بررسی دیدگاه ابنتیمیه، پیرامون سوگند به غیرالله

مقدمه
یکی از رفتارهای رایج مسلمانان سوگند به انبیا، صالحین، والدین و فرزندان است که در بین فقها، به عنوان "حلف بغیرالله" مطرح است؛ از نظر جمهور فقها، این نوع قسم خوردن جایز است؛ اما سلفیه و وهابیون برخلاف عموم مسلمانان، چنین سوگندی را شرک دانسته و مسلمانان را به خاطر سوگند به غیر خدا، مشرک خوانده اند؛ با توجه به اینکه وهابیان و سلفیه در تکفیر مسلمانان اهتمام ویژه ای به نظریات ابن تیمیه دارند، لازم است دیدگاه ابن تیمیه در هر مسئله ای به صورت مجزا مورد نقد و بررسی قرار گیرد؛ لکن تاکنون دیدگاه ابن تیمیه در موضوع "حلف بغیرالله" به صورت مستقل بررسی نشده است. تنها برخی از کتب مانند الحلف بغیرالله عتبه عباسیه و الوهابیة والمبانی الفکریة در ضمن بیان دیدگاه وهابیت، اشاره جزئی به بخشی از نظریات و ادله ابن تیمیه داشته اند؛ بنابراین پژوهش حاضر با درک این نقص، سخنان ابن تیمیه را در موضوع حاضر جمع آوری کرده و آن را در دو بخش فقهی و اعتقادی سامان می دهد و ادله او را در هر دو بخش بررسی می کند و بر اساس کتاب، سنت، اقوال بزرگان دین و با تکیه بر مبانی و سایر سخنان خودِ ابن تیمیه به نقد آن می پردازد.
دیدگاه فقهی ابنتیمیه در مورد سوگند به غیرالله
سوگند یعنی شخص برای تأکید بر سخن یا دیدگاه خود، به شیء یا شخص بزرگی قسم بخورد. این معنای رایج سوگند در نزد علمای اسلام است. سوگند، به اعتبار چیزی که به آن قسم خورده می شود، به دو بخش یعنی، سوگند به خدا و سوگند به غیر خدا تقسیم شده است. از نظر فقها، اگر کسی به خداوند قسم بخورد، لازم است به قسم خود عمل کند و شکستن آن کفاره دارد؛ اما فقها در باب سوگند به غیرالله، دو بحث را مطرح می کنند؛ یکی اینکه سوگند به غیرالله، قسم شرعی نیست و شکستن آن کفاره ندارد. ابن تیمیه نیز همین نظر را دارد و می گوید: سوگند به غیرالله منعقد نمی شود و شکستن آن کفاره ندارد.[1]
بحث دیگر این است آیا قسم خوردن به غیر خداوندِ متعال جایز است یا خیر؟ از نظر ابن تیمیه، سوگند به غیرالله حرام است و جایز نیست که مسلمانان به پیامبر(ص) و سایر مقدسات قسم بخورند.[2] وی برای اثبات نظریه خود به دو روایت استدلال می کند:
۱. لا تحلفوا إلاّ بالله؛
۲. إن الله ینهاکم أن تحلفوا بآبائکم فمن کان حالفا فلیحلف بالله أو لیصمت؛[3]
ابن تیمیه نهی در روایات فوق را تحریمی میداند و معتقد است که هر کس به پیامبر(ص) یا سایر مخلوقات قسم بخورد، فعل حرامی را انجام داده است.[4] او در تایید نظر خود میگوید: جمهور علما نیز سوگند به غیرالله را حرام می دانند؛[5] بنابراین از نظر فقهی، ابن تیمیه قسم به غیرالله را حرام می داند.
نقد دیدگاه ابنتیمیه
نظریه ابن تیمیه از دو جهت مخدوش است؛ اول اینکه نهی در روایات تحریمی نیست؛ دیگر آنکه علما قسم به غیر خدا را جایز می دانند که در ادامه به این دو مسئله پرداخته می شود.
الف: تحریمی نبودن نهی در روایات فوق
هرچند اصلِ در نهی، تحریمی بودن آن است، اما وقتی قرینه وجود داشته باشد بر قرینه حمل می گردد؛ در قسم به غیرالله نیز، قرائن متعددی وجود دارد که نشان می دهد، نهی در روایات تحریمی نیست؛ از جمله اینکه پیامبر(ص) و صحابه به غیر خدا قسم خورده اند؛ به عنوان نمونه رسول خدا(ص) بعد از اینکه معارف اسلام را برای سائل شرح داد، فرمودند: «أَفْلَحَ، وَأَبِیهِ إِنْ صَدَقَ، أَوْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَأَبِیهِ إِنْ صَدَقَ»؛ سوگند به پدرش رستگار مىشود، اگر راست بگوید؛ یا فرمود: به پدرش سوگند که اگر راست بگوید وارد بهشت مىشود؛[6] همچنین صحابه در موارد متعددی به غیرالله قسم یاد کرده اند؛ از جمله خلیفه دوم در هنگام تعیین مقدار جراحت به جانش قسم خورد: «لَعَمْرِی لَقَدْ بَلَغَ هَذَا»؛[7] به جانم سوگند به این مقدار رسیده است (یعنی مقدار جراحت زیاد است).[8] اگر نهی در روایات مورد استناد ابنتیمیه، تحریمی و قسم خوردن به غیرالله حرام بود، پیامبر(ص) و صحابه به غیر خداوند قسم یاد نمیکردند؛ زمانی که پیامبر(ص) و صحابه به غیرالله قسم خورده اند، قرینه آن است که نهی در روایاتِ مورد اشاره، تحریمی نیست.
ب: جواز سوگند به غیرالله از نظر جمهور
ابن تیمیه در حالی حرمت سوگند به غیر خداوند را به جمهور نسبت می دهد که عموم علما، سوگند به غیر خدا را جایز می دانند؛ به همین منظور، دیدگاه مذاهب فقهی اهل سنت بیان می گردد.
