رحیم صبور

معارف،بررسی،نقد،تحلیل

رحیم صبور

معارف،بررسی،نقد،تحلیل

رحیم صبور

هجمه دشمن از طریق فضای مجازی و وارد کردن شبهات بر پیکره مذهب شیعه و انقلاب اسلامی نشان از حرکت صحیح و رو به جلو شیعه و انقلاب است. امید است همه اهالی دغدغه مند انقلابی فعال در فضای مجازی، هر یک به سهم خود در راستای کمک به آرمان های انقلاب و مذهب حقه شیعه گامی هر چند کوچک جهت هدایت قشرهای مختلف خصوصا جوانان برداشته و وظیفه خویش را در این راستا ایفا نمایند. ارادتمند شما صبور

پرسش
آیا یزید به قتل امام حسین (علیه‌السلام) دستور داد؟؟

ابن تیمیه می‌نویسد: یزید دستور قتل امام حسین (علیه السلام) را نداد و یزید بر اساس وصیت پدرش، امام حسین (علیه السلام) را اکرام نموده و مقام او را شامخ می‌دانسته است [1].


[1]- ابن تیمیه، احمد: منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق: محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، چاپ اوّل، 1406ق. ج 4، ص 472 و 557.

پاسخ
ابن تیمیه ادعای اتفاق کرده بدون اینکه دلیلی از مورخین و محدثین بیاورد و با رجوع به تاریخ مشخص می‌گردد یزید دستور به قتل امام حسین (علیه السلام) داده است. چنانچه یعقوبی و ابن اعثم کوفی می گویند: یزید بن معاویه به والی مدینه به نام ولید بن عتبه نامه می‌نویسد: حسین بن علی و عبدالله زبیر را دستگیر کن و وادار کن به بیعت و اگر امتناع کردند، گردنشان را بزن و سرشان را برای من بفرست[1]. ابن عباس در پاسخ نامه یزید نوشت: چگونه امکان پذیر است که من از تو دفاع کنم؟ تو حسین را کشتی و جوانان عبدالمطلب را به خاک و خون کشیدی، اینها ستارگان هدایت بودند. لشکریان تو بدستور تو، در یک روز همه را به خاک و خون کشاندند و با بدن عریان رها کردند و با لب تشنه اینها را کشتند و نه اینها را کفن کردند و نه دفن کردند[2]. ابن اعثم کوفی از قول یزید می‌آورد: جوابی که از مدینه برای من می‌فرستی، سر بریده حسین بن علی باید ضمیمه‌اش باشد و اگر این کار را انجام بدهی، جایزه هم خواهی داشت[3]. ابن عساکر می‌نویسد: به یزید خبر رسید که امام حسین (علیه السلام) از مکه به سوی کوفه خارج شده است، از این رو او به عبیدالله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد[4].

سیوطی می‌نویسد: یزید به والی عراقش عبیدالله بن زیاد نوشته است که با حسین بجنگد[5]. ذهبی می‌گوید: یزید دولت خودش را با شهادت امام حسین (علیه السلام) آغاز کرد و پایان دولتش هم با واقعه حره بود و در عمرش روز خوشی ندید[6]. ابن اثیر می‌نویسد: برخی از مردم عبیدالله بن زیاد را ملامت می‌کردند که چرا دستت را به خون فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) آلوده کردی؟ وی در جواب گفت: من که حسین را کشتم ‌به دستور خود یزید بود، به من گفت یا حسین را بکش یا تو را می‌کشم؛ من هم برای این که کشته نشوم، حسین را کشتم[7]. ابن اثیر در مقدمه کتابش تصریح می‌کند آنچه در این کتاب آورده است صحیح و مشهور است[8]. شبرانی می‌نویسد: هیچ عاقلی تردیدی ندارد که یزید شخصاً قاتل امام حسین (علیه السلام) است‌، زیرا او عبیدالله را به قتل حسین ترغیب کرد[9].

ابن تیمیه ادعا می‌کند که یزید با امام حسین (علیه السلام) با احترام برخورد کرد در حالی که طبری آورد: یزید به والی مدینه نامه نوشت که از امام حسین (علیه السلام) و ابن عمر و ابن زبیر بیعت بگیر و بر آنها سخت بگیر و رخصتی برای آنها نیست تا اینکه بیعت بدهند[10]. 

طبرانی و ذهبی می‌نویسند: یزید به ابن زیاد نامه نوشت، که امام حسین (علیه السلام) به طرف کوفه می‌آید، تو در امتحان سختی هستی و کوفه هم امتحان سختی باید بدهد و در میان کارگذاران، تو باید امتحان سختی بدهی، یا در این امتحان موفق می‌شوی (آزاد می‌شوی) و یا عبد می‌شوی، پس ابن زیاد امام حسین (علیه السلام) را کشت و سر امام حسین (علیه السلام) را برای یزید فرستاد[11]. بلاذری می‌نویسد: یزید به ابن زیاد نوشت: به من خبر رسید که حسین (علیه السلام) به سوی عراق می‌آید، عرصه را بر او تنگ کن و جاسوسان را از هر جهت بگمار و هر کس را که کوچکترین ارتباطی که با حسین دارد، او را بگیر و زندانی کن و هر روز تمام وقایعی را که در کربلا می‌گذرد برای من بنویس[12].

 

نویسنده: سید مصطفی عبدالله زاده


[1]- أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بی‌چا، بی‌تا. ص 205- ابن اعثم کوفی، أحمد، الفتوح، بی‌جا، بی‌چا، بی‌تا. ج 5، ص 10.

[2]- بلاذری، أحمد بن یحیی: جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.ج 5، ص 306- أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ص 206- ابن اثیر، علی بن ابی الکرم: الکامل فی التاریخ، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اوّل، 1417ق.ج 3، ص 224 و 225.

[3]- ابن اعثم کوفی، أحمد، الفتوح، ج 5، ص 18.

[4]- ابن عساکر، أبو القاسم علی: تاریخ دمشق، تحقیق: عمرو بن غرامة العمروی، بیروت: دار الفکر، 1415ق.ج 14، ص 213.

[5]- سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر: تاریخ الخلفاء، محقق: حمدی الدمرداش، ناشر: مکتبة نزار مصطفى الباز، چاپ اول، 1425ق.ص 157.

[6]- ذهبی، محمّد بن احمد: سیر أعلام النبلاء، تحقیق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوّم، 1405ق.ج 4، ص 38

[7]- ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 234.

[8]- همان، ج 1، ص 7.

[9]- شبروای، عبدالله بن محمد: الاتحاف بحب الاشراف‌، دار الکتاب الاسلامی، بی‌جا، چاپ اول، 1423ق. ص 174.

[10]- ابن جریر طبری، محمّد: تاریخ الرسل والملوک وصلة تاریخ الطبری، بیروت: دار التراث، چاپ دوّم، 1387ق.ج 5، ص 338.

[11]- طبرانی، سلیمان: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبد المجید السلفی، مکتبة ابن تیمیة، القاهرة، چاپ دوّم، بی تا. ج 3، ص 115- ذهبی، محمّد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 305.

[12]- بلاذری، أحمد، جمل من أنساب الأشراف، ج 2، ص 85.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی