بررسی مدعای وهابیت راجع به آیه 18 سوره یونس

سوال
در بسیاری از آثار علمای وهابیت مشاهده می شود که با استناد به آیه 18 سوره یونس {وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ}[1] اموری نظیر طلب شفاعت از اموات و افراد غایب را ممنوع اعلام نموده و از مصادیق این آیه برشمرده اند[2]. حال سوالی که اینجا مطرح می شود این است که آیا ادعای مذکور صحیح است؟ آیا می توان با استناد به آیه 18 سوره یونس، طلب شفاعت از صلحایی که از دنیا رفته اند و یا غایب هستند را ممنوع تلقی کرد؟ در ادامه به این سوال، پاسخ داده خواهد شد.
2. «و بتهایی را به جای خدا پرستش میکنند که آن بتان به آنها هیچ ضرر و نفعی نمیرسانند، و میگویند که این بتان شفیع ما نزد خدا هستند.»
[2] . چنانکه محمد بن عبدالوهاب چنین می نویسد: «صالحین أنبیاء وأولیاء، أرید منهم الشفاعة عند الله، کما یشفع ذو الحاجة عند الملوک، وأرید منهم القربة إلى الله، فقل له: هذا مذهب الکفار بعینه، کما أخبر سبحانه بقوله: {وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى} وقوله: {وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ}» محمد بن عبدالوهاب، الجواهر المضیة، ص48، ریاض، دار العاصمة، چاپ اول، 1349 ق.
بن باز نیز می نویسد: «وکل من دعا میتا أو غائبا أو جمادا فقد اتخذه إلها مع الله کما کان عباد الأصنام من کفار قریش وغیرهم یعبدون الأصنام والأشجار واللات والعزى ومناة , ویسألونها ویتبرکون بها فأنکر الله علیهم ذلک , وحکم علیهم بالکفر فی هذه الآیة الکریمة وبالشرک فی قوله سبحانه : {وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ}» بن باز، مجموع فتاوی بن باز، ج9، ص143، بی جا، بی تا.
پاسخ
پاسخ
همانطور که واضح است و بسیاری از مفسرین نیز در ذیل آیه 18 سوره یونس تصریح کرده اند، این آیه شریفه، مربوط به مشرکانی است که بت های خود را به نیت آنکه شفعایی در نزد خدای متعال هستند، می پرستیدند. چنانکه از واژه "وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ" که در ابتدای این آیه آمده است، چنین مطلبی قابل اثبات می باشد. بدیگر سخن، عبارت "وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ" صریح در عبادت بت ها توسط مشرکین است.
همچنین چنانکه گفته شد بسیاری از مفسرین نیز در ذیل آیه 18 سوره یونس، تصریح کرده اند این آیه شریفه، ناظر به فعل مشرکانی نازل شده است که بت ها را بعنوان شفیعان خود در نزد خدای متعال قلمداد می کردند و بدین سبب، به پرستش بت ها می پرداختند. در ادامه به عبارات برخی از مفسرین در این باره اشاره می شود:
1: تفاسیر شیعی
الف: علی بن ابراهیم قمی (ره):
«قال علی بن إبراهیم فی قوله وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قال کانت قریش یعبدون الأصنام- و یقولون إنما نعبدهم لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»[1] علی بن ابراهیم قمی در مورد آیه 18 سوره یونس چنین می گوید: در قریش چنین مرسوم بود که بت ها را عبادت می کردند و می گفتند این بت ها را می پرستیم تا به خدای متعال نزدیک شویم.
ب: شیخ طوسی (ره):
«و قوله "وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ" اخبار منه تعالى عن هؤلاء الکفار انهم یقولون انا نعبد هذه الأصنام لتشفع لنا عند اللَّه، فتوهموا ان عبادتها أشد فی تعظیم اللَّه من قصده تعالى بالعبادة، فحلت من هذه الجهة محل الشافع عند اللَّه».[2] عبارت «وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» خبر دادن از کفاری است که می گفتند بت ها را عبادت می کنیم تا ما را در نزد خدای متعال شفاعت کنند. این کفار، عبادت بت ها را بهتر از عبادت خودِ خدا می دانستند.
