رحیم صبور

معارف،بررسی،نقد،تحلیل

رحیم صبور

معارف،بررسی،نقد،تحلیل

رحیم صبور

هجمه دشمن از طریق فضای مجازی و وارد کردن شبهات بر پیکره مذهب شیعه و انقلاب اسلامی نشان از حرکت صحیح و رو به جلو شیعه و انقلاب است. امید است همه اهالی دغدغه مند انقلابی فعال در فضای مجازی، هر یک به سهم خود در راستای کمک به آرمان های انقلاب و مذهب حقه شیعه گامی هر چند کوچک جهت هدایت قشرهای مختلف خصوصا جوانان برداشته و وظیفه خویش را در این راستا ایفا نمایند. ارادتمند شما صبور

پرسش

وهابیت تکفیری (نجدی ها) برای توجیه اثبات معانی صفات خبریه و مجهول دانستن کیفیت آن به این سخن منسوب به مالک (رئیس مذهب مالکی ها) استناد می کنند که گفته است: «الاستواء معلوم والکیف مجهول»[1] و بر همین اساس در تمامی صفات خبری چنین قاعده ای را اجرا کرده و اثبات معنا و مجهول گذاشتن کیفیت را عقیده خود می دانند.

 

[1]- عبد العزیز بن عبد الله بن باز (المتوفى: 1420هـ)، مجموع فتاوى العلامة عبد العزیز بن باز، أشرف على جمعه وطبعه: محمد بن سعد الشویعر، ج2، ص94.

پاسخ

با رجوع به کلمات علمای متقدم دانسته می شود که چنین نسبتی به مالک صحیح نیست. بلکه سخن صحیح همان است که بیهقی در کتاب «الاسماء والصفات» با چندین سند از مالک روایت کرده است:

یک: «أخبرنا أبو عبد الله الحافظ، أخبرنی أحمد بن محمد بن إسماعیل بن مهران، ثنا أبی، حدثنا أبو الربیع ابن أخی رشدین بن سعد قال: سمعت عبد الله بن وهب، یَقُولُ: کُنَّا عِنْدَ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ فَدَخَلَ رَجُلٌ، فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدَ اللَّهِ، {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}کَیْفَ اسْتِوَاؤُهُ؟ قَالَ: فَأَطْرَقَ مَالِکٌ وَأَخَذَتْهُ الرُّحَضَاءُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ، وَلَا یُقَالُ: کَیْفَ، وَکَیْفٌ عَنْهُ مَرْفُوعٌ، وَأَنْتَ رَجُلُ سُوءٍ صَاحِبُ بِدْعَةٍ، أَخْرِجُوهُ. قَالَ: فَأُخْرِجَ الرَّجُلُ»[1].

عبد الله بن وهب می گوید: نزد مالک بن انس بودیم که مردی بر مالک وارد شد و گفت: یا ابا عبد الله برایمان بیان دارید که استواء چگونه است؟ مالک سر را به زیر انداخت و سکوت نمود تا جاییکه عرق بر چهره اش ظاهر شد آنگاه اظهار داشت: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» همان طور که خداوند متعال خودش را به آن توصف کرده است و درباره کیفیت گفته نمی شود و در مورد خداوند، کیفیت معنا ندارد و درست نیست و تو مرد بدعتگذاری هستی و دستور داد تا او را اخراج کنند.

ابن حجر عسقلانی سند این حدیث را جید (صحیح) می داند و می گوید: «وأخرج البیهقی بسند جید عن عبد الله بن وهب قال کنا عند مالک...»[2].

دو: «أخبرنا أبو بکر أحمد بن محمد بن الحارث الفقیه الأصفهانی، أنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان المعروف بأبی الشیخ، ثنا أبو جعفر أحمد بن زیرک الیزدی، سمعت محمد بن عمرو بن النضر النیسابوری، یقول: یَحْیَى بْنَ یَحْیَى، یَقُولُ: کُنَّا عِنْدَ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ،{الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: 5] فَکَیْفَ اسْتَوَى؟ قَالَ: فَأَطْرَقَ مَالِکٌ بِرَأْسِهِ حَتَّى عَلَاهُ الرُّحَضَاءُ ثُمَّ قَالَ: الِاسْتِوَاءُ غَیْرُ مَجْهُولٍ، وَالْکَیْفُ غَیْرُ مَعْقُولٍ، وَالْإِیمَانُ بِهِ وَاجِبٌ، وَالسُّؤَالُ عَنْهُ بِدْعَةٌ، وَمَا أَرَاکَ إِلَّا مُبْتَدِعًا. فَأَمَرَ بِهِ أَنْ یُخْرَجَ»[3].

