معرفی کتاب «التوسل و احکامه و انواعه»

کتاب «التوسل و احکامه و انواعه» تالیف علامه شیخ محمد عابد سندی است و در 118 صفحه، توسط المکتبة المجدّدیة النّعیمیّة، در سال 1428 در کشور پاکستان، به چاپ رسیده است.
شیخ محمد، در سال 1190 قمری، در پاکستان و در خانواده ای از اهل علم، به دنیا آمد و در سن چهار سالگی به همراه پدر بزرگ و پدر و عمویش که همگی از علمای حنفی مذهب بودند، به حجاز هجرت نمود. وی دوران نوجوانی و جوانی خویش را مشغول تحصیل علم بود و بعد از سالها مجاهدت علمی، سرآمد علمای عصر خویش گردید و بعد از هجرت به یمن، سالها در شهر زبید که پایگاه علم و فقاهت و حدیث و غیره بود، قاضی القضات آن دیار گشت. او به خاطر مهارت در علم طب، طبیب مخصوص حاکم یمن شد و در دستگاه حکومت جایگاه ویژه ای پیدا کرد. بعد از آنکه شیخ محمد عابد، تصمیم گرفت به مدینه هجرت کند، از طرف حاکم مصر و حجاز، به ریاست علمای مدینه منصوب شد و تا موقعی که زنده بود، ملجا علماء و فقهاء و قضات بود و مشکلات علمی، به دست او برطرف می گردید. شیخ محمد دوران اول حکومت آل سعود را درک کرده و با انحراف گروه ضاله وهابیت از نزدیک آشنا بود و در رد افکار آنان تلاش می نمود. کتاب حاضر، به صورت پرسش و پاسخ نوشته شده و شبهه ای که وهابیت در باب توسل مطرح می کنند را مورد بررسی و نقد قرار داده است.پ
مولف، با بیان سوالی در جواز یا عدم جواز توسل و استغاثه به اموات، کتاب را آغاز می کند و در چند مرحله به این سوال پاسخ می دهد. در مرحله اول، سماع موتی را اثبات می کند و روایاتی صحیح از پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله) و صحابه در اثبات سماع اموات و اطلاع آنان بر امور زندگان، ذکر می کند و به شبهاتی که نسبت به آن روایات و اخبار شده، جواب می دهد. در مرحله دوم نویسنده کتاب، جواز ندای غیر الله و استغاثه به غیر خدا را اثبات می کند. در مرحله سوم، وارد بحث توسل می شود و بیان می کند که توسل به رسول خدا (صل الله علیه و آله) در دنیا و برزخ و قیامت و قبل از خلقت ایشان، امری مسلم است و ادله صحیح بر آن دلالت دارند و حکایاتی در مورد توسل بیان می کند. در نهایت، مولف کتاب علاوه بر اثبات توسل به پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله)، توسل به اولیای الهی را هم مشروع و تجربه شده می داند. در ادامه گزارشی از محتوای کتاب، خواهد آمد.
اموات می شنوند
سوال: آیا استغاثه به پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) از راه نزدیک یا دور، جایز است؟ اگر جایز است، آیا جواز استغاثه مختص به ایشان است یا به هر ولی از اولیاء می توان استغاثه کرد؟ اینکه برخی می گویند اولیاء نقشی در عالم ندارند و امور به دست خداست؛ لذا استغاثه به غیر او فایده ای ندارد و بلکه جایز نیست، آیا سخن آنان صحیح است؟
جواب: میت شعور دارد و صدای زندگان را می شنود. این مطلب در روایات و نقل های صحیح وارد شده است.
در روایتی پیامبر (صل الله علیه وآله) می فرماید: «زمانی که جنازه ای روی دست مردم قرار می گیرد و صاحب آن انسان خوبی باشد، می گوید: مرا وارد قبر کنید. ولی اگر صاحب آن انسان بدی باشد، گوید: وای بر او، او را کجا می برید؟»
این روایت اولاً بر آگاهی میت نسبت به کسانی که او را حمل می کنند، ثانیا بر بردن او به سمت قبر، و ثالثا بر معرفت کامل او نسبت به سرنوشت خوب یا بدش دلالت دارد.