ج: شیخ طبرسی (ره):
«ثم أخبر سبحانه عن هؤلاء الکفار فقال «وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ» أی ویعبد هؤلاء المشرکون الأصنام التی لا یضرهم إن ترکوا عبادتها ولا ینفعهم إن عبدوها فإن قیل کیف ذمهم على عبادة الصنم الذی لا ینفع ولا یضر مع أنه لو نفع و ضر لکان لا یجوز أیضا عبادته قلنا عبادة من لا یقدر على أصول النعم و إن قدر على النفع و الضر إذا کان قبیحا فمن لا یقدر على النفع و الضر أصلا من الجماد تکون عبادته أقبح و أشنع فلذلک خصه بالذکر «وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» أخبر سبحانه عن هؤلاء الکفار أنهم قالوا إنا نعبد هذه الأصنام لتشفع لنا عند الله و إن الله أذن لنا فی عبادتها و أنه سیشفعها فینا فی الآخرة وتوهموا أن عبادتها أشد فی تعظیم الله سبحانه من قصده تعالى بالعبادة فجمعوا بین قبیح القول و قبیح الفعل و قبیح التوهم و قیل معناه هؤلاء شفعاؤنا فی الدنیا لإصلاح معاشنا» [3] خدای متعال در این آیه خبر از کفاری می دهد که بت هایی را می پرستیدند که ترک عبادتشان ضرری و انجام عبادتشان نفعی برای انسان ندارد. اگر گفته شود چگونه هم عبادت بت هایی که نفع و ضرری نمی رسانند و هم عبادت موجوداتی که می توانند نفع و ضرر برسانند ممنوع است؟ خواهیم گفت: وقتی عبادت موجوداتی که قادر به رساندن نفع و ضرر هستند ممنوع باشد به طریق اولی، عبادت بت هایی که نفع و ضرر نمی رسانند نیز ممنوع خواهد بود. عبارت «وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» نیز حاکی از آن است که این کفار می گفتند: ما بت ها را عبادت می کنیم تا در محضر خداون متعال، ما را شفاعت کنند. که باید گفت: قول، فعل و توهمی که این بت پرستان، نسبت به بت هایشان دارند، قبیح است. البته برخی نیز گفته اند مراد از عبارت مذکور این است که کفار، بت ها را شفیعانی برای اصلاح مشکلات معیشتی خود می پرستیدند.
2: تفاسیر اهل سنت
الف: طبری
«القول فی تأویل قوله تعالى: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ ... عَمَّا یُشْرِکُونَ یقول تعالى ذکره: و یعبد هؤلاء المشرکون الذین وصفت لک یا محمد صفتهم من دون الله الذی لا یضرهم شیئا و لا ینفعهم فی الدنیا و لا فی الآخرة، و ذلک هو الآلهة و الأَصنام التی کانوا یعبدونها. وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یعنی أنهم کانوا یعبدونها رجاء شفاعتها عند الله.»[4] این آیه در مورد مشرکینی نازل شده است که موجوداتی را عبادت می کنند که نفع و ضرری در دنیا و آخرت برایشان ندارند. علت این پرستش نیز این بوده است که معبودان من دون الله، شفاعت مشرکان را در نزد خدای متعال انجام بدهند.
ب: طبرانی
«قوله تعالى: وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ؛ أی وإنّ أهل مکّة یعبدون من دون اللّه الأصنام التی لا یضرّهم إن ترکوا عبادتها ولا ینفعهم إن عبدوها، وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ؛ فإنه الذی أذن لنا فی عبادتها وأنه یستشفعها فینا، وأرادوا بذلک شفاعة الأصنام فی مصالح دنیاهم؛ لأنّهم کانوا لا یقرّون بالبعث».[5] آیه 18 سوره یونس، ناظر به مردمی از مکه نازل شده است که بت هایی را می پرستیدند که ترک عبادتشان، ضرری و عبادت کردن آنان نیز نفعی برایشان نداشته است. این عده بت ها را به این جهت عبادت می کردند که در نزد خدای متعال شفاعت شان را انجام دهند.
ج: ابن کثیر
«ینکر تعالى على المشرکین الذین عبدوا مع اللّه غیره ظانین أن تلک الآلهة تنفعهم شفاعتها عند اللّه فأخبر تعالى أنها لا تضر و لا تنفع و لا تملک شیئا»[6] خدای متعال در آیه 18 سوره یونس، مشرکینی را مورد طعن قرار داده است که بت هایی را همراه با خدا عبادت می کردند و گمان می بردند که شفاعت آن بت ها در نزد خدای متعال به آنان، نفع می رساند حال آنکه خداوند متعال در این آیه چنین خبر می دهد این بت ها نه ضرری می رسانند و نه منشا منفعت هستند. همچنین مالک چیزی نیز نیستند.