یحیی بن یحیی [شاگرد مالک که به نظرات مالک از دیگران آگاهی بیشتری دارد] می گوید: نزد مالک بن انس بودیم که مردی بر او وارد شد و گفت: برایمان بیان کنید استواء خداوند متعال چگونه است؟ مالک سر را به زیر انداخت و سکوت نمود تا جاییکه عرق بر چهره اش ظاهر شد آنگاه گفت: «الِاسْتِوَاءُ غَیْرُ مَجْهُولٍ، وَالْکَیْفُ غَیْرُ مَعْقُولٍ» استوا مجهول نیست اما کیفیت استواء برای خداوند متعال معقول نیست و ایمان به آن واجبو سوال از آن بدعت است و تو مرد بدعتگذاری هستی و دستور داد تا او را اخراج کنند.

همین روایت را (با اندکی متفاوت) لالکائی در طریق دیگری از جعفر بن عبدالله از مالک نقل کرده است: «ذکره علی بن الربیع التمیمی المقرئ قال: ثنا عبد الله بن أبی داود، قال: ثنا سلمة بن شبیب، قال: ثنا مهدی بن جعفر، عن جعفر بن عبد الله، قال: " جاء رجل إلى مالک بن أنس , فقال: یا أبا عبد الله {الرحمن على العرش استوى} [طه: 5] کیف استوى قال: فما رأیت مالکا وجد من شیء کموجدته من مقالته , وعلاه الرحضاء , یعنی العرق قال: وأطرق القوم , وجعلوا ینتظرون ما یأتی منه فیه , قال: فسری عن مالک , فقال: الکیف غیر معقول والاستواء منه غیر مجهول والإیمان به واجب والسؤال عنه بدعة , فإنی أخاف أن تکون ضالا , وأمر به فأخرج»[4].

علاوه بر مالک، ام المومنین ام سلمه (علیها السلام) و استاد مالک (ربیعة بن أبی عبد الرحمن) قائل به همین بودند:

لالکائی درباره (الرحمن على العرش استوى) از ام سلمه نقل می کند:

«أخبرنا عبد الله بن محمد بن أحمد، قال: ثنا عبد الصمد بن علی، قال: حدثنی محمد بن عمر بن کبیشة أبو یحیى النهدی، بالکوفة فی جبانة سالم قال: حدثنا أبو کنانة محمد بن أشرس الأنصاری قال: ثنا أبو عمیر الحنفی, عن قرة بن خالد, عن الحسن, عن أمه, عن أم سلمة فی قوله {الرحمن على العرش استوى} [طه: 5] قالت: «الکیف غیر معقول والاستواء غیر مجهول والإقرار به إیمان والجحود به کفر»[5]؛ کیف غیر معقول است و استواء مجهول نیست و اقرار به آن ایمان است و انکار آن کفر است.

لالکائی از استاد مالک (ربیعة بن أبی عبد الرحمن) نقل می کند:

«أخبرنا عبد الله بن أحمد بن القاسم بن شینک النهاوندی، قال: ثنا أبو بکر أحمد بن محمود بن یحیى داود النهاوندی بنهاوند سنة ثنتی عشرة وثلاثمائة قال: ثنا أحمد بن محمد بن صدقة، قال: ثنا أحمد بن محمد بن یحیى بن سعید القطان، عن یحیى بن آدم، عن ابن عیینة، قال: سئل ربیعة عن قوله {الرحمن على العرش استوى} [طه: 5] کیف استوى؟ قال: «الاستواء غیر مجهول والکیف غیر معقول, ومن الله الرسالة وعلى الرسول البلاغ , وعلینا التصدیق»[6].

از ربیعه درباره (الرحمن على العرش استوى) سوال شده که استواء چگونه است؟ گفت: استواء غیر مجهول است (معلوم است) و کیف معقول نیست و از خداوند فرستادن و بر رسول ابلاغ و بر ما تصدیق.

بنابراین عبارت صحیحی که از مالک در مورد استوای خداوند متعال بر عرش ثابت است اینکه ایشان گفتند: «الِاسْتِوَاءُ غَیْرُ مَجْهُولٍ، وَالْکَیْفُ غَیْرُ مَعْقُولٍ»، یعنی استواء در قرآن برای خداوند متعال امری ثابت و شناخته شده است و کیفیت در مورد خداوند معنا ندارد.

منظور ائمه اهل سنت این است که کیفیت مانند شکل، و هیئت، جلوس، استقرار و مانند این موارد که از لوازم اجسام است، برای خداوند متعال غیر معقول است و معنا ندارد که این امور برای خداوند متعال کیفیت داشته باشد چرا که عقل آن را قبول نمی کند و برای خداوند صفات اجسام و کیفیت، معنا ندارد. چنانچه از احمد بن حنبل در مورد استواء سوال شد و او گفت: «استوى کما أخبر لا کما یخطر للبشر»[7] یعنی هر معنایی که از استوا به ذهن انسان ها بیاید در مورد خداوند متعال درست نیست.

