شواهد تاریخی شرک مشرکین
تاکنون نوشته های زیادی در بررسی شرک ربوبی مشرکین از آیات و روایات صورت گرفته است؛ اما از نظر تاریخی کمتر به تبیین این مسأله پرداخته شده است. مطالعه کتب تاریخی، بیانگر این واقعیت است که آغاز شرک به همراه اعتقاد به ربوبیت بتها بوده است. ناگفته پیداست که شهر مکه به خاطر وجود کعبه مکرمه دارای موقعیت مهمی بوده و از آنجا که مردم حجاز برای زیارت کعبه به مکه می آمدند، منحرفان موفق شدند بت پرستی را از مکه در کل حجاز شیوع دهند.
در اینکه مردم مکه چگونه از دین حنیف حضرت ابراهیم (علیه السلام) مشرک شدند جریان ها و تحلیل های زیادی نقل شده ولی آنچه در اینجا به دنبال آن هستیم جریان هایی است که شرک ربوبی مشرکین را اثبات می کند. البته شواهد شرک مشرکین در تاریخ بسیار زیاد است ولی در اینجا تنها به جریان های ورود بت پرستی به مکه و سرزمین های اطراف آن توجه شده است.
این نوشتار روایت های تاریخی مختلفی که در مورد نحوه بت پرست شدن مردم مکه و رابطه آن با شرک ربوبی را بررسی کرده است. باشد برای کسانی که به دور از تعصب در پی حقیقت هستند، راهگشا باشد. ان شاء الله تعالی.
عمروبن لحی برای درمان به شام می رود (1)
یاقوت حموی در تاریخ خود مشرک شدن مردم مکه را این گونه گزارش کرده است:
کان عمرو بن لحیّ ... مرض مرضا شدیدا فقیل له إن بالبلقاء من أرض الشام حمّة إن أتیتها برأت، فأتاها فاستحمّ بها فبرأ، ووجد أهلها یعبدون الأصنام فقال: ما هذه؟ فقالوا: نستسقی بها المطر ونستنصر بها على العدوّ، فسألهم أن یعطوه منها ففعلوا فقدم بها مکة ونصبها حول الکعبة، فلما صنع عمرو بن لحیّ ذلک دانت العرب للأصنام وعبدوها واتخذوها؛[1]
«عمرو بن لحی عهده دار امور شهر مکه و بیت الله بود. وی دچار مریضی سختی شد. به او گفته شد که در سرزمین بلقاء شام، چشمه ای است که مریضی او را مداوا می کند. عمرو به بلقاء رفت و در آن چشمه استحمام کرد و خوب شد. مردم آنجا بت می پرستیدند و عمرو دلیل پرستش آنها را پرسید.
گفتند: ما از این بتها طلب باران و یاری بر دشمنان می کنیم. عمر بتی را از آن سرزمین به مکه آورد و نزدیک کعبه نصب کرد. اعراب در مقابل بتها خضوع کردند و آنها را معبود خود قرار دادند.»
یاقوت حموی نیز تصریح کرده که مشرکین ابتدا اعتقاد به ربوبیت بتها پیدا کردند و آنها را دخیل در باران و نصرت دانستند، سپس به پرستش آنها روی آوردند و این گزارش کاملا بر خلاف ادعای وهابی ها است که می گویند مشرکین، فقط الله را رب می دانستند.
انگیزه عمرو بن لحی در آوردن بت به مکه (2)
شهرستانی در ملل و نحل نیز مانند ابن هشام بت پرست شدن مردم مکه را نتیجه انحراف عمرو بن لحی و رب دانستن بتها می داند. ایشان می نویسد:
«وأول من وضع فیه الأصنام عمرو بن لحی بن غالوثة بن عمرو بن عامر لما سار قومه إلى مکة، واستولى على أمر البیت. ثم صار إلى مدینة البلقاء بالشام فرأى هناک قوما یعبدون الأصنام فسألهم عنها، فقالوا: هذه أرباب اتخذناها على شکل الهیاکل العلویة والأشخاص البشریة نستنصر بها فننصر، ونستسقی بها فنسقی، ونستشفى بها فنشفى. فأعجبه ذلک وطلب منهم صنما من أصنامهم فدفعوا إلیه "هبل" فسار به إلى مکة ووضعه فی الکعبة، وکان معه أساف, ونائلة على شکل زوجین. فدعا الناس إلى تعظیمها، والتقرب إلیها، والتوسل بها إلى الله تعالى.»[2]
«عمرو بن لحی به شام رفت و هنگامی که بتهای آنها را دید، از آنها سؤال کرد؟ گفتند: اینها ارباب ما هستند که به شکل هیکل های بزرگ و اشخاص بشر در آوردیم. ما و از آنها طلب نصرت می کنیم و نصرت می یابیم، از آنها طلب باران می کنیم و باران می آید و از آنها طلب شفاء از امراض می کنیم و شفا می یابیم. عمرو از شام، بت هبل را آورد و در کعبه نصب کرد و مردم را به تعظیم و دعا و تقرب به بتها فراخواند.»
این متن نیز به صراحت بیان می کند که انگیزه تعظیم، دعا، توسل و تقرب مشرکین به بتها، اعتقاد آنها به نصرت و باران باریدن و شفا توسط آنها بوده است. یعنی بتها را رب النوع این امور می دانستند و برای رسیدن به این امور، بتها را عبادت می کردند.
اما وهابی ها در کتاب ها و کانال های مجازی خود، تنها قسمت آخر شهرستانی در توسل و تعظیم بتها را آورده اند و گفته اند: شهرستانی نیز گفته است که مشرکین بتها را رب نمی دانستند و شرک آنها به خاطر تعظیم و توسل به بتها بوده است. در حالیکه نقل کامل شهرستانی این است که مشرکین ابتدا بتها را رب دانستند سپس در مقابل آنها تعظیم کردند و معبود گرفتند.
عمرو بن لحی بتی هبل را در مکه نصب کرد(3)
از اولین کسانی که داستان عمرو بن لحی را نقل کرده است، ابن هشام در سیره اش است که می گوید:
«حَدّثَنِی بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ أَنّ عَمْرَو بْنَ لُحَیّ خَرَجَ مِنْ مَکّةَ إلَى الشّامِ فِی بَعْضِ أُمُورِهِ فَلَمّا قَدِمَ مَآبَ مِنْ أَرْضِ الْبَلْقَاءِ ، وَبِهَا یَوْمَئِذٍ الْعَمَالِیقُ - وَهُمْ وَلَدُ عِمْلَاقٍ . وَیُقَالُ عِمْلِیقُ بْنُ لَاوِذْ بْنِ سَامَ بْنِ نُوحٍ - رَآهُمْ یَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ فَقَالَ لَهُمْ مَا هَذِهِ الْأَصْنَامُ الّتِی أَرَاکُمْ تَعْبُدُونَ ؟ قَالُوا لَهُ هَذِهِ أَصْنَامٌ نَعْبُدُهَا ، فَنَسْتَمْطِرُهَا فَتُمْطِرُنَا ، و نَسْتَنْصِرُهَا فَتَنْصُرُنَا ، فَقَالَ لَهُمْ أَفَلَا تُعْطُونَنِی مِنْهَا صَنَمًا ، فَأَسِیرَ بِهِ إلَى أَرْضِ الْعَرَبِ ، فَیَعْبُدُوهُ ؟ فَأَعْطَوْهُ صَنَمًا یُقَالُ لَهُ هُبَلُ فَقَدِمَ بِهِ مَکّةَ ، فَنَصَبَهُ وَأَمَرَ النّاسَ بِعِبَادَتِهِ وَتَعْظِیمِهِ.»[3]
«عمرو بن لحی برای بعضی کارهایش از مکه به سوی شام رفت، هنگامیکه به منطقۀ «بلقا» رسید دید که بتها را میپرستند. عمرو بن لحی به آنان گفت: این بتهایی که میپرستید چه می باشند؟ به او گفتند: آنها را عبادت میکنیم و از آنان درخواست باران میکنیم و برای ما باران میبارانند و از آنان درخواست نصرت و یاری میکنیم و ما را یاری میدهند. عمرو به آنان گفت: آیا بتی از آنها به من نمیدهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم و عبادتش کنند؟ پس به او بتی دادند به نام «هبل» و عمرو بن لحی آن را به مکه برد و آن را در جایی نصب کرد و مردم را امر به عبادت و تعظیم آن نمود».