با این همه، مشخص می شود که به تصریح آیه شریفه و همچنین عبارات مفسرین فریقین، آیه 18 سوره یونس ناظر به بت پرستی مشرکین نازل شده است. حال باید پرسید: آیا طلب شفاعت از اموات و افراد غایب، همانند عبادت بت هاست؟ پاسخ به این سوال بدین جهت اهمیت دارد که وهابیت، طلب شفاعت از مردگان و غائبین را به مثابه بت پرستی مشرکین تلقی کرده اند.
آیا طلب شفاعت از اموات و افراد غایب، عبادت من دون الله است؟
مدعای وهابیت
یکی از عمده ترین مطالبی که در آثار بسیاری از علمای وهابیت با آن روبرو می شویم، این است که از آنجایی که طلب شفاعت، دعاست و دعا، عبادت است، بنابراین طلب شفاعت از اموات، دعاء لغیرالله بوده و عبادت من دون الله محسوب می شود. چنانکه حازمی از علمای معاصر وهابیت در "الشرح المیسر للقواعد الأربع" چنین مدعی شده است: « الشفاعة طلب الدعاء فهی نوع من أنواع الدعاء, فإذا سألها المخلوق صار دعوة غیر الله, هذا شرکٌ أکبر, إذا طلب الشفاعة من غیر الله فیما لا یقدر علیه إلا الله ـ من الأموات ونحو ذلک ـ شرکٌ أکبر, لأنها دعاء والدعاء عبادة, وصرف العبادة لغیر الله شرک أکبر.»[7]
پاسخ به مدعای وهابیت
چند پاسخ به این ادعای وهابیت می توان ارائه کرد:
اولا: اگر طلب شفاعت از اموات، دعاء لغیرالله و عبادت من دون الله است، هر آینه باید طلب شفاعت از زندگان و همچنین طلب شفاعت در روز قیامت نیز عبادت من دون الله تلقی شود، حال آنکه این 2 نوع از طلب شفاعت (یعنی طلب شفاعت از زندگان و همچنین طلب شفاعت در روز قیامت) حتی در نگاه علمای وهابیت نیز مشروع است. چنانکه بن باز چنین تصریح می کند: «إنما جاز طلب الشفاعة من النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) فی حیاته ویوم القیامة»[8]طلب شفاعت از پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) در هنگامی که در قید حیات هستند و همچنین در روز قیامت، جایز است.
با این همه، باید از علمای وهابی پرسید: به راستی چه فرقی بین طلب شفاعت از زندگان و طلب شفاعت از مردگان است؟ چگونه طلب شفاعت از زندگان جایز است ولی طلب شفاعت از اموات، از آن جهت که دعاء لغیرالله تلقی می شود، عبادت من دون الله است؟!!
ثانیا: اینکه مطلق دعاء لغیرالله و همچنین مطلق خضوع و خشوع در برابر مخلوقات، عبادت من دون الله قلمداد شود، ادعایی ناصواب است؛ چراکه اعتقاد به ربوبیت و الوهیت، یکی از قیود اصلی و اجتناب ناپذیر تعریف عبادت محسوب می شود. چنانکه حاتم العونی از علمای نواندیش وهابیت، سجده حضرت یعقوب (علیه السلام) و فرزندان ایشان بر حضرت یوسف (علیه السلام) را بدین جهت که توام با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت حضرت یوسف (علیه السلام) نبوده است، از مصادیق شرک تلقی نکرده است.[9] همچنین عبدالفتاح یافعی از علمای سنی مذهب شافعی کشور یمن نیز در کتاب "التوسل بالصالحین بین المجیزین و المانعین" اعتقاد به الوهیت و ربوبیت را یکی از قیود اصلی تعریف عبادت بحساب آورده است.[10]
از همین رو مشخص می شود مطلق دعای لغیرالله، عبادت من دون الله محسوب نمی شود بلکه عبادت زمانی محقق می شود که توام با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت باشد. بنابراین طلب شفاعت را بدین جهت که دعاست، نمی توان از مصادیق عبادت برشمرد. چرا که هیچ یک از طلب کنندگان شفاعت از اموات، برای ایشان، الوهیت و ربوبیتی قائل نیستند. بلکه آنان را اولیائی الهی می دانند که در نزد خدای متعال، آبرویی داشته و بدین سبب، دعایشان در محضر خداوند متعال مورد توجه واقع می شود.
افزون بر مطالب فوق، ادله فراوانی بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات دلالت می کند. در ادامه به برخی از این ادله اشاره می شود.
