معتقد است که در میان صحابه سه دسته داریم، صحابه عادل، مثل سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و مانند اینها که فراوان بودند و صحابهای که یک پله و چند پله از عدالت بالاتر بودند، صحابه معصوم مثل حضرت علی علیه السلام، فاطمه زهرا، امام حسن، امام حسین (علیهم السلام) اینها صحابه معصوم هستند، پس صحابه عادل داریم که تعدادشان فراوان است، صحابه معصوم داریم و صحابه غیر عادل هم داریم، میگویند مثلا مثل آن افرادی که به همسر پیامبر تهمت رابطه نا مشروع دادند میگویند ما نمیتوانیم اینها را راستگو بدانیم، چون اگر راستگو و عادل بدانیم معنایش این است که بگوییم این واقعهای که به همسر پیامبر نسبت دادند راست است. شیعه نمیگوید هیچ یک از صحابه پیامبر عادل نبوده است، خیلیها عادل بودند، اما غیر عادل هم میگویند بودند، مثل آنهایی که در جنگ حنین در وسط جنگ پیامبر خدا را تنها گذاشتند و رها کردند، میگویند ما این افراد را عادل نمیدانیم، برادران اهل سنت حالا یک توجیهات و استدلالهایی دارند و میگویند ما همه را عادل میدانیم. حالا این آقا پرسیدند اگر صحابه را عادل ندانید پس روایات و سنت را از چه کسی میگیرید؟ خب شیعیان میگویند سنت پیامبر را از صحابه عادل میگیریم، اگر ما گفتیم که هیچ یک از اینها عادل نیستند، ارتباط قطع میشود،اما اگر گفتیم در اصحاب پیامبر افراد عادل بلکه معصوم وجود داشتند از آن افراد و صحابه عادل و معصوم روایات و سنت پیامبر را میگیریم،از آن افرادی که عدالت نداشتند یا حداقل ما آنها را به عدالت نمیشناسیم به آنها توجه نمیکنیم، پس بنابراین واسطه از بین نمیرود، موقعی از بین میرود که کل صحابه را قبول نداشته باشیم.
ببینید صحابه اولین طبقهای هستند که روایات را از پیامبر نقل میکنند میگویند اگر نگفتید همه شان عادل هستند سنت از بین میرود، خب بعد از صحابه طبقه بعدی کیست؟ تابعین هستند، پس اینها را باید بگوییم همگی عادل هستند، طبق این استدلال اگر طبقه دوم هم همگی عادل نباشند سنت از بین میرود، همینطور طبقه سوم را هم باید بگوییم عادل هستند، نه همینطور که از تابعین و تابع تابعین روایات را از کسانی که عادل هستند میگیریم، صحابه هم همینجور، شیعیان این را میگویند. البته دیدگاه اهل سنت هم نزد اهل سنت محترم است و قصد خدایی نکرده اهانت و جسارتی به اهل سنت یا دیدگاه آنها نداریم، فقط دیدگاه شیعه را توضیح دادم.
مجری:
استاد خیلی واضح و روشن بفرمایید آیا بین شیعه و اهل سنت یک سری صحابه وجود دارند که هر دو اجماع بر عدالت آنها داشته باشند که محل رجوع باشند؟
کارشناس:
بله فراوان، اولا حضرت علی علیه السلام، شیعیان میگویند و اهل سنت هم قبول دارند که پیامبر فرمودند:«أنا مدینة العلم وعلی بابها»[10]
من شهر علم هستم، همه علوم را خدا به من داده است، راه رسیدن به این شهر علم حضرت علی (علیه السلام) است، یعنی از طریق حضرت علی میتوانید به تمام شهر علم من دست پیدا کنید.
لذا برخی شیعیان میگویند ما از میان صحابه اگر هیچکس جز حضرت علی (علیه السلام) نداشتیم همان کافی بود، چون همه علوم را پیامبر به ایشان دادند.