این عبارت تصریح دارد که عمرو بن لحی با این اعتقاد که بتها می توانند بتها باران ببارانند و عزت و نصرت بیاورند، بتها را در بین مردم مکه ترویج کرد و مردم را دعوت به تعظیم و عبادت در برابر بتها کرد. یعنی اعتقاد به ربوبیت بتها انکیزه عبادت در برابر بتها شد. عجیب اینکه وهابیها همین متن را می آورند و می گویند که این متن نشان می دهد شرک مشرکین فقط به خاطر عبادت بتها بوده است.
ربی بر صخره (4)
در نقلی دیگر یاقوت حموی جریانی متفاوت از بت پرست شدن مردم مکه نقل می کند که اتفاقا آن نیز حکایت از اعتقاد به ربوبیت بتها بوده است:
«جعلت العرب عمرو بن لحیّ ربّا لا یبتدع لهم بدعة إلا اتخذوها شرعة لأنه کان یطعم الناس ویکسو فی الموسم فربما نحر فی الموسم عشرة آلاف بدنة وکسا عشرة آلاف حلة، حتى إن اللّات کان یلتّ له السویق للحجّ على صخرة معروفة تسمى صخرة اللات، وکان اللات رجلا من ثقیف، فلما مات ... قام عمرو بن لحیّ فقال لهم: إن ربکم کان قد دخل فی هذا الحجر، یعنی تلک الصخرة، ونصبها لهم صنما یعبدونها، وکان فیه وفی العزّى شیطانان یکلمان الناس، فاتخذتها ثقیف طاغوتا وبنت لها بیتا وجعلت لها سدنة وعظمته وطافت به.»[4]
«عمرو بن لحی در بین مردم مکه دارای شأن بالایی بود و هر بدعتی را تشریع می کرد مردم می پذیرفتند. شخصی به نام لات بر صخره ای می نشست و به مردم در ایام حج غذا می داد. زمانی که لات از دنیا رفت، عمرو بن لحی گفت: رب شما (لات) نمرده بلکه داخل در صخره شده است. سپس بتی را بر آن صخره قرار داد و مردم را امر به عبادت آن کرد. شیطان نیز از آن صخره با مردم سخن می گفت و مردم بر آن بت، بنایی را ساختند و بر آن طواف می کردند.»
این گزارش از نحوه بت پرست شدن مردم مکه هر چند متفاوت از گزارش های قبلی است ولی در این امر مشترک است که مردم مکه ابتدا به ربوبیت غیرالله معتقد شدند، سپس به عبادت آن پرداختند و این خلاف ادعای وهابی ها است که می گویند مشرکین رب را فقط الله می دانستند و بتها را تنها شفیع قرار می دادند و در مقابل آن تعظیم می کردند.
اعتراض به عمرو در قرار دادن رب های متعدد [5]
مسعودی در مروج الذهب می گوید: هنگامی که عمرو بن لحی بتها را در مکه و بیت الله الحرام نصب کرد، یکی از حنفاء یعنی کسانی که بر دین حنیف حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود در اعتراض به این انحراف شعری سرود که نشان می دهد عمرو بتها را به عنوان ارباب قرار داده بود و مردم نیز این گونه پذیرفته بودند:
یا عمرو إنّک قد أحدثت آلهة ... شتّى بمکّة حول البیت أنصابا
وکان للبیت ربّ واحد أبدا .... فقد جعلت له فی النّاس أربابا[5]
ترجمه:
«ای عمرو در مکه و کنار بیت الله، خدایان متعدد قرار دادی.