ادله مشروعیت طلب شفاعت از اموات
فارغ از اینکه مفسرین فریقین در تفسیر آیه 18 سوره یونس، طلب شفاعت از اموات و افراد غایب را از مصادیق این آیه تلقی نکرده اند، همچنین باید توجه داشت با عنایت به آیات کریمه قرآن، سیره سلف امت و کلام پیشوایان مذاهب اسلامی، طلب شفاعت بصورت مطلق، امری مشروع بوده است. در ادامه به برخی از ادله مشروعیت طلب شفاعت از اموات اشاره می شود.
الف: آیه 64 سور نساء
خدای متعال در آیه 64 سوره نساء چنین می فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا» و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.
در مورد این آیه شریفه باید گفت: فارغ از اینکه آیه شریفه مطلق است و زمان حیات و ممات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) را شامل می شود همچنین هیچ یک از مفسرین فریقین این آیه را مخصوص حیات آنحضرت قلمداد نکرده است. جالب تر آنکه حتی برخی از مفسرین در ذیل این آیه، به حکایاتی از طلب شفاعت از پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) بعد از وفات اشاره کرده اند. بعنوان مثال ابن کثیر چنین حکایت می کند:
«وقد ذکر جماعة منهم الشیخ أبو نصر بن الصباغ فی کتابه الشامل الحکایة المشهورة عن العتبی، قال: کنت جالسا عند قبر النبی (صلّى اللّه علیه وآله وسلّم)، فجاء أعرابی فقال: السلام علیک یا رسول اللّه، سمعت اللّه یقول وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً و قد جئتک مستغفرا لذنبی مستشفعا بک إلى ربی. ثم أنشأ یقول: ...... ثم انصرف الاعرابی، فغلبتنی عینی فرایت النبی(صلی الله علیه وآله و سلم) فی النوم، فقال یا عتبی، الحق الاعرابی فبشره ان الله قد غفر له»[11] چنین حکایتی از عتبی نقل شده است: در نزد قبر مطهر پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) نشسته بودم که شخصی اعرابی وارد شد و خطاب به آنحضرت سلام کرد. سپس آیه 64 سوره نساء را خواند و مجددا خطاب به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) عرض کرد: با توشه ای مملو از گناه، خدمت تان رسیده ام و از شما می خواهم که شفاعت مرا نزد پروردگارم بکنید تا خدای متعال بواسطه شفاعت تان، گناهانم را بیامرزد. اعرابی اشعاری را نیز قرائت کرد و از حرم مطهر نبوی (صلی الله علیه وآله) خارج شد. عتبی می گوید: پس از این ماجرا خوابم برد و در عالم خواب، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) را مشاهده کردم که خطاب به من فرمودند: ای عتبی، به آن اعرابی بشارت بده که خدای متعال، گناهانش را بخشید.
لازم به ذکر است که این حکایت توسط علمای دیگری نظیر ماوردی[12]، ابن قدامه مقدسی[13] و نووی[14] نیز نقل شده است. البته ناگفته نماند که این حکایت با کمی اختلاف، در آثار علمای دیگری همچون ابن نجار شافعی مذهب نیز ذکر شده است[15].
افزون بر مطالب فوق، قرطبی نیز در "الجامع لاحکام القرآن" روایتی از امیرالمومنین(علیه السلام) بدین شکل نقل کرده است: «قدم علینا أعرابی بعد ما دفنا رسول الله (صلى الله علیه وآله و سلم) بثلاثة أیام، فرمى بنفسه على قبر رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) و- حثا على رأسه من ترابه، فقال: قلت یا رسول الله فسمعنا قولک، و- وعیت عن الله فوعینا عنک، وکان فیما أنزل الله علیک (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) الآیة، وقد ظلمت نفسی و- جئتک تستغفر لی. فنودی من القبر أنه قد غفر لک. و- معنى (لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً) أی قابلا لتوبتهم، وهما مفعولان لا غیر».[16] 3 روز بعد از اینکه پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) را دفن کردیم، شخصی اعرابی به نزد قبر مطهر آنحضرت شرفیاب شد، خود را بر روی قبر مطهر انداخت، روی سرش خاک ریخت. و پس از تلاوت آیه 64 سوره نساء، خطاب به پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) عرض کرد: من گناهانی مرتکب شده و به خودم ظلم کردم. (به همین دلیل) نزد تو آمده ام تا برایم استغفار کنی. در این هنگام بود از قبر ندا آمد که بخشیده شدی.
بنابراین شرفیاب شدن محضر پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) به این جهت که آنحضرت دعایی بفرمایند تا خدای متعال عنایتی کرده و گناهان را بیامرزد، امری مرسوم در بین مسلمین بوده و در این امر، تفاوتی میان ایام حیات و یا ممات رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نیست. بدیگر سخن، مسلمانان در اعصار گوناگون (حتی پس از رحلت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) نیز محضر آنحضرت شرفیاب می شدند و درخواست شفاعت می کردند. نقل بسیاری از این حکایات (مربوط به طلب شفاعت) زینت بخش بسیاری از آثار علمای فریقین بوده است.
ب: روایت مالک الدار
علاوه بر آیه 64 سوره نساء و همچنین حکایات فوق الذکر، روایت مالک الدار نیز دلیل مناسبی در جهت اثبات مشروعیت طلب شفاعت از اولیاء الهی آن هم پس از وفات آنحضرات بحساب می آید. در روایت مالک الدار چنین می خوانیم: «أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِی زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآله وسَلَّمَ) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِکَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا، فَأَتَى الرَّجُلَ فِی الْمَنَامِ فَقِیلَ لَهُ: " ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّکُمْ مُسْتَقِیمُونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَیْکَ الْکَیْسُ، عَلَیْکَ الْکَیْسُ "، فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ فَبَکَى عُمَرُ ثُمَّ قَالَ: یَا رَبِّ لَا آلُو إِلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ»[17] در ایام خلافت عمر بن خطاب قحطی شدیدی مردم را فرا گرفت. مردی به مقبره مطهر حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) شرفیاب شد و خطاب به آنحضرت عرض کرد: ای رسول خدا، برای امتت طلب باران کن، دعا بفرما تا قحطی به اتمام برسد. چرا که امت اسلامی در معرض هلاکت هستند. پس از لحظاتی این مرد خوابید و در عالَم خواب مطالبی به او گفته شد. آن شخص نیز نزد عمربن خطاب رفت و ماجرا را برای او شرح داد. در اینجا بود که عمر منقلب شد و گریست.
باید توجه داشت در روایت فوق، شخصی که به بارگاه نورانی نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) شرفیاب شد، یا از صحابه و یا از جمله تابعین بوده است. بنابراین مشخص می شود طلب شفاعت از اولیاء الهی بویژه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) از جمله اموری بوده است که سلف امت بدان ملتزم بوده اند. جالب تر آنکه عمربن خطاب نیز آن شخص را به دلیل طلب شفاعت از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)، مواخذه نکرد. این امر نیز به خوبی نشان می دهد عمربن خطاب اشکالی را متوجه طلب شفاعت از اموات، نمی دانست.
ناگفته نماند در پاسخ عده ای از مستشکلین که مدعی مجهول بودن جناب مالک الدار (راوی روایت فوق الذکر) شده اند، باید گفت: مالک الدار شخص مجهولی نیست بلکه در کتب تراجم و رجال بخوبی او را معرفی کرده اند. چنانکه ابن حجر عسقلانی درباره او چنین می نویسد: « مالک بن عیاض: مولى عمر، هو الّذی یقال له مالک الدّار. له إدراک و سمع من أبی بکر الصّدیق، و روى عن الشّیخین، و معاذ، و أبی عبیدة. روى عنه أبو صالح السمان، و ابناه: عون، و عبد الله ابنا مالک.....»[18] مالک بن عیاض همان کسی است که او را با لقب مالک الدار می شناسند. او پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) را درک کرده است (یعنی در زمره صحابه بحساب می آید.).....
طبق کلام فوق، مالک الدار نه تنها مجهول نیست بلکه از صحابه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) بحساب می آید. البته ناگفته نماند حتی اگر ثابت نشود که مالک الدار از جمله صحابه بوده است، ولیکن طبق قاعده ای که برخی از رجالیون بدان اشاره کرده اند هرکسی که در صحابه بودنش بحث باشد (یعنی شک کنیم که آیا او جزو صحابه است یا خیر)، ثقه خواهد بود.[19] حتی البانی در صحیح الترغیب روایت مالک دار را حسن می داند[20].
افزون بر آنچه گذشت همچنین باید عنایت داشت روایت مالک الدار توسط بسیاری از حدیث شناسان مطرح اهل سنت، حدیثی صحیح قلمداد شده است. چنانکه قسطلانی[21] و سمهودی[22] به صحت سند این روایت اذعان کرده اند.
ج: کلام علماء
علاوه بر آیات کریمه و روایات ماثوره ای که دلالت بر جواز طلب شفاعت از اولیاء الهی حتی بعد از وفات شان می کند، همچنین کلام علمای اهل سنت نیز مویدی نکو در جهت مشروعیت طلب شفاعت از اموات تلقی می شود. در ادامه به عبارات مورد تاکید برخی از پیشوایان اهل سنت، اشاره می شود.