۱. احناف: احناف قسم به غیرالله را جایز می دانند.[9] بلخی در این باره می نویسد: قسم به غیرالله از نظر احناف جایز بوده و عموم علمای معتقدند، کراهت نیز ندارد.[10]
۲. شافعیه: از دیدگاه شافعی ها قسم به غیرالله مکروه است.[11] نووی در این باره بیان می کند: از نظر جمهور علمای شافعی، قسم به غیرالله مکروه است.[12]
۳. مالکیه: مشهور مالکیه نیز سوگند به غیرالله را مکروه می دانند. مالک بن انس،[13] ابن رشد قرطبی،[14] کشناوی،[15] و... فتوا به کراهت داده اند؛ در کتاب الموسوعة الفقهیة الکویتیة نیز، قول مورد اعتماد نزد مالکیه کراهت معرفی شده است.[16]
۴. حنابله: حنابله در قسم به غیرالله بین قسم به پیامبر(ص) و غیر پیامبر(ص) فرق گذاشتهاند و می گویند: چنان چه به پیامبر(ص) قسم یاد شود، این نوع سوگند جایز، بلکه شرعی است و شکستن آن کفاره دارد؛[17] اما اگر به غیر پیامبر(ص) قسم خورده شود، دو قول در میان آنان وجود دارد؛ بنابر نظر مشهور حنابله، سوگند به غیر پیامبر(ص) حرام است؛ لکن احتمال کراهت را نیز داده اند؛[18] اما در مقابل، عده ای از حنابله معتقدند، قسم به غیر پیامبر(ص) کراهت دارد؛ لکن احتمال حرمت را بیان داشته اند؛[19] بنابراین از نظر جمهور احناف، مالکیه و شافعی ها، قسم به غیرالله جایز است و حنبلی ها نیز قسم به پیامبر(ص) را جایز می دانند؛ در نتیجه، نسبتی که ابنتیمیه به جمهور فقها داده است صحیح نیست.
نظر اعتقادی ابنتیمیه در مورد سوگند به غیرالله
ابن تیمیه اولین فردی است که سوگند را به قسم مسلمانان (قسم به الله) و قسم مشرکین (قسم به غیرالله)[20] تقسیم کرده است. وی با این تقسیم، سوگند به غیرالله را شرک دانست[21] و آن را ناقض توحید عبادی (الوهی) معرفی کرده است.[22] ابن تیمیه در بیان اینکه چگونه سوگند به غیرالله نافض توحید عبادی است می گوید: قسم از حقوق خاص خداوند است[23] و حقوق خاص خداوند عبادت محسوب میشود[24] و هر کس به غیرالله سوگند یاد کند، عبادت غیرالله را انجام داده و غیر خدا را در حب و بغض و رجاء، مساوی خداوند قرار داده است؛[25] بنابراین سوگند به غیر خدا، از دیدگاه ابن تیمیه ناقض توحید الوهی است.
نکته دیگر آنکه اکثر قرائن موجود در کلام ابنتیمیه نشان می دهد، وی شرک در سوگند به غیرالله را شرک اکبر دانسته است؛ به جهت اینکه وی عقیده دارد که هر کس به انبیا قسم یاد کند، آنان را "ند"[26] خداوند قرار داده است؛ از طرف دیگر، شرک در "ند" قرار دادن برای خدا، از نظر ابن تیمیه شرک اکبر است؛[27] بنابراین مقصود ابن تیمیه از شرک در قسم به غیرالله، شرک اکبر می باشد.
ادله ابنتیمیه بر شرک بودن قسم به غیرالله
ابنتیمیه برای اثبات دیدگاه خود به دو روایت استناد می کند که عبارت اند از:
۱. مهم ترین دلیل او روایت « من حلف بغیر الله فقد کفر او أشرک »[28] است. هر کس به غیر خداوند قسم یاد کند مشرک و کافر است. این روایت از شرط و جزاء تشکیل شده است؛ به نظر می رسد ابنتیمیه معتقد است که جمله ی شرط "من حلف بغیرالله" بر عموم خود دلالت دارد و همه قسم های به غیرالله را شامل می شود و شارع نیز ظاهر جمله ی "جزاء فقد أشرک" را اراده کرده است.
۲. دلیل دیگر ابن تیمیه سخن ابن مسعود است که می گوید: «لأن أحلف بالله کاذبا أحب إلی من أن أحلف بغیره صادقا»؛[29] قسم دروغ به خداوند نزد من محبوب تر از قسم راست به غیر خداوند است. ابنتیمیه در چگونگی دلالت این سخن بر شرک می گوید: علت ناخشنودی ابن مسعود از قسم خوردن به غیرالله این است که چنین عملی در نزد او شرک می باشد؛ اما قسم دروغ به خداوند توحید است.[30]
نقد دیدگاه اعتقادی ابن تیمیه در مورد سوگند به غیر خدا
بنیان کلام ابنتیمیه در شرک دانستن سوگند به غیرالله بر عبادت بودن قسم و ظهور روایات استوار است؛ بنابراین سخنان ابنتیمیه در این دو محور مورد نقد قرار خواهد گرفت.
الف: عدم عبادت بودن قسم بنابر معیارهای ابنتیمیه
بر اساس معیاری که ابنتیمیه برای عبادت بیان کرده، قسم به غیرالله عبادت نیست؛ به جهت اینکه وی قائل است، افعال عبادی، افعالی هستند که پیامبر(ص) آن را تشریع کرده و این افعال منحصر در واجبات و مستحبات هستند و اگر فعلی واجب یا مستحب نبود، عبادت نیست؛[31] از طرف دیگر، دلیلی بر وجوب یا استحباب قسم وجود ندارد؛ بلکه زیاد قسم خوردن مورد مذمت واقع شده است؛ حتی ابنتیمیه نیز ذلیل ترین مردم را کسی می داند که زیاد قسم می خورد؛[32] بنابراین قسم، عبادت محسوب نمی شود.
دلیل دیگری که ثابت می کند، قسم به غیرالله عبادت نیست این است که از نظر ابنتیمیه در مفهوم عبادت، دو رکن اساسی «نهایت حب» و «نهایت خضوع» وجود دارد[33] و اگر هر کدام از این ارکان وجود نداشته باشد، آن عمل عبادت محسوب نمی شود؛ این در حالی است که در قسم به غیرالله این دو رکن وجود ندارد و کسانی که به غیر خداوند قسم یاد می کنند، نهایت حب و خضوع را نسبت به غیرالله ندارند؛ بلکه نهایت حب و خضوع را نسبت به خداوند معتقدند؛ در نتیجه قسم به غیرالله بنابر معیارهای ابنتیمیه، عبادت محسوب نمی شود و اگر فردی به غیرالله قسم بخورد، درچار شرک الوهی نشده است.