همیشه اینجا رب یگانه داشته ولی تو برای بیت الله در بین مردم ارباب متعدد قرار داده ای.»
این شعر نیز شاهدی دیگر است که مردم مکه بتها را به عنوان ارباب خود قرار داده بودند و در ربوبیت نیز دچار شرک بودند.
پی نوشت:
باید توجه داشت که نام «عمرو بن لحی» تنها در تاریخ نیامده و طبق روایات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نام عمرو بن لحی را برده اند و تصریح کرده اند که ایشان را در آتش گرفتار دیده اند. بخاری این گونه نقل کرده است:
«ولقد رأیت جهنم یحطم بعضها بعضا، حین رأیتمونی تأخرت، ورأیت فیها عمرو بن لحی وهو الذی سیب السوائب»[6]
ومسلم نیز نزدیک به همین مضمون نقل کرده اند:
«رأیت عمرو بن لحی بن قمعة بن خندف أبا بنی کعب هؤلاء، یجر قصبه فی النار»[7]
و این نشان از تأثیر گذار بودن عمرو در انحراف مردم حجاز دارد.
آنچه عجیب است استناد وهابیها در اثبات شرک الوهی مشرکین به جریان عمرو بن لحی است. در حالیکه طبق تصریح نقلها انگیزه انتقال بتها از شام به حجاز باران و نصرت در جنگها بوده است که مربوط به شرک ربوبی می شود که ادعای وهابیت در شرک الوهی را نقض می کند.
پیروزی جنگ احد را از بتها می دانستند[6]
ازرقی [متوفای 250 هجری] در کتاب اخبار مکه می نویسد:
بعد از فتح مکه مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بت هبل را شکستند. زبیر به ابوسفیان گفت:
«یا أَبَا سُفْیَانَ، قَدْ کُسِرَ هُبَلُ، أَمَا إِنَّکَ قَدْ کُنْتَ مِنْهُ یَوْمَ أُحُدٍ فِی غُرُورٍ حِینَ تَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ»[8]
ترجمه: «ای ابا سفیان، بت هبل شکسته شد، همان بتی که پیروزی جنگ اُحد را نعمت او می دانستی و از آن پیروزی مغرور بودی.»
در اینجا زبیر به مشرکین اعتقاد نعمت پیروزی از بتها را نسبت می دهد و این یعنی که مشرکین بتها را دخیل در پیروزی و نصرت می دانستند و معتقد بودند که بتها رب النوع نصرت هستند. یعنی مردم مکه پرستیدن بت هایشان با اعتقاد به ربوبیت آنها بوده است.
به همراه بردن بتها در جنگها (7)
دکتر جواد علی از مورخین تاریخی در کتاب "تاریخ العرب قبل الاسلام" می گوید:
مشرکین بت ها را همراه خود به جنگ ها می بردند تا آنها را نصرت و یاری دهند. جالب اینکه مشرکین اگر شکست می خوردند بت خود را عوض می کردند. این کارکرد بتها حتی در اشعار دوران جاهلی نیز منعکس شده است.
پس معلوم می شود شرک مشرکین فقط به خاطر پرستش بت ها نبوده، بلکه اعتقاد به رب بودن و نصرت و یاری دادن بت ها مستقل از الله باعث پرستش بتها بوده است.
اما طمع متسلفین در مشرک خواندن مسلمانان باعث شده همه اینها را نادیده بگیرند تا مسلمانان را مشرک بخوانند.
