آیا ائمه مذاهب اسلامی، شیعه را تکفیر کردند؟ (3)

پرسش
وهابی ها سال هاست پرچم دشمنی با شیعه را برداشته و با عناوین مختلف، قصد ضربه زدن به شیعیان را دارند. یکی از اتهام هایی که به آنان می زنند، این است که شیعیان کافر هستند و بزرگان اهل سنت، شیعیان را تکفیر کرده اند. آیا چنین ادعای صحیح است؟
پاسخ
پاسخ اجمالی
شیعیان هر چند در مسائل فقهی،کلامی اختلافاتی با اهل سنت دارند، ولی اهل سنت همواره شیعیان را جزء امت اسلام می دانستند و آنان را خارج از اسلام معرفی نکردند. اگر چه مواردی از تکفیر شیعیان در فتاوای بعضی از اهل سنت یافت می شود، ولی این تکفیر از نگاه محققین اهل سنت، بدون دلیل و فاقد مبنای علمی است. در دو قسمت قبل، عدم تکفیر شیعیان در فتاوای بزرگان مذهب حنفی و مالکی مورد بررسی و اثبات قرار گرفت. در این گفتار، عدم تکفیر شیعه از جانب بزرگان مذهب شافعی مورد بررسی قرار می گیرد.
پاسخ تفصیلی
اسلام شیعیان نزد بزرگان مذهب شافعی:
بعد از رحلت پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله) میان مسلمانان در برخی مسائل فقهی و کلامی، اختلاف به وجود آمد. این تفاوت دیدگاهها سبب نگارش اعتقاد نامه از طرف بزرگان اهل سنت گردید. بر اساس آنچه در اعتقاد نامه ها نگاشته شد، شیعیان و دیگر فرقه ها از اهل سنت محسوب نمی شدند، ولی با این اوصاف، شیعیان تکفیر نشدند. هر چند برخی بدون مبنای علمی و صرفا از روی تعصب، در صدد بر آمدند شیعیان را بر سر مسائلی همچون سب صحابه تکفیر کنند. در ادامه این گفتار، آثار بزرگان مذهب شافعی مورد بررسی قرار می گیرد تا معلوم گردد آیا شاهدی بر تکفیر شیعیان می توان یافت یا خیر؟
محمد بن ادریس شافعی (م 204ق):
محمد بن ادریس امام مذهب شوافع، ایمان به خداوند و پیامبرش را سبب حرمت نفوس و اموال می داند و در آثار وی نشانه ای از نفی توحید شیعیان و تکفیر آنان و همچنین سایر مسلمانان یافت نمی شود؛ چرا که از نظر او تا زمانی که مسلمان، اعمالی همچون کفر بعد از ایمان، زنا و قتل را مرتکب نشود، ایمان از او سلب نمی شود. چنانچه می نویسد:
«خداوند خون افراد و اموال آنان را در سایه ایمان به خدا و رسول و همچنین در اثر عهدی که اهل کتاب با مومنان بسته اند، محفوظ نگه داشته است و آنان که از ایمان امتناع بورزند و عهدی با مسلمانان نداشته باشند، مال و جانشان مباح است.[1]عثمان از رسول خدا نقل روایت کرده است که ایشان فرمود: خون مسلمان حلال نمی شود مگر در اثر سه چیز: کفر بعد از ایمان، زنا محصنه، قتل عمد.[2]»
از نظر او حتی گروهی که دیگر مسلمانان را تکفیر می کنند، کافر نیستند.[3] اسلام منافق نیز دلیل دیگر بر گوینده شهادتین نزد شافعی است. او در همین رابطه می نویسد:
«علی رغم اینکه منافق از نظر باطنی کافر است، اما رسول خدا ریختن خون او را حرام کرد و نکاح آنان را جایز دانست و آنان را از ارث محروم نفرمود.[4] پیامبر اکرم فرمود: تا زمانی که مردم شهادت به وحدانیت خداوند ندهند با آنان قتال می کنم. پس زمانی که شهادت دادند پس به تحقیق خون و اموال آنان از طرف من مورد احترام است[5]. خداوند و رسول او ما را امر کرده است به ظاهر مردم حکم کنیم و این احکام مربوط به دنیا است و باطن انسان ها را فقط خدا می داند.»