اما وهابی های تکفیری (نجدی ها) با مقدم کردن روایت دیگری از مالک که چنین گفته شده: «الاستواء معلوم والکیف مجهول» به دنبال این هستند که معنای استواء بر حقیقت لغوی معلوم است اما کیفیت استواء نزد ما مجهول و غیر معلوم است و چنین می پندارند که صفات خداوند متعال دارای کیفیت هستند اما این کیفیت برای ما مجهول و ناشناخته است!!!

اما این فهم به ادله فراوانی مردود است:

اولاً: روایتی که از مالک آوردیم که می گوید: «والکیف غیر معقول» و «وکیف عنه مرفوع» از نظر سندی قوی تر است و اصل این است که روایت راجح پذیرفته و مرجوح ترک شود بر این اساس روایتی که ما آوردیم مقدم بر دیگر روایت است.

ثانیا: این که در روایت آمده است «الاستواء معلوم» به این معنا است که این عبارت [الاستوا] در قرآن کریم وارد شده است و به الله تعالی نسبت داده شده است نه این که معنای لغوی آن برای ما معلوم است!!!

ثالثاً: از عبارت «والکیف عنه مرفوع» که بین سلف مشهور است و یا عبارتی که می گوید: «بلا کیف» استفاده می شود که کیفیت درباره خداوند متعال منتفی است. و نمی توان گفت کیفیت دارد اما مجهول است!!!

رابعاً: کسانی مانند حماد بن سلمة وأم سلمة که قبل از مالک در مورد استواء از آنان سوال شده، مطابق روایتی که ما گفته ایم جواب داده اند بنابراین مالک صاحب این پاسخ نیست. پس روایتی از مالک صحیح است که مطابق با جواب های قبلی باشد.

خامساً: چرا مالک سائل را محکوم به ابتداع کرد؟ اگر چیزی موجود باشد اما مجهول، محکوم به بدعت نیست بلکه تنها تبیین می شود که آن چیز مجهول است. بنابراین، اگر عبارت «والکیف مجهول» درست باشد معنای آن چنین است: حقیقت معنای صفت استواء مجهول است نه هیئت و شکل صفت.

چگونه می توان گفت که منظور مالک از کیفیت، کیفیت هیئت و شکل باشد در حالی که او از منزهین است. مگر مالک نیست که صفت نزول را به نزول رحمت معنا کرده است: «عن مالک بن أنس أنه سئل عن الحدیث إن الله ینزل فی اللیل إلى سماء الدنیا فقال مالک یتنزل أمره وقد یحتمل أن یکون کما قال مالک رحمه الله على معنى أنه تتنزل رحمته وقضاؤه بالعفو والاستجابة »[8].

حال چگونه این قاعده نجدی ها را قبول کنیم و تاویل امام مالک را کنار بگذاریم!!!

نتیجه این که نسبت این عبارت «الاستواء معلوم و الکیف مجهول» به مالک صحیح نیست و آنچه از عبارات مالک به دست می آید همان خواندن آیات صفات و ایمان به آن و تفویض معنا است.

 

[1]- ابو بکر بیهقی، أحمد بن الحسین، الأسماء والصفات للبیهقی، حققه وخرج أحادیثه وعلق علیه: عبد الله بن محمد الحاشدی، قدم له: فضیلة الشیخ مقبل بن هادی الوادعی، ناشر: مکتبة السوادی، جدة - المملکة العربیة السعودیة، چاپ اول، 1413 هـ - 1993 م. ج 2، ص304.

[2]- ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار المعرفة، بیروت، 1379ق. ج13، ص407.

[3]- ابو بکر بیهقی، أحمد بن الحسین، الأسماء والصفات للبیهقی، ج2، ص 305.

[4]- لالکائی، هبة الله، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، تحقیق: أحمد بن سعد الغامدی، دار طیبة، سعودی، چاپ هشتم، 1423ق. ج3، ص 441.

[5]- همان، ص 440.

[6]- همان، ص441.

[7]- رملی شافعی، أحمد بن حمزة، فتاوى الرملی، جمعها: ابنه، شمس الدین محمد بن أبی العباس أحمد بن حمزة شهاب الدین الرملی (المتوفى: 1004هـ)، ناشر: المکتبة الإسلامیة، ج4، ص 266.

[8]- ابن عبد البر، یوسف، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، تحقیق: مصطفى بن أحمد العلوی و محمد عبد الکبیر البکری، وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة، مغرب، 1387 هـ. ج7، ص 143 و 144.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی