آیا فخر رازی با نوشتن کتاب سر مکتوم مرتد و کافر شده است یا نه؟

پرسش
برخی از تکفیری ها همچون محمد بن عبدالوهاب به تبع ابن تیمیه حنبلی متشدد، فخر رازی را بخاطر نوشتن کتاب «سر المکتوم فی السحر ومخاطبة النجوم» او را تکفیر و مرتد دانستند چنانچه ابن تیمیه حرانی می نویسد: «وکذلک ارتد هذا الرازی حین أمر بالشرک وعبادة الکواکب والأصنام وصنف فی ذلک کتابه المشهور»[1]؛ رازی نیز آنگاه که به شرک و عبادت ستارگان و بتها دستور داد و در این باره کتاب مشهورش را نوشت، مرتد شد. محمد بن عبدالوهاب تکفیری هم می نویسد: «وأبلغ من ذلک أن منهم من صنف فی الردة، کما صنف الفخر الرازی فی عبادة الکواکب، وهذه ردة عن الإسلام باتفاق المسلمین»[2]؛ و واضحتر از آن اینکه بعضی از آنان دربارۀ چیزی که ارتداد است کتاب نوشتهاند، چنانکه فخر رازی دربارۀ عبادت ستارگان کتاب نوشته است و چنین چیزی به اتفاق مسلمانان ارتداد از اسلام است. بنابراین آیا کتاب سر المکتوم برای فخر رازی است یا نه؟ آیا فخر رازی با نوشتن این کتاب مرتد شده است یا نه؟
[1]- ابن تیمیة حرانی، أحمد، بیان تلبیس الجهمیة فی تأسیس بدعهم الکلامیة، تحقیق: مجموعة من المحقّقین، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، چاپ اوّل، 1426ق. ج 3، ص 473.
[2]- ابن عبد الوهّاب نجدی، محمّد، الرسائل الشخصیة، تحقیق: صالح الفوزان و محمّد بن صالح العقیلی، جامعة الإمام محمّد بن سعود، ریاض، بی تا. ص 222 و 223.
پاسخ
متاسفانه وهابیت تکفیری و ابن تیمیه بدون این که این کتاب سر المکتوم فخر رازی را مطالعه کنند حکم به ارتداد او دادند. در حالی که ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب افترای آشکار و باطلی بر فخر رازی زدند و از جمله غلوهای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب خارجی تکفیری همین است که بدون این که کتاب فخر رازی را مطالعه کنند او را تکفیر کردند.
در مقابل نیز بعضی از علمای اهل سنت مانند تاج الدین السبکی، در مقام دفاع از فخر رازی منکر انتساب کتاب سر مکتوم به فخر رازی شدند و گفتند این کتاب به دروغ به او نسبت داده شده است. تاج الدین سبکی در طبقات شافعیهر بعد از این که نقدی بر شیخش یعنی ذهبی ایراد وارد کرده است که چرا اسم فخر رازی را در میزان الاعتدال آوردی در حالی که برای فخر رازی راویتی نیست، می نویسد: «قلت وقد عرفناک أن هذا الکتاب مختلق علیه»[1].
و بعضی دیگر همچون ذهبی گفتند احتمال دارد که از نوشتن آن کتاب توبه کرده باشد. ذهبی می نویسد: «وله کتاب السر المکتوم فی مخاطبة النجوم، سحر صریح، فلعله تاب من تألیفه إن شاء الله تعالى»[2].