ابن حجر هیتمی (م 974ق):
ابن حجر عدم تکفیر شیعه را جزء باورهای مذهب شافعی می داند. وی داستانی از سُبکی نقل می کند که گفت: «در مسجد جامع دمشق بودم که مشاهده نمودم قاضی مالکی مذهب، حکم به قتل شیعه ای داد که برخی از صحابه را لعنت کرده بود. برخی بر قاضی مالکی به خاطر این حکم ایراد گرفتند. هر چند به حسب مذهب شافعی شیعه به خاطر سب صحابه تکفیر نمی شود ولی سُبکی بر اساس مذهب مالکی، جواب آنان را داده بود».[6] ابن حجر در بیان علت عدم تکفیر شیعه به خاطر سب صحابه می نویسد: «قواعد مذهب اقتضای دارد که عذر روافض برای اینکه تکفیر نشوند، پذیرفته شود؛ چرا که یک رافضی با تأویل سب و لعن می کند؛ هر چند که تأویلش جاهلانه و از روی تعصب است؛ اما در خصوص تکفیر باید احتیاط شود.»[7]
ایجی شافعی صاحب کتاب مواقف (م 756ق):
ایجی از علمای مذهب شافعی، قائل به اسلام شیعه است و ادله کسانی که شیعیان را تکفیر کرده اند را بیان و سپس آنان را نقد می کند. وی می نویسد:
«برخی روافض را به وجوه مختلف تکفیر کرده اند: وجه اول اینکه اشکال به صحابه بزرگ، تکذیب رسول الله است، زیرا آن حضرت آنان را مدح و تعظیم کرده است. وی در پاسخ به این اشکال می گوید: در نظر شیعیان پیامبر آنان را مدح نکرده یا اگر مدح هم کرده باشد، چون عاقبت به خیر نشدند، مدح فایده ای برایشان ندارد. وجه دوم: بر کافر بودن کسی که صحابه بزرگ را تکفیر کند، اجماع است. وی در نقد این دلیل گوید: آنان قبول ندارند که آنان اکبر صحابه باشند. وجه سوم: کسی که به برادر مومنش بگوید: «یا کافر» کافر می شود. در نقد این دلیل هم گوید: این روایت واحد است و در عقائد به اخبار آحاد عمل نمی شود.»[8]
ایجی، قول به عدم تکفیر اهل قبله را به جمهور فقهاء و متکلمین نسبت می دهد و از ابوالحسن اشعری و شافعی نقل می کند که آنان نیز قائل به عدم تکفیر اهل قبله بودند. وی می نویسد: «جمهور متکلمین و فقهاء بر این عقیده اند که احدی از اهل قبله تکفیر نمی شوند و اشعری می گوید: بعد از رسول خدا مسلمانان در چیزهایی اختلاف کردند و برخی برخی دیگر را گمراه خواند و از او برائت جست اما آن چیزی که آنان جمع می کند همان اسلام است و شافعی گفته است: به غیر از خطابیه، شهادت احدی از صاحبان هوا و هوس را رد نمی کنم»[9]
تقی الدین سبکی (م 756ق):
از نظر سبکی معیار کفر، انکار توحید و نبوت است و شیعه منکر هیچ یک از آن دو نمی باشد پس ولو اینکه نسبت به برخی از صحابه قضاوتی نادرست دارند اما کافر محسوب نمی شوند و داخل در دایره اهل شهادتین قرار دارند. وی در این زمینه می نویسد:
« شکی نیست که روافض منکر چیزی هستند که به ضرورت دانسته شد و افتراء بر کسانی می بندند که بالضروره برائت آنان از آن افترائات دانسته شده است و لکن سر تکفیر منکر ضروری این است که او تکذیب رسول الله می کند در حالی که آنان قائل به تکذیب رسول خدا نیستند و حتی ادعا می کنند که آنچه می گویند، از قول رسول خداست. هر چند ما در این مساله آنان را تکذیب می کنیم ولی به هر جهت، تکفیر فوق اینها است و نمی توان به راحتی کسی را تکفیر کرد.»[10]
بنابراین از مجموع آنچه بیان شد روشن گردید اثری از تکفیر شیعیان نه در آثار امام مذهب شافعی و نه در آثار بزرگان این مذهب مشاهده نمی شود و هر چند برخی مثل آجری (م 360ق) خواسته اند شیعه را بر سر برخی مسائل مثل سب صحابه تکفیر کنند، ولی دیگر علمای شافعی در برابر آنان موضع گرفتند و به تبیین دیدگاه مذهب شافعی در عدم تکفیر شیعه پرداختند.
سید مصطفی هاشمی
[1]. «حَقَنَ اللَّهُ الدِّمَاءَ، وَمَنَعَ الْأَمْوَالَ إلَّا بِحَقِّهَا بِالْإِیمَانِ بِاَللَّهِ، وَبِرَسُولِهِ أَوْ عَهْدٍ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ بِاَللَّهِ وَرَسُولِهِ لِأَهْلِ الْکِتَابِ، وَأَبَاحَ دِمَاءَ الْبَالِغِینَ مِنْ الرِّجَالِ بِالِامْتِنَاعِ مِنْ الْإِیمَانِ إذَا لَمْ یَکُنْ لَهُمْ عَهْدٌ». شافعی، محمد بن ادریس، الام، دار المعرفة، بیروت، 1410ق. ج1، ص293.