و همین مضمون را باز آقای ترمذی در سنن در کتاب المناقب باب مناقب علی بن ابیطالب نقل کردند به این عبارت:«أنا دَارُ الْحِکْمَةِ وَعَلِیٌّ بَابُهَا»[11]
خب حضرت علی هستند، امام حسن و امام حسین هستند، همه را قبول داریم، سلمانها، ابوذرها، مقدادها، عمارها همه را قبول داریم، بعضیها یک جور وانمود میکنند که گویا شیعیان غیر از 3-4 نفر از صحابه کسی را قبول ندارند،این شهدای بدر و خیبر و حنین را شیعیان از ایران و افغانستان و جاهای مختلف به زیارت اینها میروند، بعضیها میگویند که اینها را قبول ندارند و فاجر و فاسق و مشرک میدانند، چطور ما اینها را مشرک میدانیم ولی به زیارت آنها میرویم؟ این همه به زیارت شهدای احد میروند و وهابیها اذیت میکنند، مزاحمت ایجاد میکنند ولی باز هم شیعیان میروند برای اینکه ارادت به این اصحاب با تقوای پیامبر دارند.
بله افرادی مثل افرادی که به همسر پیامبر توهین کردند، یا افرادی که قرآن فرمود موقعی که دستور داده میشد به جنگ بروید نمیرفتند، اطاعت امر پیامبر نمیکردند، میگویند ما به آن افراد ارادتی نداریم،آیه قرآن داریم که به عدهای از صحابه میفرماید:«مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ»[12] چه شده شما را وقتی به شما گفته میشود در راه خدا به جهاد بروید به زمین سنگینی میکنید و مثل سنگی که از جایش تکان نمیخورد تکان نمیخورید. ما به آن افراد، و الا صحابه با تقوا و با فضیلت فراوان بودند و ارادت به آنها داریم.
مجری:
شیعه معتقد است اصول کافی از 4 کتاب اساسی مذهب شیعه است ولی در اصول کافی روایاتی را میخوانیم که با عقل سازگار نیستند چه پاسخی میدهید؟
کارشناس:
اولا کسی که این سوال را پرسیده باید مشخص حرف بزند و بگوید این روایت با عقل سازگار نیست،همینجوری بگوید روایاتی است که با عقل جور در نمیآید، خب مثلا یک غیر مسلمانی بگوید در قرآن یک مطالبی است که با عقل جور در نمیآید، یا یکی بگوید در صحیح بخاری روایاتی است که با عقل جور در نمیآید، خب باید مشخص کند که این روایت است، اولا این نکته باید مشخص شود که چه چیزی را میگویند تا جواب داده شود، نکته دوم این است که ما قبلا هم عرض کردیم که شیعه هر چند که برای این سه کتاب و مولفان آنها جایگاه والایی قائل است اما هرگز نمیگوید که این روایاتی که اینجا است احتیاجی به بررسی سند ندارد، عموم شیعیان و فقها و مجتهدینش این نظر را دارند، البته بله افراد شاذ و نادری بودند، برخی گروههای اخباری که عموم شیعیان پیرو اینها نیستند و اینها را قبول ندارند، افراد خاصی هستند، اما عموم علمای شیعه موقعی که بخواهند حدیثی را فتوا بدهند حتی اگر در کتاب کافی باشد حتما سندش را بررسی میکنند، بررسی میکنند اگر دیدند از نظر سند مشکل دارد قبول نمیکنند، خود مرحوم کلینی در ابتدای کتابش میفرماید موقعی که روایات اختلاف دارد هیچ راهی وجود ندارد الا اینکه اولا عرضه بر قرآن کنیم، یعنی اگر در کتاب من هم چیزی دیدید که احساس کردید اختلافی است اولا به قرآن مراجعه کنید، ببینید اگر موافق قرآن بود قبول کنید اگر نه نه، دوم با سنت قطعی مقایسه کنید، اگر آن مطلب با روایات قطعی درست نبود بدانید آن حدیث ساختگی و اشتباه است، خب یک معیار هم این است که یقینا قرآن و پیامبر و ائمه خلاف عقل و امور قطعی عقلی حرف نمیزنند، بله در قرآن و روایات مطالب فوق عقل داریم اما مطالب ضد عقل نداریم، فوق عقل خیلی چیزهاست که مردم فعلا درک نمیکنند، اما نه اینکه یقینا بفهمند که غلط است، چنین چیزی نیست.
مجری:
بسیار خب، خیلی ممنونم، امیر از آلمان پرسیدند که مردم کشورهای دیگر که دینهای دیگری دارند در حساب و کتاب پس از مرگ چه حکمی دارند؟
کارشناس:
ببینید ما معتقدیم که اگر کسی در دین و مذهب کوتاهی داشته باشد سزاوار مجازات است، مثل اینکه بداند راه درست چیست عمدا راه غلط برود، یا بداند که میتواند تحقیق کند و بفهمد راه درست چی هست ولی کوتاهی میکند، اما اگر جوری باشد که کسی در هر دین و مذهبی باشد در یک شرایطی قرار گرفته باشد که فکر میکرده واقعا آن راهش درست است، هیچ کوتاهی هم نکرده است، خداوند ظالم نیست، قرآن میفرماید:«لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[13]
خدا به هیچکس تکلیفی نمیکند مگر در حد توانش، حالا هرکس در هر کجای دنیاست، اگر میدانسته راه درست غیر از این است، یا میتوانست بفهمد و اعتنا نکرده است و گفت ما پیرو آباء و اجداد هستیم این آدم طبیعتا سزاوار مجازات است، اما اگر جوری باشد که در یک مسیر اشتباهی، عقاید اشتباهی هست ولی واقعا کوتاهی نکرده است،عقلش و فکرش بیشتر از این نرسیده و نتوانسته یقینا چنین کسی مورد عذاب قرار نخواهد گرفت.
پینوشت:
[1] . نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقى الأخبار ج 2 ص 96 ، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی الوفاة: 1255 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1973
[2] . مسند ابن الجعد ج 1 ص 398 ، اسم المؤلف: علی بن الجعد بن عبید أبو الحسن الجوهری البغدادی الوفاة: 230 ، دار النشر : مؤسسة نادر - بیروت - 1410 - 1990 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عامر أحمد حیدر
مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهویه ج 2 ص 551 ، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج أبو یعقوب التمیمی المروزی الوفاة: 251هـ ، دار النشر : دار الهجرة - الریاض / السعودیة - 1425 هـ -2004 م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : خالد بن محمود الرباط - وئام الحوشی - د. جمعة فتحی
نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقى الأخبار ج 7 ص 97، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی الوفاة: 1255 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1973
[3] . لسان العرب ج 1 ص 473 ، اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولى
[4] . ابن عابدین، محمّد امین بن عمر (م 1252)، رد المحتار على الدر المختار، دار الفکر، بیروت، چاپ دوّم، 1412 هـ. ق. ج1، ص56.
[5] . سوره غاشیة آیه 25-26
[6] . سوره هود آیه 6
[7] . سوره بقره آیه 233
[8] . شرح العقیدة الطحاویة ج 1 ص 421 ، اسم المؤلف: ابن أبی العز الحنفی الوفاة: 792 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1391 ، الطبعة : الرابعة
شرح کتاب السیر الکبیر ج 1 ص 156 ، اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشیبانی الوفاة: 198هـ ، دار النشر : معهد المخطوطات - القاهرة - - ، الطبعة : - ، تحقیق : د. صلاح الدین المنجد
[9] . المواقف للإیجی ج 3 ص 574 ، اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاة: 756هـ ، دار النشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن عمیرة
شرح المقاصد فی علم الکلام ج 2 ص 272 ، اسم المؤلف: سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانیة - باکستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى
[10] . المستدرک على الصحیحین ج 3 ص 137 ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا
[11] . الجامع الصحیح سنن الترمذی ج 5 ص 637، اسم المؤلف: محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی الوفاة: 279 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - - ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون
[12] . سوره توبه آیه 38
[13] . سوره بقره آیه 286