1: نووی شافعی
نووی (مجتهد وحدیث شناس مطرح شافعی مذهب) در کتاب "المجموع شرح المهذّب" نسبت به اعمالی که در حین زیارت قبر مطهر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) باید مورد توجه قرار گیرد چنین توصیه ای می کند:
«ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) ویتوسل به فی حق نفسه ویستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما یقول ما حکاه الماوردی والقاضی أبو الطیب وسائر أصحابنا عن العتبی مستحسنین له قال (کنت جالسا عند قبر رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) فجاء أعرابی فقال السلام علیک یا رسول الله سمعت الله یقول (ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما)»[23]
سپس زائر به روبروی صورت مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) برگردد و در حق خودش، به ایشان توسل کند و از آنحضرت بخواهد که نزد خدای متعال، شفاعتش را انجام دهد. این مسئله، مسئله ای مرسوم در بین صحابه بوده است چنانکه ماوردی و غیر او نقل کرده اند که شخصی نزد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) شرفیاب شد و با استناد به آیه 64 سوره نساء از حضرت درخواست نمود تا شفاعتش را انجام بدهد.
2:سمهودی
سمهودی شافعی نیز تصریح می کند: «اعلم أن الاستغاثة والتشفع بالنبی (صلى الله علیه وآله وسلم) وبجاهه وبرکته إلى ربه تعالى من فعل الأنبیاء والمرسلین، وسیر السلف الصالحین، واقع فی کل حال، قبل خلقه (صلى الله تعالى علیه وآله وسلم) وبعد خلقه، فی حیاته الدنیویة ومدة البرزخ وعرصات القیامة.»[24].
استغاثه و طلب شفاعت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از افعال انبیاءو مرسلین(علیهم السلام) و همچنین سلف صالح بوده است. استغاثه، طلب شفاعت و توسل به آن حضرت در قبل از حیاتش، بعد از حیاتش، برزخ و قیامت واقع شده و می شود.
3: ابن همام حنفی
ابن همام حنفی مذهبی که از علمای قرن نهم هجری بحساب می آید و آثار فراوانی از خود برجای گذاشته است، در شرح فتح القدیر، به توسل کردن به ذات پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و طلب شفاعت از ایشان سفارش نموده است. و چنین می نویسد:
«ویسأل الله تعالى حاجته متوسلا إلى الله بحضرة نبیه (علیه الصلاة والسلام). وأعظم المسائل وأهمها سؤال حسن الخاتمة والرضوان والمغفرة، ثم یسأل النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) الشفاعة فیقول. یا رسول الله أسألک الشفاعة، یا رسول الله أسألک الشفاعة وأتوسل بک إلى الله فی أن أموت مسلما على ملتک وسنتک»[25] در حالیکه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) متوسل شده است، از خدای متعال حاجتش را مسئلت کند. سپس از پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) طلب شفاعت کند و بگوید: یا رسول الله، از تو می خواهم مرا شفاعت کنی؛ یا رسول الله از تو شفاعت طلب می کنم و به تو در برابر خدای متعال، توسل می کنم تا مسلمان و در حال التزام به آئین و سنت تو بمیرم(عاقبت بخیر بشوم.)
حال پس از بیان این عبارات صریح علمای اهل سنت، سوالی که به ذهن می رسد و باید از وهابیت پرسید این است که اگر طلب شفاعت از اموات، امری ممنوع و حرام است چگونه ممکن است مورد تاکید و توصیه علمایی نظیر نووی، سمهودی و ابن همام و صدها تن دیگر باشد؟ از همین رو می توان چنین استنباط نمود که علاوه بر آیات و روایات موجود، کلام علما نیز صریح در مشروعیت طلب شفاعت از اموات می باشد.