انس بن مالک نقل می کند: در جنگ یمامه، عمویم ثابت بن قیس به شهادت رسید و زره او توسط شخصی به سرقت رفت. ثابت بن قیس پس از شهادتش به خواب یکی از اصحاب رفت و به او گفت: من تو را وصی خودم قرار دادم. زره مرا فلانی برداشته و فلان جا مخفی کرده است. پیش خالد برو و به او بگو که زره مرا از او بگیرد و همچنین نزد ابوبکر برو و بگو: من فلان مبلغ بدهی دارم.
این نقل از صحابی، دلالت صریح بر اطلاع تام اموات بر احوال زندگان دارد و به روشنی بیان می کند که اموات حتی بر اموری که از زندگان مخفی است، آگاهند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «زمانی که میت را در قبر می گذارند، صدای کفش تشییع کنندگان که از قبرستان بر می گردند را می شنود، در همین حال دو ملک به سوی او می آیند و او را می نشانند».
وقتی که مردگان صدای کفش تشییع کنندگان را بشنوند به طریق اولی صدای کسانی که آنان را صدا بزنند را می شنوند.
اشکال: ابن همام گفته اکثر مشایخ حنفیّه، این روایت را مربوط به اولین زمانی که میت را در قبر می گذارند می دانند.
جواب: با توجه به روایاتی که در این باب ذکر کردیم و با توجه به ظاهر همین روایت، سماع اموات در قبر، تا روز قیامت وجود دارد و آنان همواره متوجه زندگان هستند و بر امور آنان آگاه و صدای آنان را می شنوند.
در روایات وارد شده که آن حضرت موقعی که از قبرستان عبور می فرمود، به اهل آن سلام می داد و به اصحاب خویش نیز امر می فرمود که به آنان سلام دهند. سلام دادن به کسانی که نمی شنوند و نمی فهمند، کار عبث است که از آن حضرت کار عبث صادر نمی شود.
ابو طلحه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که آن حضرت پس از جنگ بدر، کشته شدگان از کفار را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «ما وعده پروردگار را حقیقت یافتیم، آیا شما نیز وعده پروردگار را حق یافتید؟» در این هنگام خلیفه دوم جلو آمد و گفت: آیا شما با اجسامی که روح ندارند سخن می گویید؟ ایشان فرمود: «شما شنواتر از آنان نیستید ولکن آنان پاسخ نمی دهند.»
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در این روایت، استبعاد عمر نسبت به شنیدن مردگان را برطرف می کند و بیان می نماید که شنوایی آنان بیشتر از زندگان است و اگر پاسخ نمی دهند به این خاطر است که اجازه این کار را ندارند.
اشکال اول: سخن گفتن رسول خدا با اموات از باب معجزه بود و به همین دلیل اصحاب گفتند آیا با کسانی سخن می گویی که مرده اند؟ قتاده نیز گفته خداوند آنان را زنده کرد تا سخن آن حضرت را بشنوند تا اینکه توبیخ شوند و بر حسرت و ندامت آنان افزوده شود و خوار شوند و بر عذاب آنان افزوده شود.
جواب: به مجرد تاویل و احتمال نمی توان دست از روایاتی برداشت که بر سماع موتی دلالت دارند. مگر اینکه دلیل قطعی بر عدم قائم شود.
اشکال دوم: عایشه گفته مراد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از اینکه فرموده اموات صدای مرا می شنوند، یعنی آنان امروز می دانند که بر باطل بوده اند و حقیقت آن چیزی بوده که من به آنان می گفتم. دلیلی که عایشه بر تفسیرش از قول آن حضرت ذکر می کند، آیه 80 سوره نمل است که می فرماید: «انک لا تسمع الموتی؛ همانا تو مردگان را شنوا نمی کنی».