علمای اهل سنت همچون سبکی و ذهبی بر خلاف ابن تیمیه و وهابیت تکفیری فخر رازی را تکفیر نکردند و این نشان از این است که مساله تکفیر امر بسیار مهمی است لذا نمی توان با هر چیزی حکم به کفر مسلمانی داد. اما با تحقیقی که انجام شده مشخص می گردد که نه ابن تیمیه حرانی و موافقانش همچون محمد بن عبدالوهاب تکفیری خارجی و نه تاج الدین سبکی و ذهبی و موافقانشان، هیچ کدام کتاب «سر مکتوم» را نخوانده باشند و یا تنها نقل قولهایی غیر مستقیم از آن کتاب شنیده باشند. و احتمال قوی وجود دارد ابن تیمیه حرانی بدون اینکه قصد فخر رازی در نوشتن کتاب را بداند و بدون اینکه مقدمۀ او بر آن کتاب را بخواند، حکم به کفر و شرک و ارتداد او از دین داده باشد، و یا احتمال دارد بخاطر انحراف و غلوش در فهم حقیقت توحید و شرک، او را بخاطر کتابش متهم به کفر و شرک کرده باشد. و مدافعان فخر رازی نیز احتمال دارد یا بخاطر عدم اطلاع از مقدمۀ رازی بر آن کتاب، بوسیلۀ انکار انتساب آن کتاب به فخر رازی از او دفاع کرده باشند و یا بوسیلۀ احتمال دادن توبه کردن او از نوشتن آن کتاب برایش عذر آورده باشند، در حالی که حقیقت چیز دیگری بوده و ابن تیمیه حرانی طبق منهجش بدون این که کتاب را ببیند یا کتاب های دیگر فخر رازی را مطالعه کند، حکم به ارتداد فخر رازی داده است در حالی که این نسبت کفر به فخر رازی توسط ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب تکفیری خارجی طبق حدیث نبوی[3] به خودشان بر می گردد. بنابراین مخالفان و مدافعان فخر رازی دچار خطا شدهاند چون:
اولا: فخر رازی کتاب سر مکتوم را به جهت جمع آوری اقوال و عقاید و مذاهب مشرکان و ستاره پرستان و جادوگران جمع آوری کرده است تا دسترسی به مذهب و عقیدۀ آنان و اطلاع یافتن از آن راحتتر گردد و فخر رازی خودش در مقدمۀ کتاب از تمام این کفریات و شرکیات برائت جسته است. چنانکه فخر رازی در مقدمه کتاب «سر مکتوم» مینویسد:
«الحمد لله الذی أحاط بکلِّ شیء علمه، ونفذ فی کلِّ شیء حکمه، والصّلاة والسّلام علی نبیِّ الرحمة وشفیع الأمِّة محمّد وآله الطّاهرین، أما بعد: فهذا کتاب یَجْمَعُ فیه ما وصل إلینا من علم الطَّلْسَمات والسِّحْریات والعزائم ودعوة الکواکب، مع التَّبَرِّی عن کل ما یُخالف الدین وسلیم الیقین»[4]؛ سپاس برای خدایی که علمش بر هر چیز احاطه دارد، و حکمش در هر چیز نافذ است، و صلاة و سلام بر پیامبر رحمت و شفیع امت، محمد و بر خاندان پاک او باد، اما بعد: این، کتابی است که در آن، آنچه از علم طلسمها و سحریات و عزائم و دعوت ستارگان به ما رسیده است، جمع شده است همراه با برائت جستن از تمام آنچه که مخالف با دین و مخالف با یقین سلیم باشد.
چنانچه مشاهده میکنید، فخر رازی تنها آنچه مربوط به طلسمها و سحریات و عزائم و دعوت ستارگان وجود داشته را در یک کتاب جمع آوری کرده است و سپس از آنچه که کفر و مخالف با دین و یقین سلیم باشد برائت کرده است. پس کسی که کتاب رازی را نخوانده است چگونه تنها از روی اسم آن حق دارد او را تکفیر کند و بتپرست و مشرک بداند؟!
همچنین فخر رازی می نویسد: «ان القائلین بهذا المذهب هم الفلاسفة والصابئة و قالوا بالهیئة هذا الکواکب و اشتغلوا بعبادتها واتخذوا الکل واحد منها هیکلا مخصوصا و صنما معینا و اشتغلوا بخدمتها ...»[5]؛ همانا قائلین به این مذهب فلاسفه و صائبین هستند و گفتند به هیات این ستارگان و مشغول عبادت آنها هستند و هر یک از آن ستاره ها را هیکل مخصوص و بت مشخصی اخذ کردند و و مشغول خدمت آنها هستند.
ثانیا: تمام محتویات کتاب سر مکتوم و تمام کلمات و حروف آن از ابتدا تا انتها، الزاما باطل و کفر و شرک نیست، تمام آنچه که در یک شریعت و منهج و عقیده وجود دارد الزاما باطل نیست، تمام آنچه که مشرکان انجام میدهند الزاما شرک نیست، بلکه بعضی از اعمالشان شرک و کفر اکبر است و بعضی از اعمالشان مباح است و بعضی از اعمالشان نیز عقلا و شرعا صحیح و امری معروف است. پس اگر برای مثال مشرکان به پدر و مادرهایشان نیکی کنند به این معنا نیست که نیکی به پدر و مادر از اعمال مشرکان بوده و لذا شرک است!
