آیا یزید به قتل امام حسین (علیهالسلام) دستور داد؟

پرسش
آیا یزید به قتل امام حسین (علیهالسلام) دستور داد؟؟
ابن تیمیه مینویسد: یزید دستور قتل امام حسین (علیه السلام) را نداد و یزید بر اساس وصیت پدرش، امام حسین (علیه السلام) را اکرام نموده و مقام او را شامخ میدانسته است [1].
[1]- ابن تیمیه، احمد: منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق: محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، چاپ اوّل، 1406ق. ج 4، ص 472 و 557.
پاسخ
ابن تیمیه ادعای اتفاق کرده بدون اینکه دلیلی از مورخین و محدثین بیاورد و با رجوع به تاریخ مشخص میگردد یزید دستور به قتل امام حسین (علیه السلام) داده است. چنانچه یعقوبی و ابن اعثم کوفی می گویند: یزید بن معاویه به والی مدینه به نام ولید بن عتبه نامه مینویسد: حسین بن علی و عبدالله زبیر را دستگیر کن و وادار کن به بیعت و اگر امتناع کردند، گردنشان را بزن و سرشان را برای من بفرست[1]. ابن عباس در پاسخ نامه یزید نوشت: چگونه امکان پذیر است که من از تو دفاع کنم؟ تو حسین را کشتی و جوانان عبدالمطلب را به خاک و خون کشیدی، اینها ستارگان هدایت بودند. لشکریان تو بدستور تو، در یک روز همه را به خاک و خون کشاندند و با بدن عریان رها کردند و با لب تشنه اینها را کشتند و نه اینها را کفن کردند و نه دفن کردند[2]. ابن اعثم کوفی از قول یزید میآورد: جوابی که از مدینه برای من میفرستی، سر بریده حسین بن علی باید ضمیمهاش باشد و اگر این کار را انجام بدهی، جایزه هم خواهی داشت[3]. ابن عساکر مینویسد: به یزید خبر رسید که امام حسین (علیه السلام) از مکه به سوی کوفه خارج شده است، از این رو او به عبیدالله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد[4].
سیوطی مینویسد: یزید به والی عراقش عبیدالله بن زیاد نوشته است که با حسین بجنگد[5]. ذهبی میگوید: یزید دولت خودش را با شهادت امام حسین (علیه السلام) آغاز کرد و پایان دولتش هم با واقعه حره بود و در عمرش روز خوشی ندید[6]. ابن اثیر مینویسد: برخی از مردم عبیدالله بن زیاد را ملامت میکردند که چرا دستت را به خون فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) آلوده کردی؟ وی در جواب گفت: من که حسین را کشتم به دستور خود یزید بود، به من گفت یا حسین را بکش یا تو را میکشم؛ من هم برای این که کشته نشوم، حسین را کشتم[7]. ابن اثیر در مقدمه کتابش تصریح میکند آنچه در این کتاب آورده است صحیح و مشهور است[8]. شبرانی مینویسد: هیچ عاقلی تردیدی ندارد که یزید شخصاً قاتل امام حسین (علیه السلام) است، زیرا او عبیدالله را به قتل حسین ترغیب کرد[9].
ابن تیمیه ادعا میکند که یزید با امام حسین (علیه السلام) با احترام برخورد کرد در حالی که طبری آورد: یزید به والی مدینه نامه نوشت که از امام حسین (علیه السلام) و ابن عمر و ابن زبیر بیعت بگیر و بر آنها سخت بگیر و رخصتی برای آنها نیست تا اینکه بیعت بدهند[10].
طبرانی و ذهبی مینویسند: یزید به ابن زیاد نامه نوشت، که امام حسین (علیه السلام) به طرف کوفه میآید، تو در امتحان سختی هستی و کوفه هم امتحان سختی باید بدهد و در میان کارگذاران، تو باید امتحان سختی بدهی، یا در این امتحان موفق میشوی (آزاد میشوی) و یا عبد میشوی، پس ابن زیاد امام حسین (علیه السلام) را کشت و سر امام حسین (علیه السلام) را برای یزید فرستاد[11]. بلاذری مینویسد: یزید به ابن زیاد نوشت: به من خبر رسید که حسین (علیه السلام) به سوی عراق میآید، عرصه را بر او تنگ کن و جاسوسان را از هر جهت بگمار و هر کس را که کوچکترین ارتباطی که با حسین دارد، او را بگیر و زندانی کن و هر روز تمام وقایعی را که در کربلا میگذرد برای من بنویس[12].
نویسنده: سید مصطفی عبدالله زاده
[1]- أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیچا، بیتا. ص 205- ابن اعثم کوفی، أحمد، الفتوح، بیجا، بیچا، بیتا. ج 5، ص 10.
[2]- بلاذری، أحمد بن یحیی: جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.ج 5، ص 306- أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ص 206- ابن اثیر، علی بن ابی الکرم: الکامل فی التاریخ، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اوّل، 1417ق.ج 3، ص 224 و 225.
[3]- ابن اعثم کوفی، أحمد، الفتوح، ج 5، ص 18.
[4]- ابن عساکر، أبو القاسم علی: تاریخ دمشق، تحقیق: عمرو بن غرامة العمروی، بیروت: دار الفکر، 1415ق.ج 14، ص 213.
[5]- سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر: تاریخ الخلفاء، محقق: حمدی الدمرداش، ناشر: مکتبة نزار مصطفى الباز، چاپ اول، 1425ق.ص 157.
[6]- ذهبی، محمّد بن احمد: سیر أعلام النبلاء، تحقیق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوّم، 1405ق.ج 4، ص 38
[7]- ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 234.
[8]- همان، ج 1، ص 7.
[9]- شبروای، عبدالله بن محمد: الاتحاف بحب الاشراف، دار الکتاب الاسلامی، بیجا، چاپ اول، 1423ق. ص 174.
[10]- ابن جریر طبری، محمّد: تاریخ الرسل والملوک وصلة تاریخ الطبری، بیروت: دار التراث، چاپ دوّم، 1387ق.ج 5، ص 338.
[11]- طبرانی، سلیمان: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبد المجید السلفی، مکتبة ابن تیمیة، القاهرة، چاپ دوّم، بی تا. ج 3، ص 115- ذهبی، محمّد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 305.
[12]- بلاذری، أحمد، جمل من أنساب الأشراف، ج 2، ص 85.