جواب اول: اولا اگر عالم بودن برای اموات ممکن باشد، سامع بودن نیز ممکن است. ثانیا غیر از عمر، کسانی دیگر نیز روایت را نقل کرده اند.
جواب دوم: عایشه به سبب آیه «انک لا تسمع الموتی»، با سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) مخالفت می کند؛ چرا که اسماع موتی مطلقا از ایشان نفی شده است. بله خداوند قادر است شنوایی را در هر جا و مکان و برای هر مرده ای ایجاد کند و اختصاص به امواتی که پیامبر اکرم با ایشان سخن گفت ندارد.
جواب سوم: مراد از مردگان در آیه، کسانی است که قلب آنان مرده است؛ نه اینکه مراد کسانی باشد که در قبرها دفن شده اند.
جواب چهارم: عایشه از نظر خود برگشت؛ چرا که ترمزی نقل می کند عایشه بعد از مرگ برادرش، بر سر قبرش حاضر می شد و با او سخن گفت. همچنین احمد بن حنبل از عایشه نقل می کند که بعد از دفن عمر در خانه او، حجاب کامل را رعایت می کرد. اگر او اموات را حاضر و ناظر بر زندگان نمی دانست، چنین کاری نمی کرد.
در روایات تاکید شده که مردگان بر احوال زندگان آگاهی دارند. مثلا در روایتی آمده است که وقتی شهداء نعمت های الهی را مشاهده می کنند، می گویند چه کسی احوال ما را به زندگان می رساند تا آنان نیز نسبت به ما آگاهی پیدا کنند. خداوند می فرماید من به آنان می گویم و سپس آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله ...» نازل شد.
از این روایت معلوم می شود که شهداء نسبت به احوال بستگان خودشان خبر داشتند و می دانستند که آنان در غم و اندوه آنان به سر می برند. لذا از خداوند می خواهند که نعمت ها و خوشی هایی که آنان در آن به سر می برند را به آنان یادآوری کنند تا از غم و اندوهشان کاسته شود.
تلاوت قرآن و سخن گفتن که مهمتر از شنیدن است، در مورد اموات به اثبات رسیده است. ابن ابی الدنیا کتابی دارد به نام من عاش بعد الموت و در این کتاب اسامی کسانی را ذکر می کند که بعد مرگ سخن گفته اند؛ مثل سخن گفتن «ربعی بن خراش» پس از مرگ. ترمزی در خبری حسن، نقل می کند اصحاب رسول خدا در جایی خیمه زدند که قبری بود و از آنجا صدای تلاوت سوره ملک را می شنیدند.
ادله صحیح با سند قوی دلالت دارند بر اینکه رسول خدا زنده است و ملائکه سلام هر کسی که به آن حضرت سلام کند را به ایشان می رساند.
ندای غیر الله
سوال: آیا صدا زدن غیر خدا جایز است؟
جواب: به دو دلیل ندای غیر الله جایز است. دلیل اول تشهد نماز است که هر مسلمانی در تشهد، رسول خدا که از دنیا رفته است را صدا می زد و می گوید: «السلام علیک ایها النبی». «ایّ» از الفاظ نداء است و در مورد صدا زدن میت به کار رفته است.
دلیل دوم: صحابه رسول خدا را بعد از مرگش صدا زدند. مثلا ابوسعید خدری گوید: با عبدالله بن عمر قدم می زدم که ناگهان پایش سست شد. مردی به گفت: کسی که از همه بیشتر دوستش داری را یاد کن. او گفت: یا محمداه. ناگهان پایش خوب شد و به راه رفتن ادامه داد.
استغاثه
سوال: آیا استغاثه به غیر خدا جایز است؟
جواب: در جواز استغاثه به غیر خداوند، همین روایت کافی است که رسول خدا فرمود: «زمانی که کسی از شما چیزی را گم کرد یا در بیابانی بود و کمک می خواست، صدا بزند و بگوید: یا عباد الله اعینونی؛ یعنی ای بندگان خدا مرا کمک کنید. همانا خداوند بندگانی دارد که شما آنان را نمی بینید». این روایت بر جواز استغاثه به غیر خدا دلالت دارد.
توسل به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قبل از خلقت ایشان و بعد از آن
سمهودی گوید: شفاعت خواهی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و استغاثه به مقام و منزلت و برکت ایشان، فعل انبیاء و روش سلف صالح بوده است و توسل به آن حضرت در چهار مرحله یعنی پیش از خلقت ایشان، بعد از خلقت آن حضرت، بعد از ممات ایشان، و در قیامت صورت می گیرد و شفاعت ایشان وجود دارد.
1- توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) قبل از خلقت ایشان:
عمر از رسول خدا نقل می کند: حضرت آدم پس از آنکه ترک اولی کرد و از درگاه الهی بیرون شد، خدا را به حق محمد قسم داد و خداوند توبه او را قبول کرد.
2- توسل به آن حضرت در زمان حیات ایشان:
ترمذی از عثمان بن حنیف روایت کرده است، مردی نابینا نزد پیامبر آمد و عرض کرد: از خدا بخواه مرا بینا کند. آن حضرت به او فرمود: وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بگو: «اللهم انی اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی اللهم شفّعه فیّ»
3- توسل به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بعد از زمان حیات ایشان:
طبرانی از عثمان بن حنیف روایت می کند که مردی نابینا مدتی نزد خلیفه سوم می رفت ولی به حاجت خود دست نمی یافت. عثمان بن حنیف به او گفت: وضو بگیر و نماز بخوان و این دعا را بگو: «اللهم انی اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی اللهم شفّعه فیّ»
4- توسل به آن حضرت در قیامت:
توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در قیامت به اجماع امت و روایات صحیح، جایز است. حاکم از ابن عباس نقل می کند: «خداوند به عیسی وحی کرد به محمد ایمان بیاور و به امتت دستور بده به او ایمان بیاورند. اگر او نبود آدم و بهشت و جهنم را نمی آفریدم».
چگونه ممکن است توسل به آن حضرت و شفیع قرار دادن ایشان جایز نباشد در حالی که چنین مقام و منزلتی دارد. بلکه توسل به انسانهای صالح نیز جایز است.
برخی حکایات در باب توسل به نبی اکرم (صلی الله علیه وآله)
مالک بن انس و منصور دوانقی با یکدیگر در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مناظره می کردند. مالک به او گفت: صدایت را پایین بیاور؛ چرا که حرمت جسد رسول خدا، همانند حرمت ایشان در زمان حیات است. منصور به او گفت موقع دعا روی به جانب کعبه کنم یا به سوی قبر آن حضرت. مالک گفت: چرا از قبر او روی برگردانی، در حالی که او در قیامت، وسیله تو و پدرت آدم برای روی آوردن به درگاه خداوند است. روی به سوی قبر ایشان کن و از او شفاعت بخواه تا شفاعت آن حضرت نزد خداوند پذیرفته شود. خداوند می فرماید: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما».
- ابن جوزی در کتاب الوفاء از بکر بن مقری نقل می کند: به همراه طبرانی و ابوالشیخ در حرم رسول خدا بودیم. از شدت گرسنگی، نزد قبر رسول خدا آمدم و عرض کردم: من گرسنه ام. همین را گفتم و خوابیدم تا اینکه صدای در آمد. وقتی در را باز کردیم سیدی را با دو غلام مشاهده کردیم که هر کدام سبدی پر از غذا با خودشان همراه داشتند. آن سید به ما گفت: به پیامبر خدا به خواب من آمد و دستور داد تا برای شما غذا بیاورم.
- ابن نعمان گوید: شنیدیم از ابواسحاق ابن سعد که می گفت: من به همراه سه نفر دیگر در مدینه بودیم که دچار فقر شدیم. به رسول اکرم متوسل شدیم و از ایشان سه مُد طعام خواستیم. مدتی نگذشت شخصی آمد و سه مُد خرما برای ما آورد و از گرسنگی نجات یافتیم.
عبدالحق دهلوی در شرح مشکاه المصابیح می گوید: برخی از فقهاء کمک گرفتن از قبور را رد کرده اند. اگر دلیل آنان نبود قدرت شنوایی و ادراک است، باید گفت بطلان این ادعا ثابت شده است. اما اگر از این جهت است که آنان توان انجام کاری را ندارند و خودشان سرگرم محنت ها و رنج های خود هستند، جواب این است که این امر کلیت ندارد و اولیای الهی در بند مشکلات نیستند و ارواح آنان مقرب درگاه الهی است. آنان در برزخ از مقام و منزلت برخورداند و می توانند شفاعت کنند و از خداوند حاجات متوسلان به آنان را بخواهند.
بیضاوی در تفسیر سوره نازعات گوید: وقتی نفوس فاضل از تن جدا می شوند، صفا پیدا می کنند. در نتیجه آن ارواح در ملکوت، تکاپو پیدا می کنند و مشغول تسبیح خدا می شوند و با شرف و قدرتی که پیدا می کنند، جزء «والمُدَبِّراتِ اَمراً» می شوند و به سبب کمکی که از آنان می شود، به تدبیر امور می پردازند. امری که منکران کمک خواهی از اموات آن را قبول ندارند.
سخن آخر
انسانی که به اولیاء متوسل می شود، در واقع خدا را می خواند و به بنده مقرب خدا متوسل می شود از او می خواهد در نزد خدا برای او شفاعت خواهی کند. بنده مقرب نقشی در این میان جزء وسیله بودن ندارد و فاعل و قادر و متصرف در امور خداوند است و اولیاء الهی توان دخل و تصرف در امور را ندارند، همانطور که در دنیا برای آنان چنین قدرتی نبود. لذا اگر توسل به آنان بعد از مرگشان شرک است، باید گفت توسل به آنان در زمان حیاتشان نیز شرک است؛ در حالی که توسل به آنان در زمان حیات، نه تنها شرک نیست بلکه مطلوب شارع است.
کمک گرفتن از مشایخ و اهل مکاشفه بسیار تجربه شده است و کتاب ها از این گونه داستان ها پر است ولی ممکن است باز کسی این گونه حکایات را قبول نکند. البته در روایات که از رسول خدا در مورد زیارت قبور وارد شده است، سلام دادن به مردگان و طلب آمرزش برای آنان و تلاوت قرآن برای آنان سفارش شده است ولی از آن طرف از طلب شفاعت و استغاثه به اموات در این روایات نهی نشده است. حتی استمداد از اموات در سنت به اثبات رسیده است. همانطور که حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند که سه روز بعد از مرگ پیامبر اکرم، عتبی خودش را بر قبر ایشان انداخت و خاک بر سر می ریخت می ریخت و می گفت: من به خودم ستم کرده ام و آمده ام برایم استغفار کنی. این جریان را صحابه دیدند ولی از آن نهی نکردند.
اشکال: اینکه پیامبر اکرم می فرماید: هر کسی به من سلام کند، روحم به بدنم باز می گردد و جواب می دهد، دلیل بر زنده نبودن ایشان است.
جواب: اولا هیثمی گوید، از آنجا که در طول شبانه روز به حضرت رسول سلام داده می شود، بنابراین ایشان دارای حیات دائمی است و همواره سلام هایی که به محضر ایشان می شود را جواب می دهد. ثانیا با اولین سلام که به ایشان شد، روح به بدن آن حضرت برگشت و دلیلی بر قبض دوباره روح نیست.
استغاثه به انسانهای صالح نیز از مواردی است که بسیار تجربه شده است و در این مورد نیز کتابها نوشته شده است. مثلا ابن جوزی گوید: ابراهیم حربی می گفت: قبر معروف کرخی تریاق مجرب است. یا امام شافعی در مورد قبر حضرت کاظم علیه السلام می گفت: قبر ایشان تریاق مجرب است. بزرگان اهل تصوف نیز تصریح کرده اند که انسان پس از مرگ دستش باز می شود و قدرت بیشتری برای یاری رساندن به زندگان دارند.