نکته پایانی
یکی دیگر از مسائلی که باید بدان عنایت داشت این است که علمای وهابی ادله دیگری نظیر عدم سماع موتی و انقطاع اعمال پس از مرگ را نیز بعنوان دستاویزی در جهت مخالفت با طلب شفاعت از اموات قرار داده اند که در مواجهه با چنین مطالبی باید گفت، اموری نظیر سماع موتی و همچنین انجام اعمال پس از مرگ توسط اموات، از جمله مسائلی هستند که ادله کافی در جهت اثبات شان وجود دارد. چنانکه آیاتی نظیر آیه 79 سوره اعراف[26]، و روایاتی همچون روایت قلیب بدر[27] و حدیث رد سلام[28] بر سماع موتی دلالت می کنند. همچنین روایاتی نظیر روایت «حَیَاتِی خَیْرٌ لَکُمْ تُحَدِّثُونَ وَنُحَدِّثُ لَکُمْ، وَوَفَاتِی خَیْرٌ لَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیَّ أَعْمَالُکُمْ فَمَا رَأَیْتُ مِنَ خَیْرٍ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَیْهِ، وَمَا رَأَیْتُ مِنَ شَرٍّ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَکُمْ»[29] نیز دلالت بر عدم انقطاع اعمال اموات می کند. چرا که طبق این روایت، اگر مسلمانان اعمال صالحه انجام بدهند، حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) حتی بعد از وفات شان، خدا را ستایش می کند و اگر مسلمانان، گناهانی مرتکب شوند آنحضرت، برای آنان طلب استغفار می کند.
با این همه، از آنجایی که ستایش کردن خدای متعال و طلب استغفار، نوعی عمل محسوب می شود و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات نیز این اعمال را انجام می دهند، بنابراین انجام اعمال بعد از مرگ توسط اموات، امری ممکن است. البته روایات دیگری نیز بر عدم انقطاع اعمال بعد از مرگ دلالت می کند که به جهت اختصار از نقل آن روایات صرف نظر می شود.
با همه این تفاصیل مشخص می شود ممنوع اعلام کردن طلب شفاعت از اموات به بهانه عدم سماع موتی و همچنین انقطاع اعمال، امری بی اساس است. چرا که ادله فراوانی بر سماع موتی و عدم انقطاع اعمال پس از مرگ دلالت می کند.
جمع بندی
از مجموع مباحث این نوشتار بدست می آید که اولا آیه 18 سوره یونس، ناظر به بت پرستی مشرکین نازل شده است و هیچ گونه دلالتی بر قباحت اموری همچون طلب شفاعت از اموات و افراد غایب ندارد. همچنین از آنجایی که عبادت زمانی محقق می شود که توام با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت باشد، باتوجه به اینکه طالبین شفاعت، اعتقادی به الوهیت و ربوبیت اولیاء الهی ندارند، بنابراین طلب شفاعت، عبادت من دون الله بحساب نمی آید. افزون بر همه این مطالب، باید توجه داشت که ادله فراوانی بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات دلالت می کند.
.[1] قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، ص310، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1363 ه.ش.
[2]. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص355، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بی تا.
.[3] طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص148، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372 ه.ش.
.[4] طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن (تفسیر الطبرى)، ج11، ص69، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412 ه ق.
[5]. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم (الطبرانى)، ج3، ص380، اردن، دار الکتاب الثقافی، چاپ اول، 2008 م.
[6] ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج4، ص224، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419 ه.ق.
[7] . حازمی، احمد بن عمر، الشرح المیسر للقواعد الأربع، ج2، ص11.
[8] . بن باز، مجموع فتاوی، ج16، ص106، بی جا، بی تا.
[9] .العونی، حاتم، العباده بوابه التوحید و بوابه التکفیر، ص7.
[10] . بعنوان مثال یافعی در کتاب مذکور، چنین می نویسد: « ان السجود و الذبح لغیرالله لا تعد شرکا الا بقصد التعبد» {سجود و ذبح برای غیرالله، تا زمانی که به قصد تعبد نباشد، شرک نیست.} ناگفته نماند که یافعی برای اثبات مدعایش، ادله فراوانی را اقامه می کند. التوسل بالصالحین بین المجیزین و المانعین، ص130.
[11]. ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج2، ص306، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419 ه ق.
[12] . ماوردی، ابوالحسن، الحاوی الکبیر، ج4، ص214، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419 ه ق.
[13] . مقدسی، ابن قدامه، المغنی، ج3، ص479، مکتبه القاهره، 1388 ه ق.
[14]. نووی، محیی الدین، المجموع شرح المهذّب، ج8، ص274، دارالفکر، بی تا.
[15] . در کتاب الدرة الثمینة فی أخبار المدینة چنین آمده است: «عن محمد بن حرب الهلالی قال: دخلت المدینة فأتیت قبر النبی (صلى الله علیه وآله وسلم)، فجاء أعرابی فزاره ثم قال: یا خیر المرسلین إن الله عز وجل أنزل کتاباً علیک صادقاً قال فیه: {ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً} ، وإنی جئتک مستغفراً إلى ربی من ذنوبی مستشفعاً بک، ثم بکى وأنشأ یقول:...... ثم استغفر وانصرف، فرقدت فرأیت النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) وهو یقول: الحق بالرجل فبشره بأن الله عز وجل قد غفر له بشفاعتی.» الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، ص159، شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم، بی تا.