ب: عدم دلالت ادله بر شرک بودن قسم به غیرالله
ادله ای که ابنتیمیه برای اثبات نظریه خود ارائه کرده، به صورت جداگانه بررسی و ثابت می گردد. هیچ کدام نیز بر شرک بودن سوگند به غیرالله دلالت ندارد.
1. بررسی روایت «من حلف بغیرالله فقد اشرک»
این حدیث مهم ترین و پرتکرار ترین دلیل ابنتیمیه بر شرک بودن سوگند به غیرالله می باشد که سند و دلالت آن مخدوش است؛ سند این روایت را حدیث شناسانی مانند بیهقی،[34] طحاوی[35] و وادعی[36] منقطع دانسته اند؛ اما در صورت پذیرش سند، در صورتی حدیث بر مدعای ابنتیمیه دلالت دارد که پیامبر(ص) عموم جمله ی شرط «من حلف بغیرالله» را اراده کرده باشد؛ حال آنکه این گونه نیست؛ بلکه اولا: بر اساس روایات صحیح و متعدد، نبی گرامی اسلام(ص) به غیرالله قسم یاد کرده اند؛ به عنوان نمونه، حضرت(ص) در مقام سفارشِ امر به معروف و نهی از منکر، بر جان خود قسم خورده و می فرماید: «فلعمری لأن تکلم بمعروف، وتنهى عن منکر خیر من أن تسکت»؛[37] به جانم سوگند اگر امر به معروف و نهی از منکر کنید، بهتر از آن است که سکوت نمایید؛ همچنین ایشان در پاسخ به سوال یکی از صحابه در مورد پاداش صدقه، به پدر آن صحابی قسم یاد کردند و فرمودند: «أَمَا وَأَبِیکَ لَتُنَبَّأَنَّهُ أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِیحٌ شَحِیحٌ، تَخْشَى الْفَقْرَ»؛ سوگند به پدرت تو را آگاه می کنم، صدقه ای با ارزش تر است که در حال سلامتی، نیازمندی و ترس از فقر پرداخت گردد؛[38] علاوه بر رسول خدا(ص)، بزرگان صحابه نیز به غیرالله قسم یاد کردهاند؛ به عنوان نمونه، خلیفه اول در نامه ای که به خالد بن ولید نوشته بود، بر جان خود قسم خورد و گفت: «لعمری یا بن أُمِّ خَالِدٍ، إِنَّکَ لَفَارِغٌ تَنْکِحُ النِّسَاءَ»؛ به جان خودم قسم، ای خالد، تو بیکاری و فرصت ازدواج با زن ها را داری.[39] وقوع این سوگندهای متعدد از جانب نبی گرامی(ص) و صحابه، دلالت دارد که قسم به برخی از مصادیق غیرالله شرک نیست و اگر شرک بود، پیامبر(ص) و صحابه به جان خود و برخی از افراد قسم یاد نمی کردند؛ در نتیجه وقتی که قسم در همه مصادیق غیرالله شرک نبود، معلوم می گردد، ظاهر جمله ی شرط مقصود حضرت(ص) نیست.
ثانیا: با مراجعه به نظایر[40] این روایت می توان به این برداشت رسید که مراد رسول خدا(ص) از جمله ی شرط، خصوص قسم به مشرکان و مقدسات آنان است؛ به جهت اینکه رسول خدا(ص) در روایت: «مَنْ حَلَفَ مِنْکُمْ فَقَالَ فِی حَلِفِهِ: بِاللَّاتِ وَالعُزَّى، فَلْیَقُلْ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[41] که مشابه روایت فوق است و از جمله ی شرط و جزاء تشکیل شده است، مقصود خود را از جمله ی شرط، خصوص قسم به لات و عزی دانسته است؛ از طرف دیگر، چون قسم خوردن به بت ها مورد نهی است،[42] روشن می شود، قسم به همه بت ها در عموم جمله ی شرطیه باقی است؛ با توجه به اینکه قسم به والدین مشرک، مانند قسم به بت ها است،[43] روشن می شود قسم به مشرکان نیز مورد نهی پیامبر(ص) است؛ بر این اساس می توان ادعا کرد، مقصود پیامبر(ص) از جمله ی شرط، خصوص قسم به مشرکان و مقدسات آنان است؛ به علاوه سبب صدور[44] روایت نیز برداشت فوق را تایید می کند.
ثالثا: بسیاری از علما، حدیث را به موردی حمل کرده اند که سوگندخورنده، تعظیم مخصوص خداوند را برای غیرالله معتقد باشد؛ در این باره می توان از رافعی قزوینی،[45] ملاعلی قاری[46] و دیگران[47] نام برد. ابن رفعه مینویسد: جمهور روایت را به موردی حمل کردهاند که شخص تعظیم خاص خداوند را برای غیرالله معتقد باشد.[48]
پس بر اساس قرائن و فهم علما روشن می گردد، جمله ی شرطیه بر عموم خود باقی نیست و همه مصادیق غیرالله مقصود پیامبر(ص) نبوده است و همین مقدار برای حکم به شرک نکردن سوگند به غیرالله کافی است.
مسئله دیگری که می توان به آن پرداخت اینکه، چنان چه جمله ی شرط، همه مصادیق غیرالله را شامل شود، در صورتی روایت فوق بر مدعای ابنتیمیه دلالت دارد که جمله ی جزاء "فقد اشرک" نیز بر ظاهر خود باقی باشد که البته این گونه نیست؛ به جهت اینکه اولا پیامبر(ص) و صحابه به غیرالله قسم یاد کردهاند و اگر ظاهر جمله ی جزاء مقصود پیامبر(ص) باشد، لازمه اش آن است که پیامبر(ص) و صحابه، مرتکب شرک شده باشند.
ثانیا: بسیاری از علمای مذاهب جزاء را بر کراهت حمل کرده اند؛ به عنوان نمونه می توان به هیتمی[49] و ابوالبرکات حنبلی[50] اشاره کرد که از حدیث فوق کراهت فهمیده اند؛ همچنین بزرگانی مانند ابن حجر عسقلانی،[51] قسطلانی،[52] نووی،[53] تعبیر به کفر و شرک را به خاطر مبالغه در اظهار زجر و ابراز ناخوشایندی دانسته اند؛[54] بنابراین با قرائن موجود و فهم علما روشن می گردد، جمله ی جزاء بر ظاهر خود باقی نیست.