و میدانیم کسی استغاثه به اولیاء الهی یا رسول الله (صلی الله علیه وآله) بکند و آن اولیاء را مستقل در تصرف و مدد رسانی بداند شرک است اما اعتقاد داشته باشد که آن ولی و رسول به اذن الله چنین قدرتی دارند و می توانند تصرف در عالم بکنند چنین اعتقادی نه تنها شرک نیست بلکه عین توحید است چون استغاثه بت پرستان به بت ها و ندای آنها من دون الله یا مع الله بوده است لذا سر از شرک در آوردند. بنابراین غلو در اسباب به نحوی که آن را در تاثیری که دارد قائم به نفس خودش دانست و او را از حیطۀ علم و قدرت و مشیت الله متعال خارج گرداند و یا او را شریک و معاون و ولی من الذل الله متعال دانست، شرک است اما آیا مجرد اخذ اسباب هم شرک است؟ قطعا خیر. آیا اینکه خداوند متعال امور هستی را به وسیلۀ ملائکه تدبیر میکند به این معناست که ملائکه شریکان و اعوان اوتعالی شدهاند؟ قطعا خیر.
پس فخر رازی در کتاب سر مکتوم آنچه که شرک و کفر و عبادت غیر الله است را شرک و کفر و عبادت غیر الله میداند اما آنچه که تنها در حد اخذ اسباب باشد و شخص، تاثیر آن را از قدرت الله بداند نه از قدرت ذاتی خود سبب، پس این را شرک نمیداند و اگر این موضوع و این علم مربوط به اخذ اسبابی که با تجربه سبب بودن آنها ثابت شده است و فراتر از سبب نیز قرار داده نشوند، در نزد منجمان و ساحران و طلسم نویسان و حتی طبیبان و کیمیاگران، وجود داشته باشد، پس چنین علمی و چنین اخذ اسبابی نه شرک است و نه مناط کافر و مشرک بودن مشرکان است؛ بلکه مناط شرک، خارج کردن یک مخلوق از سبب بودن، و مستقل دانستن او در تاثیرگذاردنش است.
پس فخر رازی در کتاب سر مکتوم، شرک و کفر آنان را تایید و تصدیق نکرده است بلکه عقاید آنان را شرح و تفصیل داده است و بین آنچه کفر و شرک است با آنچه کفر و شرک نیست تفاوت قرار داده است. حال گمان شما دربارۀ کسانی که تفاوت تسبیب با تفویض را نمیدانند و اخذ اشتباه اسباب را نیز شرک میدانند، چه خواهد بود؟ پس اصلا عجیب و غریب نیست که چنین کسانی مخالفان خود را متهم به شرک و بتپرستی کنند.
(بر گرفته از کانال تلگرامی مجاهد دین با اندکی تصرف)
[1]- سبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین (م 771)، طبقات الشافعیة الکبرى، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی، د. عبد الفتاح محمد الحلو، هجر للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوّم، 1413هـ. ق. ج 8، ص 88.
[2]- ذهبى، محمّد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق: بجاوى على محمّد، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت، چاپ اوّل، 1382ق. ج 3، ص 340.
[3]- «حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، وَأَحْمَدُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالاَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ، أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ المُبَارَکِ، عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی کَثِیرٍ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ یَا کَافِرُ، فَقَدْ بَاءَ بِهِ أَحَدُهُمَا»؛ بخارى، محمّد، صحیح البخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق. ج 8، ص 26.
[4]- فخر رازی، محمّد، سر المکتوم فی السحر ومخاطبة النجوم، بی جا، بی تا. ص 3.
[5]- همان، ص 8.
ببین اقا اگر میخای مخاطبت حرفت و بی طرفیت رو بپذیره نباید تو عباراتت تا میتونی از صفت و قید استفاده نکن! تکفیری و خارجی و ... مصداقشن.
کاری که بی بی سی خوب انجام میده و تلویزیون جمهوری اسلامی هیچوقت یاد نمیگیره!