نکته:
در این نوشتار طبق کتب تاریخی، آغاز مشرک شدن مردم مکه بیان شد. هر چند آغاز بت پرستی در بشر از قبل بوده و به فرموده قرآن قوم حضرت نوح (علیه السلام) نیز بت می پرستیدند:
وَقَالُوا لَا تَذَرُنّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنّ وَدّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا وَقَدْ أَضَلّوا کَثِیرًا؛[9]
و گفتند: خدایان خود را رها مکنید، و نه «وَدّ» را واگذارید و نه «سُواع» و نه «یَغُوث» و نه «یَعُوق» و نه «نَسْر» را.
همچنین در مورد بت پرست شدن مردم مکه جریان معروف دیگری نیز نقل شده که مردم مکه سنگهایی از کعبه را برای تبرک و تعظیم به همراه خود به خارج مکه می بردند و آن سنگها را تعظیم کرده و دور آن طواف می کردند. این سنگها به مرور بت آنها شد.[10]
یاقوت حموی در کتاب «معجم البلدان» در فصل «ذکر مکه» نوشته است:
«علت رواج بتپرستی در میان اعراب این مسئله شد که قبایل عرب از اطراف و اکناف به حج میآمدند، هنگام بازگشت سنگهای حرم را با خود برده و به صورت بتهای کعبه تراشیده آنها را پرستش میکردند».
أنهم کانوا یحجّون البیت ویعتمرون ویطوفون فإذا أرادوا الانصراف أخذ الرجل منهم حجرا من حجارة الحرم فنحته على صورة أصنام البیت فیحفى به فی طریقه ویجعله قبلة ویطوفون حوله ویتمسحون به ویصلّون له تشبیها له بأصنام البیت، وأفضى بهم الأمر بعد طول المدة أنهم کانوا یأخذون الحجر من الحرم فیعبدونه فذلک کان أصل عبادة العرب للحجارة فی منازلهم شغفا منهم بأصنام الحرم.[11]
نتیجه:
طبق نقل های متعدد تاریخی آغاز بت پرستی در مکه و حجاز با شرک ربوبی بوده است. یعنی مشرکین ابتدا اعتقاد به نفع بتها در باران فرستان و نصرت پیدا کردند و همین انگیزه عبادت بتها و در خواست ازآنها شده است.
اینکه خداوند در برخی آیات می فرماید: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» مشرکین بتها را برای نزدیکی به خداوند می پرستیدند و یا آنها را شفیع قرار می دادند:
اولا در مراجعه به قرآن باید همه آیات را در نظر گرفت. بسیاری از آیات تصریح به شرک ربوبی مشرکین می کند که بتها را برای نصرت و عزت و ... می خواستند. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ»؛[12]
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا»[13]
طبق برداشت وهابیت باید بگوییم در قرآن تناقض وجود دارد.
ثانیا: راه جمع همان فرموده بسیاری از علما است که اعتقاد مشرکین این بوده که رب های آنها در کنار الله به تدبیر جهان می پردازند و هر کدام رب النوع یکی از امور است و «الله» رب الارباب است و عبادت رب النوع ها که بتها نماد آنها بودند، باعث نزدیکی به رب الارباب یعنی الله می شود.
بنابراین شرک ربوبی مشرکین یک از مسائل آشکار است که متون قرآنی و روایی و تاریخی به آن تصریح کرده اند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] بلدان العرب، یاقوت حموی، ج5، ص204-205
[2] الملل و النحل، ج۳، ص۷۸
[3] سیرة ابن هشام، ج1، ص 77
[4] معجم البلدان، ج5، ص4
[5] مروج الذهب، مسعودی، ج1، 192؛ المسالک والممالک، عبدالله بکری آندلسی، ج1، ص 387
[6] صحیح بخاری، ج2، ص65
[7] صحیح مسلم، ج4، ص2119
[8] اخبار مکه، ازرقی، ج1، 121
[9] (نوح، 23)
[10] (سیره ابن هشام، ج1، ص77)
[11] معجم البلدان، یاقوت حموی، ج5، ص185
[12] یس، 74
[13] مریم، 81