[2]. «لَا یَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ: کُفْرٌ بَعْدَ إیمَانٍ، أَوْ زِنًا بَعْدَ إحْصَانٍ، أَوْ قَتْلُ نَفْسٍ بِغَیْرِ نَفْسٍ». همان، ص236.
[3]. «وَلَوْ أَنَّ قَوْمًا أَظْهَرُوا رَأْیَ الْخَوَارِجِ وَتَجَنَّبُوا جَمَاعَاتِ النَّاسِ وَکَفَّرُوهُمْ لَمْ یَحْلِلْ بِذَلِکَ قِتَالُهُمْ لِأَنَّهُمْ عَلَى حُرْمَةِ الْإِیمَانِ لَمْ یَصِیرُوا إلَى الْحَالِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِقِتَالِهِمْ». همان، ج4، ص229.
[4]. همو، تفسیر الإمام الشافعی، جمع وتحقیق ودراسة: د. أحمد بن مصطفى الفرَّان، دار التدمریة، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة الأولى، 1427ق. ج2، ص678.
[5]. «لَا أَزَالُ أُقَاتِلُ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ» همان ج2، ص680.
[6]. «ادعى بعض الناس أن هذا الرجل الرافضی قتل بغیر حق وشنع السبکی فی الرد على مدعی ذلک بحسب ما ظهر له ورآه مذهبا وإلا فمذهبنا کما ستعلمه أنه لا یکفر بذلک». هیتمی، احمد بن محمّد (م 974)، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، التحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی وکامل محمد الخراط، مؤسسة الرسالة، لبنان، چاپ اوّل، 1417هـ.ق. ج1، ص129.
[7]. «فقواعد المذهب قاضیه بقبول هذا العذر بالنسبة لعدم التکفیر لأنه إنما یسب أو یلعن متأولا وإن کان تأویله جهلا وعصبیة وحمیة لکن باب الکفر یحتاط فیه کما هو مقرر فی محله». همان ج1، ص137.
[8]. الأول أن القدح فی أکابر الصحابة تکذیب للرسول حیث أثنى علیهم وعظمهم قلنا لا ثناء علیهم خاصة ولا هم داخلون فیه عندهم أو الثناء علیهم لشرط سلامة العاقبة ولم توجد عندهم الثانی الإجماع على تکفیر من کفر عظماء الصحابة قلنا هو لا یسلم کونهم من أکابر الصحابة وعظمائهم الثالث قوله من قال لأخیه المسلم یا کافر فقد باء به أحدهما قلنا آحاد. ایجی، المواقف، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، دار الجیل، بیروت، 1417 هـ. ق. ج 3، ص 56.
.[9] «جمهور المتکلمین والفقهاء على أنه لا یکفر أحد من أهل القبلة فإن الشیخ أبا الحسن قال فی أول کتاب مقالات الإسلامیین اختلف المسلمون بعد نبیهم فی أشیاء ضلل بعضهم بعضا وتبرأ بعضهم عن بعض فصاروا فرقا متباینین إلا أن الإسلام یجمعهم ویعمهم فهذا مذهبه وعلیه أکثر أصحابنا وقد نقل عن الشافعی أنه قال لا أرد شهادة أحد من أهل الأهواء إلا الخطابیة» همان، ج3 ص565.
[10]. « وَلَا شَکَّ أَنَّ الرَّوَافِضَ یُنْکِرُونَ مَا عُلِمَ بِالضَّرُورَةِ وَیَفْتَرُونَ عَلَى مَنْ عَلِمْنَا بِالضَّرُورَةِ بَرَاءَتَهُمْ مِمَّا افْتَرَوْا عَلَیْهِمْ بِهِ وَلَکِنَّ السِّرَّ فِی تَکْفِیرِ مُنْکِرِ مَا عُلِمَ بِالضَّرُورَةِ تَضَمُّنُهُ لِتَکْذِیبِ النَّبِیِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -. وَالرَّوَافِضُ هُنَا لَا یَقُولُونَ وَلَا هُوَ مَضْمُونُ قَوْلِهِمْ وَلَکِنَّهُمْ یَدَّعُونَ أَنَّ الَّذِینَ یَقُولُونَ هُمْ: هُوَ الَّذِی أَتَى بِهِ النَّبِیُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -. وَنَحْنُ نُکَذِّبُهُمْ فِی ذَلِکَ وَنَعْلَمُ مُبَاهَتَتَهُمْ وَلَکِنَّ التَّکْفِیرَ فَوْقَ ذَلِکَ». السبکی، تقی الدین علی بن عبد الکافی، فتاوى السبکی، دار المعارف، بی جا، بی تا. ج2، ص579.