بنابراین حدیث فوق بر ظاهر اش باقی نیست و به صرف ظاهر آن، حکم به شرک بودن سوگند به غیرالله نمی شود.
بررسی سخن ابن مسعود
دلیل دوم ابنتیمیه برای اثبات شرک بودن سوگند به غیرالله، سخن ابن مسعود است که وی قسم دروغ به خداوند را بیشتر از قسم راست به غیر خدا دوست می داشت. ابنتیمیه علت گفتار ابن مسعود را شرک بودن سوگند به غیرالله معرفی می کند؛ این دلیل ابنتیمیه نیز از جهت سند و دلالت اشکال دارد که به آن پرداخته می شود.
الف: بررسی سندی
این روایت دو سند دارد که هر دو ضعیف است؛ در یک سند وبره از ابن مسعود نقل کرده است؛[55] در حالی که وبره از طبقه چهارم است و بدون واسطه نمی تواند از ابن مسعودِ متوفی 32 یا 33 حدیث نقل کند؛[56] بر این اساس سند فوق مرسل است؛ در طریق دیگر نیز ابی برده، (متوفی 140-130)، بدون واسطه از ابن مسعود نقل کرده و چنین نقلی ارسال دارد؛[57] بنابراین سند کلام ابن مسعود مرسل و قابل استدلال نیست.
ب: بررسی دلالی
کلام ابن مسعود از سخنان رایج در هر زبانی است که جهت مبالغه و اظهار ناخوشایندی بیان میشود؛ به عنوان نمونه، شعبه برای اظهار ناخوشایندی در نقل حدیث از ابان بن ابی عیاش بیان کرده: «لأن أزنی سبعین مرة أحب إلی من أن أحدث عَن أَبَان بْن أَبِی عیاش»؛[58] اگر هفتاد بار زنا کنم، برایم محبوب تر از آن است که از ابان بن ابی عیاش حدیث نقل کنم.[59] نمونه این سخن در زبان عامیانه فارسی نیز وجود دارد که می گوید: آدم از گرسنگی بمیرد بهتر از آن است که برای فلانی کار کند. گوینده سخن در این موارد تنها در مقام مبالغه و ناخوشایندی است؛ البته سخن ابن مسعود با عبارت دیگری نیز نقل شده که نشان می دهد وی در مقام مبالغه و اظهار ناخوشایندی است: «لأَنْ أَحْلِفَ بِاللَّهِ وَأَصْدُقَ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ أَنَّ أَحْلِفَ بِغَیْرِ اللَّهِ وَأَصْدُقَ»؛[60] قسم راست به خداوند نزد من محبوب تر از قسم راست به غیر خداوند است. این نقل به روشنی دلالت دارد که قسم به غیرالله از دیدگاه ابن مسعود جایز بوده و ایشان می خواهد بگوید که قسم به غیرالله ناخوشایند او است؛ همچنین برخی از علما مقصود گوینده را مبالغه در نهی دانسته اند.[61]
اشکال دیگر آن است که سخن ابنتیمیه برخلاف مبانی او در حجیت قول صحابی است؛ بنابر دیدگاه ابنتیمیه، در صورتی قول صحابی حجت است که صحابه ی دیگر با آن مخالفت نکرده باشند؛[62] حال آنکه صحابه ی دیگر به غیرالله قسم یاد کردهاند؛ لذا سخن ابن مسعود حجت نیست و تمسک به این اثر، خلاف مبانی ابنتیمیه است؛ بنابراین برداشت شرک بودن سوگند به غیرالله از سخن ابن مسعود، برخلاف واقع و مبانی ابن تیمیه است و در حقیقت با توجه به ظاهر سخن، چنین برداشتی خلاف واقع و در حقیقت تحمیل فهم بر روایت است.
نقدهای کلی بر دیدگاه ابنتیمیه
تاکنون ادله ابنتیمیه بر حرمت و شرک بودن سوگند به غیرالله به صورت جداگانه بررسی شد؛ اما در ادامه روشن می گردد که دیدگاه ابن تیمیه مخالف با ظاهر قرآن، سنت و برخلاف مبانی و عملکرد اوست.
1. مخالف با ظاهر قرآن
خداوند متعال در بسیاری از آیات به مخلوقات خود از جمله زمین و آسمان، خورشیده و ماه، شب و روز و... قسم خورده که از جمله آن، آیات سوره شمس می باشد که خداوند می فرماید: )وَالشَّمْسِ وَ ضحُئهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا وَالنهَّارِ إِذَا جَلَّئهَا وَالَّیْلِ إِذَا یَغْشَئهَا وَ السَّمَاءِ وَمَا بَنَئهَا وَالْأَرْضِ وَ مَا طحَئهَا وَ نَفْسٍ وَمَا سَوَّئهَا(؛ سوگند به خورشید و گستره نور آن. سوگند به ماه وقتى که دنبال خورشید مىرود. سوگند به روز وقتى که همه جا را روشن مىسازد. سوگند به شب وقتى که روز را مىپوشاند. سوگند به آسمان و کسى که آن را بنا کرده. سوگند به زمین و آنکه آن را بگستراند. سوگند به جان آدمى و آن کس که آن را با چنان نظام کامل آفرید.[63]
مفسرین از جمله طبری بیان می کنند که خداوند در این آیات به مخلوقین قسم خورده[64] و ابنتیمیه نیز اذعان دارد خداوند در این آیات به مخلوقین قسم یاد کرده است.[65] وقوع سوگند به انواع مخلوقات، در قرآن کریم، دلیلِ آن است که قسم به غیرالله جایز است و اگر سوگند به غیرالله، از امور اختصاصی خداوند متعال بود، قرآن که کتاب هدایت بشر است، یا نبی گرامی(ص) که مفسر قرآن است، به صراحت بیان می کردند، قسم به مخلوقین که در قرآن آمده از اختصاصات خداوند است؛ با توجه به اینکه در قرآن کریم و روایات، سخنی از اختصاص این نوع سوگند به خداوند وجود ندارد، روشن می گردد، قسم به مخلوقین از اختصاصات خداوند نیست؛ بنابراین سوگند به غیرالله جایز است.
2. مخالف با سنت
حکم به حرمت و شرک بودن سوگند به غیرالله، برخلاف سنت رسول خدا(ص) و سیره صحابه است؛ به جهت اینکه رسول خدا(ص) و صحابه در موارد متعددی به غیرالله سوگند یاد کردهاند که به برخی از موارد اشاره می گردد.
الف: قسم پیامبر(ص) به غیرالله
علاوه بر مواردی که ذکر آن گذشت، رسول خدا(ص) در موارد دیگری نیز به غیرالله قسم یاد کرده است؛ از جمله اینکه مردی از پیامبر(ص) درباره سزاوارترین مردم به مصاحب سوال پرسید و حضرت(ص) بعد از پاسخ فرمودند: «نَعَمْ، وَأَبِیکَ لَتُنَبَّأَنَّ»؛[66] به پدرت قسم که به تو خبر داده شد؛ همچنین پیامبر(ص) در گفتگو با جابر، به جان مبارک خویش قسم یاد کردند: «لعمری ما نفعناک لننزلک عنه»؛[67] به جانم سوگند اگر ما شتر را از تو بگیریم، سودی به تو نرساندیم؛ بنابراین، حرام و شرک بودن سوگند به غیرالله، مخالف عمل رسول خدا(ص) است.
ب: قسم های صحابه
بسیاری از صحابه مانند ابوبکر، عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب(ع)، عایشه، ابن عباس و... به غیرالله قسم یاد کردهاند. خلیفه اول در نامه به خالد بن سعید به جان خود قسم خورده: «أَقِمْ مَکَانَکَ، فَلَعَمْرِی إِنَّکَ مِقْدَامٌ مِحْجَامٌ»؛[68] سرجای خود باش(حمله نکن)؛ به جانم سوگند، تو کسی هستی که بسیار حمله می کنی و از ترس بسیار عقب نشینی می کنی. خلیفه دوم نیز در موارد متعددی به جان خود قسم خورده است: «فَلَعَمْرِی لَقَدْ دُفِنَ فِی هَذَا الْبَقِیعِ...»؛[69] به جانم سوگند! در بقیع کسانی دفن شده اند. حضرت علی(ع) نیز در بازگشت از احد، خطاب به فاطمه3 سرودند: «..لعمری لقد أعذرت فی نصر أحمد..»؛[70] به جانم سوگند، چنان کوششی در یاری پیامبر(ص) کردم که نزد پروردگارم معذورم.
عایشه همسر رسول خدا(ص) در موارد متعددی به غیرالله قسم یاد کرده است؛ برای مثال بخاری نقل می کند: «لَعَمْرِی لقد اسْتَیْقَنُوا بِذَلِکَ...»؛[71] به جانم سوگند، پیامبران به این مسئله یقین دارند. مسلم نیز چنین آورده: «لَعَمْرِی، مَا اعْتَمَرَ فِی رَجَبٍ»؛[72] به جانم سوگند، پیامبر(ص)در ماه رجب عمره به جای نیاورد. ابن عباس دانشمند و مفسر بزرگ قرآن[73] نیز بارها به جان خود قسم یاد کرده است: «فَلَعَمْرِی، لَقَدْ کَانَتِ الْمُتْعَةُ تُفْعَلُ عَلَى عَهْدِ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ»؛[74] به جان خودم سوگند در زمان رسول خدا(ص) صحابه متعه انجام می دادند.
علاوه بر صحابه مذکور حفصه،[75] اسما بن عمیس،[76] خالدین بن ولید،[77] معاذ بن جبل[78] و دیگر صحابه نیز به غیرالله قسم خورده اند؛ بنابراین حکم به حرمت و شرک قسم به غیرالله، مخالف با سیره خلفا، همسران پیامبر(ص) و بسیاری از صحابه است.
3. مخالفت با مبنای برتری سلف
حکم حرمت و شرک بودن قسم به غیرالله برخلاف مبنای ابنتیمیه در برتری سلف بر خلف می باشد. ابنتیمیه طبق این مبنا، سلف را در همه امور (اعم از علم و عمل، عقل و دین، ایمان و عبادت)، برتر از خلف می داند؛[79] بر این اساس، اگر سیره صحابه بر علمی تعلق داشته باشد، آن عمل مشروع خواهد بود؛ حال با توجه به اینکه بسیاری از صحابه به غیرالله قسم یاد کردهاند و حتی سیره برخی از آنان (عثمان بن أبی العاص)، بر قسم به غیرالله جریان داشته،[80] قسم به غیرالله مشروع خواهد بود و حکم به حرمت و شرک بودن چنین قسمی از سوی ابنتیمیه، بر خلاف مبنای او در برتری سلف بر خلف است.
4. عدم التزام عملی
ابنتیمیه علاوه بر اینکه در بیان فتوا، برخلاف مبانی خود عمل نموده، در عمل نیز التزامی به فتوا خود نداشته و به غیرالله قسم خورده است. جستجوی ساده در کتب وی موارد متعددی را نشان می دهد که او به جان خود قسم یاد کرده است؛ به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1.«هذا لعمری فی الاختلاف الذی هو تناقض حقیقی»؛[81] قسم به جان خودم، این مطلب در بحث اختلافی است که همان تناقض حقیقی مقصود است.
۱. «هذا لعمری عن منفعته فی سایر العلوم»؛[82] قسم به جانم این از منافع سایر علوم است.
۲. «وهذا لعمری فی الحدود التی لیس فیها باطل»؛[83] به جانم قسم که این مسئله در حدودی است که باطلی در آن وجود ندارد؛ بنابراین ابنتیمیه در مقام عمل ملتزم به فتوا خود نیست.
نتیجه
بر اساس مطالب ذکر شده روشن گردید که تا قبل از ابن تیمیه، سوگند به غیرالله فقط در فقه بحث می شد؛ اما ابن تیمیه نگاه اعتقادی را به سوگند به غیرالله افزود. در مباحث فقهی سوگند به غیرالله از دو نظر مورد بحث قرار گرفته است؛ یکی اینکه شکستن سوگند به غیر خدا کفاره ندارد. ابن تیمیه نیز مانند عموم فقها، معتقد بود عمل به چنین سوگندی لازم نیست و شکستن آن کفاره ندارد. اختلاف فقهی ابن تیمیه با سایر علما در این است که ابن تیمیه برخلاف عموم فقها معتقد بود که قسم به غیرالله حرام است. ابن تیمیه در حالی قائل به حرمت شد که ادله او مدعایش را ثبات نکرد؛ بلکه او در رویکردی غیر واقعی، برداشت خود را به جمهور علما نسبت داده بود.
اختلاف دیگر ابنتیمیه با مذاهب اسلامی در موضوع قسم به غیرالله، دیدگاه اعتقادی او است. وی سوگند به غیرالله را منافی با توحید عبادی (الوهی) دانست. ابن تیمیه در حالی چنین نظریه ای را اظهار کرد که اولا بر اساس مبانی خودش در بحث عبادت، قسم جزء عبادت به شمار نمی رود تا مسلمانان به خاطر سوگند به غیرالله، به شرک الوهی دچار شوند؛ ثانیا ادله وی نتوانست شرک بودن سوگند به غیرالله را ثابت کند و بررسی مهم ترین دلیل او یعنی حدیث «من حلف بغیرالله» نشان داد که حدیث بر ظاهر خود باقی نیست و ایشان در معنای روایات، دچار سوء برداشت و تحمیل فهم خود بر آن گشته است؛ ثالثا چنین نظری برخلاف ظاهر قرآن و سنتِ صحیحِ پیامبر(ص) و سیره صحابه میباشد؛ سرانجام اینکه چنین حکمی برخلاف مبنای ابنتیمیه در برتری دادن سلف بر خلف و عملکرد خود او است.
تحلیل سخنان ابن تیمیه نشان می دهد، وی تنها با تمسک بر ظاهر یک روایت و بر اساس مبانی ظاهرگرایانه خود، مسلمانان را مشرک دانسته است و در صدور این نظریه حتی به سایر مبانی و عملکرد خود توجه نکرده است؛ به نظر می رسد پژوهش هایی در رابطه با تضادهای ابنتیمیه با مبانی اش و عبادت نبودن سوگند از دیدگاه ابنتیمیه لازم باشد.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف فی الأحادیث والآثار، محقق: کمال یوسف الحوت، ریاض: مکتبة الرشد، چاپ اوّل، 1409ق.
۳. ابن تیمیه، أحمد، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، تحقیق: ناصر عبدالکریم العقل، بیروت: دار عالم الکتب، چاپ هفتم، 1419ق.
۴. ابن تیمیه، احمد، الإخنائیة، جده: دارالخراز، 1420ق.
۵. ابن تیمیه، احمد، الاستقامة، محقق: محمد رشاد سالم، مدینه: جامعة الامام محمد بن سعود، چاپ اول، 1403ق.
۶. ابن تیمیه، أحمد، المستدرک على مجموع فتاوى، گردآورنده: محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، بی جا: چاپ اول، 1418ق.
۷. ابن تیمیه، احمد، جامع المسائل، محقق: محمد عزیز شمس، مکه: دار عالم الفوائد للنشر والتوزیع، چاپ اول، 1424ق.
۸. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدینه: مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، 141(ص)ق.
۹. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل والملوک، بیروت: دارالتراث، چاپ دوّم، 138(ع)ق.
۱۰. ابن حجر عسقلانى، احمد، تهذیب التهذیب، هند: مطبعة دائرة المعارف النظامیة، اوّل، 132(ص)ق.
۱۱. ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: دارالمعرفة، 13(ع)9ق.
۱۲. ابن حنبل شیبانی، أحمد، مسند احمد، محقق: شعیب الأرنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، 1421ق.
۱۳. ابن رفعه، أحمد بن محمد، کفایة النبیه فی شرح التنبیه، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 2009م.
۱۴. ابن عابدین، محمّد امین بن عمر، رد المحتار على الدر المختار، بیروت: دارالفکر، چاپ دوّم، 1412ق.
۱۵. ابن عامر اصبحی، مالک بن انس، المدونة، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
۱۶. ابن عبدالبر، یوسف، الاستذکار، تحقیق: سالم محمد عطا، محمد علی معوض، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1421ق.
۱۷. ابن عساکر، أبوالقاسم علی بن حسن، تاریخ دمشق، محقق: عمرو بن غرامة العمروی، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415ق.
۱۸. ابن قدامه مقدسی، شمس الدین، الشرح الکبیر على متن المقنع، بیروت: دارالکتاب العربی للنشر والتوزیع، بی تا.
۱۹. ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن أحمد، الکافی فی فقه الإمام أحمد، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
۲۰. ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن أحمد، المغنی، قاهره: مکتبة القاهرة، 1388ق.
۲۱. ابن مفلح، ابراهیم بن محمد، المبدع فی شرح المقنع، بیروت: الکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
۲۲. ابن ملک حنفی، محمد بن عزالدین، شرح مصابیح السنة للإمام البغوی، بی جا: إدارة الثقافة الإسلامیة، چاپ اول، 1433ق.
۲۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
۲۴. ابوداود سجستانى، سلیمان، سنن أبى داود، تحقیق: شعَیب الأرنؤوط، بیروت: دارالرسالة العالمیة، اول1430ق.
۲۵. اصفهانی، أبونعیم، أخبار أصبهان، محقق: سید حسن کسروی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
۲۶. البانی، محمد، سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها، ریاض: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، چاپ اوّل، 141(ص)ق.
۲۷. بخارى، محمّد، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بیروت: دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق.
۲۸. بلخی، نظام الدین، الفتاوى الهندیة، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم،1310ق.
۲۹. بیهقى، أحمد، السنن الکبرى، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ سوم، 1424ق.
۳۰. بیهقی، احمد، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1408ق.
۳۱. ترمذى، محمّد، سنن الترمذى، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: دارالغرب الإسلامى، 1998م.
۳۲. تنوخی حنبلی، أبوالبرکات، الممتع فی شرح المقنع، مکه: مکتبة الأسدی، چاپ سوم، 1424ق.
۳۳. جرجانی، أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
۳۴. جمعی از نویسندگان، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، کویت: دارالسلاسل، چاپ دوم، 140(ص)ق.
۳۵. جوینی، عبدالملک بن عبدالله، نهایة المطلب فی درایة المذهب، جده: دارالمنهاج، چاپ اول، 200(ع)م.
۳۶. حاکم نیشابورى، محمّد، المستدرک على الصحیحین، تعلیق: محمد بن أحمد ذهبى، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1411ق.