[16]. قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص265، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364 ه ش.
[17] . ابن ابی شیبه، مصنف ابن ابی شیبه، ج6، ص356، ریاض، مکتبه الرشد، چاپ اول، 1409 ه ق.
[18] . عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج6، ص217، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415 ه ق
[19] . چنانکه ابن حجر عسقلانی درباره أسماء بنت سعید بن زید بن عمرو می نویسد: «وَأَمَّا حَالُهَا فَقَدْ ذُکِرَتْ فِی الصَّحَابَةِ وَإِنْ لَمْ یَثْبُتْ لَهَا صُحْبَةٌ فَمِثْلُهَا لَا یُسْأَلُ عَنْ حالها.» التلخیص الحبیر فی تخریج أحادیث الرافعی الکبیر، ص254، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419 ه ق.
[20]- البانی، محمد ناصر الدین، صحیح الترغیب والترهیب، ج 1، ص 225؛ 1) الناشر: مکتبة المعارف – الریاض، چاپ پنجم، بی تا.
[21] . قسطلانی در کتاب المواهب اللدنیه می نویسد: «وروى ابن أبى شیبة بإسناد صحیح من روایة أبى صالح السمان، عن مالک الدار قال: أصاب الناس قحط فى زمن عمر بن الخطاب، فجاء رجل إلى قبر النبى- صلى الله علیه وآله وسلم- فقال: یا رسول الله، استسق لأمتک فإنهم قد هلکوا...» المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة ، ج3، ص374، قاهره، المکتبة التوفیقیة، بی تا.
[22] . سمهودی در وفاء الوفاء چنین تصریح کرده است: «ورواه ابن أبی شیبة بسند صحیح عن مالک الدار، قال: أصاب الناس قحط فی زمان عمر بن الخطاب ، فجاء رجل إلى قبر النبی (صلى الله تعالى علیه وآله وسلم) فقال: یا رسول الله، استسق الله لأمتک فإنهم قد هلکوا...» وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج4، ص195، بیروت، چاپ اول، 1419 ه ق.
[23] . نووی، المجموع شرح المهذّب، ج8، ص256، جده(عربستان)، مکتبه الارشاد.
[24] . سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى(صلی الله علیه وآله)، ج4، 193.
[25] . ابن همام، شرح فتح القدیر، ج3، ص169، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[26] . خدای متعال در این آیه شریفه می فرماید: « فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»: پس از آنکه قوم حضرت صالح (علیه السلام) هلاک شد، آنحضرت از آنها روی برتافت؛ و گفت: «ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!»
این آیه بخوبی دلالت می کند اموات می شنوند چرا که اگر نمی شنیدند، دلیلی نداشت حضرت صالح (علیه السلام) با هلاک شدگان قومش سخن بگوید.
[27] . در صحیح بخاری چنین روایت شده است: «اطَّلَعَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآله وسَلَّم) عَلَى أَهْلِ القَلِیبِ، فَقَالَ: «وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا؟» فَقِیلَ لَهُ: تَدْعُو أَمْوَاتًا؟ فَقَالَ: «مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ مِنْهُمْ، وَلَکِنْ لاَ یُجِیبُونَ» پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) کشته شدگان بدر را خطاب قرار دادند و به آنها فرمودند: آیا وعده های پروردگارتان را حق یافتید؟ در اینجا بود که شخصی از صحابه از آنحضرت پرسید: آیا اموات را مورد خطاب قرار می دهید؟(یعنی مگر اموات می شنوند که مورد خطاب قرار بگیرند؟) پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در پاسخ به این صحابی فرمودند: شما از اینان شنواتر نیستید؛ تنها فرقی که اینان با شما دارند این است که نمی توانند جواب دهند.(یعنی اموات نیز می شنوند.) صحیح بخاری، ج2، ص98
[28] . «قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): ما من احد یسلم علی الا رد الله علی روحی حتی ارد علیه السلام» مسند احمد بن حنبل، ج16، ص477، مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، 1421ق. { این روایت و روایات دیگری که معروف به رد سلام هستند نیز بخوبی دلالت می کنند پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و دیگر اموات، سلام هایی را که خطاب به آنان می شود را متوجه می شوند. }
[29] . مسند البزار، ج5، ص308، مدینه منوره، مکتبه العلوم والحکم، چاپ اول، 1988م.