۳۷. دمیری، محمد بن موسى، النجم الوهاج فی شرح المنهاج، جده: دارالمنهاج، چاپ اول، 1425ق.
۳۸. ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق: بشار عوّاد معروف، تونس: دارالغرب الإسلامى، چاپ اوّل، 2003م.
۳۹. ذهبی، محمّد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، محقق: شعیب الأرناؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ سوّم، 1405ق.
۴۰. رافعی قزوینی، عبدالکریم بن محمد، العزیز شرح الوجیز المعروف بالشرح الکبیر، محقق: علی محمد، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 141(ع)ق.
۴۱. رویانی، عبدالواحد بن إسماعیل، بحر المذهب فی فروع المذهب الشافعی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 2009م.
۴۲. زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم قرآن، تحقیق: محمد أبوالفضل إبراهیم، مصر: دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ اول، 13(ع)(ص)ق.
۴۳. سرخسی، محمّد بن أحمد، المبسوط، بیروت: دارالمعرفة، 1414ق.
۴۴. شیبانی، محمد بن حسن، المخارج فی الحیل، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، 1419ق.
۴۵. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، محقق: حبیب الرحمن أعظمى، هند: المجلس العلمی، چاپ دوّم، 1403ق.
۴۶. طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1412ق.
۴۷. طحاوی، أحمد بن محمد، شرح مشکل الآثار، محقق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1415ق.
۴۸. عمرانی شافعی، یحیى بن أبی الخیر، البیان فی مذهب الإمام الشافعی، جده: دارالمنهاج، چاپ اول، 1421ق.
۴۹. فرقانی، فیض محمد، نذر وسوگند از دیدگاه فقه حنفی، زاهدان: نیکو، چاپ اول، 1392ش.
۵۰. قاری، علی بن محمد، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، بیروت: دارالفکر، چاپ اوّل، 1422ق.
۵۱. قرطبی، محمد بن أحمد، المقدمات الممهدات، تونس، دارالغرب الإسلامی، چاپ اول، 1408ق.
۵۲. قسطلانی، احمد بن محمّد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، مصر: المطبعة الکبرى الأمیریة، چاپ هفتم، 1323ق.
۵۳. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، محقق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، 1400ق.
۵۴. نسائی، أحمد بن شعیب، السنن الکبرى، محقق: شعیت ارناووط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
۵۵. نووی، یحیى بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوّم، 1392ق.
۵۶. نیشابورى، مسلم، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، بیروت: دار إحیاء التراث العربى، بى تا.
۵۷. هیتمی ابن حجر، أحمد بن محمد، تحفة المحتاج فی شرح المنهاج، مصر: المکتبة التجاریة الکبرى، 135(ع)ق.
۵۸. وادعی، مقبل بن هادی، أحادیث معلة ظاهرها الصحة، قاهره: دارالآثار للنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1421ق.
[1]. (ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج1، ص204)؛ «از دیدگاه ابن تیمیه قسم به خداوند متعال شرعی است و شکستن آن کفاره دارد»؛ (ابن تیمیه، احمد، اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص326).
[2]. ابن تیمیه، احمد، الفتاوى الکبرى، ج5، ص552.
[3]. «همانا خداوند شما را نهی کرده است که به پدران خود قسم بخورید؛ پس یا به خدا قسم بخورید یا سکوت کنید»؛ (بخارى، محمّد، صحیح بخاری، ج8، ص27).
[4]. همان، ج1، ص335.
[5]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج1، ص204؛ همان، ج27، ص349.
[6]. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج1، ص41 .
[7]. طبری، محمّد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج3، ص386.
[8]. در ادامه نیز موارد بسیاری از سوگندهای پیامبر(ص) و صحابه ذکر خواهد شد.
[9]. ابن عابدین، محمّد امین بن عمر، رد المحتار على الدر المختار، ج3، ص705؛ ابن نجیم، زین الدین بن ابراهیم، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج4، ص301؛ فرقانی، فیض محمد، نذر و سوگند از دیدگاه فقه حنفی، ص45.
[10]. بلخی، نظام الدین، الفتاوى الهندیة، ج2، ص52.
[11]. «شافعی می نویسد: َکُلُّ یَمِینٍ بِغَیْرِ اللَّهِ فَهِیَ مَکْرُوهَةٌ»؛ (شافعی، محمّد بن ادریس، الأم، ج7، ص64)؛ (جوینی، عبدالملک، نهایة المطلب فی درایة المذهب، ج18، ص301)؛ (نووی، یحیى بن شرف، المنهاج، ج11، ص106)؛ (عمرانی شافعی، یحیى، البیان فی مذهب الإمام الشافعی، ج10، ص494).
[12]. نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، ج18، ص18.
[13]. ابن عامر، مالک بن انس، المدونة، ج1، ص583.
[14]. قرطبی، ابن رشد، المقدمات الممهدات، ج1، ص575.
[15]. کشناوی، أبوبکر بن حسن، أسهل المدارک، ج2، ص21.
[16]. جمعی از نویسندگان، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ج7، ص1.
[17]. مقدسی، ابن قدامه، الشرح الکبیر، ج11، ص178؛ ابن مفلح، إبراهیم، المبدع فی شرح المقنع، ج8، ص67،
[18]. مقدسی، ابن قدامه، المغنی ج9 ص 489-488؛ ابن مفلح، إبراهیم، المبدع، ج8، ص65.
[19] . مقدسی، شمس الدین، الشرح الکبیر، ج11، ص177؛ تنوخی حنبلی، أبوالبرکات، الممتع فی شرح المقنع، ج4، ص429.
[20]. «از نگاه ابن تیمیه قسم به پیامبر6، انبیا، صالحان، کعبه، آباء، فرزندان و بهطور کلی هر قسمی که به غیر خداوند متعال یاد شود، جزء قسمهای مشرکین قرار دارد»؛ (ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج33، ص122).
[21]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج1، ص81.
[22]. «ابنتیمیه توحید را به توحید در ربوبیت و الوهیت تقسیم کرده است»؛ (ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج10، ص 264)؛ «توحید ربوبی به معنای اختصاص خالقیت و ربوبیت به خداوند است. توحید الوهی به معنای اختصاص عبادت برای خدا است»؛ (ابن تیمیه، احمد، درء التعارض العقل و النقل، ج1، ص226)؛ (ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج3، ص101)؛ ( ابن تیمیه، احمد، الاستقامة، ج2، ص31)
[23]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج27، ص93.
[24]. ابن تیمیه، احمد، الإخنائیة، ص208.
[25]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج27، ص339.
[26]. "ند" به معنای شریک است.
[27]. همان، ج17، ص145.
[28]. ترمذى، محمّد، سنن الترمذى، ج3، ص162.
[29]. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، ج8، ص469 .
[30]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج1، ص81.
[31]. «أنَّ العبادات مَبْنَاها على توقیفِ الرسولِ وطاعةِ أمرِه والاقتداءِ به، فلا یکون شیءٌ عبادة إلاّ أن یَشرعَه الرسولُ، فیکون واجبًا أو مستحبًّا، وما لیسَ بواجب ولا مستحبٍّ فلیسَ بعبادةٍ باتفاقِ المسلمین»؛ (ابن تیمیه، احمد، جامع المسائل، ج5، ص106).
[32]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج16، ص 66.
[33]. «العبادة المأمور بها تتضمن معنى الذل ومعنى الحب فهی تتضمن غایة الذل لله بغایة المحبة له»؛ (همان، ج10، ص153).
[34]. بیهقى، أحمد، السنن الکبرى، ج10، ص52.
[35]. طحاوی، أحمد، شرح مشکل الآثار، ج2، ص300.
[36]. وادعی، مقبل، أحادیث معلة ظاهرها الصحة، ص249-248 .
[37]. شیبانی، أحمد، مسند احمد، ج36، ص286.
[38]. نیشابورى، مسلم، صحیح مسلم، ج2، ص716.
[39]. طبری، محمّد، تاریخ الرسل والملوک، ج3، ص300 .
[40]. «ارجاع به نظیر، یکی از قواعدی است که در کشف مراد متکلم استفاده می شود»؛ (زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم قرآن، ج۲، ص199).
[41]. «هر کس به لات و عزی قسم یاد کند، باید کلمه لا اله الله را بر زبان جاری سازد»؛ (بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج8، ص27).
[42]. «لَا تَحْلِفُوا بِالطَّوَاغِی؛ به بت ها قسم یاد نکنید»؛ (نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج3، ص1268).
[43]. «لا تحلفوا بآبائکم، ولا بأمهاتکم، ولا بالأنداد، به پدران و مادران و بت ها قسم یاد نکنید»؛ (سجستانى، سلیمان، سنن أبى داود، ج3، ص222).
[44]. روایت در جایی صادر شد که خلیفه دوم به پدر مشرک خود قسم یاد کرد.
[45]. رافعی قزوینی، عبدالکریم، العزیز شرح الوجیز، ج12، ص235.
[46]. قاری، علی بن محمد، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج6، ص2242.
[47]. رافعی قزوینی، عبدالکریم، العزیز شرح الوجیز، ج12، ص235؛ دمیری، محمد، النجم الوهاج، ج10، ص9؛ عمرانی شافعی، یحیى بن أبی الخیر، البیان فی مذهب الإمام الشافعی، ج10، ص493؛ رویانی، أبوالمحاسن، بحر المذهب، ج10، ص368.
[48]. ابن رفعه، أحمد، کفایة النبیه، ج14، ص412؛ رافعی قزوینی، عبدالکریم، العزیز شرح الوجیز، ج12، ص235؛ دمیری، محمد، النجم الوهاج، ج10،ص9.
[49]. هیتمی، ابن حجر، تحفة المحتاج فی شرح المنهاج، ج10، ص4.
[50]. تنوخی حنبلی، أبوالبرکات، الممتع فی شرح المقنع، ج4، ص430.
[51]. ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباری، ج11، ص531.
[52]. قسطلانی، احمد بن محمّد، إرشاد الساری، ج9، ص375.
[53]. نووی، محیی الدین، المجموع شرح المهذب، ج18، ص17.
[54]. با توجه به اینکه قسم به غیرالله از دیدگاه علمای فوق جایز بوده، مقصود از تعابیر فوق کراهت می باشد.
[55]. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، ج8، ص469.
[56]. مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج30، ص426؛ ذهبى، محمد، تاریخ الإسلام، ج3، ص333؛ عسقلانى، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج11، ص111.
[57]. عسقلانى، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج12، ص18؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج33، ص66؛ ذهبی، محمّد، سیر أعلام النبلاء، ج5، ص5.
[58]. جرجانی، أحمد، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج2، ص57.
[59]. «لأن أکون رأسا فى الضلالة أحب الى من أن أکون ذنبا فى الهدایة» و «لأن یذمنی ابن زیاد حیاً أحب إلی من أن یمدحنی میتاً» نمونه دیگر سخنان فوق است.
[60]. اصفهانی، أبونعیم، أخبار أصبهان، ج2، ص 151.
[61]. شیبانی، محمد بن حسن، المخارج فی الحیل، ص101؛ سرخسی، محمّد بن أحمد، المبسوط، ج30، ص215.
[62]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج20، ص14.
[63]. سوره شمس، آیات 7-1.
[64]. طبرى، محمد، جامع البیان، ج30، ص133.
[65]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج4، ص259.
[66]. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج4، ص1974.
[67]. ابن حنبل شیبانی، أحمد، مسند، ج23، ص151.
[68]. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل والملوک، ج3، ص392.
[69]. ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف، ج7، ص440؛ حاکم نیشابورى، محمّد، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص99.
[70]. حاکم نیشابورى، محمّد، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص27.
[71]. بخارى، محمّد، صحیح بخاری، ج6، ص77.
[72]. نیشابورى، مسلم، صحیح مسلم، ج2، ص916.
[73]. نسائی، أحمد، السنن الکبرى، ج7، ص321.
[74]. نیشابورى، مسلم، صحیح مسلم، ج2، ص1026.
[75]. بیهقی، احمد، دلائل النبوة، ج7، ص188 .
[76]. حاکم نیشابورى، محمّد، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص177.
[77]. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، ج5، ص483 .
[78]. ابن عساکر، علی، تاریخ دمشق، ج58، ص433 .
[79]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج4، ص158.
[80]. «کانت یمین عثمان بن أبی العاص لعمری»؛ (ابن أبی شیبه، عبدالله، المصنّف، ج3، ص80).
[81]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج6، ص58.
[82]. همان، ج9، ص25.
[83]. همان، ج9، ص90.