بررسی ادعای محمد بیومی در مورد تقیّه

تبیین مدعای محمد بیومی:
یکی از نویسندگان مصری متأثر از اندیشههای وهابی، به نام «محمد بیومی» در کتاب «حقیقة الشیعة و هل یمکن تقاربهم مع أهل السنة؟» مدعی شده که شیعیان تقیه را در همه حال، اعم از حال اختیار و اضطرار؛ حال خوف و عدم آن، واجب میدانند؛ بر خلاف اهل سنت که آن را فقط در حال اضطرار جایز میدانند. متن گفتار او چنین است:
«هذه هی ضوابط التقیة عند أهل السنة، أنها رخصة یلجأ إلیها الإنسان لاتقاء شر أعدائه، وأنها تکون بالظاهر لا بالباطن، وأنها تکون باللسان، أی : بالأقوال، وأما التقیة عند الشیعة فهم یوجبونها عند الضرورة و غیرها، وعند الخوف و عدمه».[1] ضوابط تقیه در نزد اهل سنت این است که تقیه رخصتی میباشد که انسان، برای ایمن ماندن از شرّ دشمنان، به آن پناهنده میگردد و در ظاهر است؛ نه در باطن و با زبان و گفتار است؛ امّا شیعه تقیه را واجب میدانند در حال ضرورت و غیر آن و در هنگام خوف و عدم آن.
ایشان برای اثبات بخش اولی از مدعای خود، استناد نموده به این سخن ابن کثیر که گفته: «و قوله تعالى: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً أی إلا من خاف فی بعض البلدان أو الأوقات من شرهم، فله أن یتقیهم بظاهره لا بباطنه و نیته، کما قال البخاری عن أبی الدرداء: أنه قال: «إنا لنکشر فی وجوه أقوام و قلوبنا تلعنهم». و قال الثوری: قال ابن عباس: لیس التقیة بالعمل إنما التقیة باللسان ... و کذا قال أبو العالیة و أبو الشعثاء و الضحاک و الربیع بن أنس.[2]» معنای آیه این است: جز کسی که در بعضی از شهرها یا وقتها، از شرّ افرادی میترسد، برای او جایز است که در ظاهر خود را از آنان حفظ نماید، نه در باطن و نیت؛ چنانکه بخاری از ابو درداء نقل کرده: ما به چهرهی گروهی تبسم میکنیم و قلبهای ما آنان را لعن مینمایند. ثوری از ابن عباس نقل کرده که تقیه در عمل نیست و فقط در زبان است ... و ابو عالیه، ابو شعثاء، ضحاک و ربیع بن انس، نیز چنین گفته اند.
برای اثبات بخش دوم از مدعای خود، تمسک نموده به اطلاق روایات و کلمات علمای شیعه؛ از جمله روایات «التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ.[3]» تقیه جزء دین من و دین پدرانم است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد؛ «وَ أَیُّ شَیْءٍ أَقَرُّ لِعَیْنِی مِنَ التَّقِیَّةِ إِنَّ التَّقِیَّةَ جُنَّةُ الْمُؤْمِن[4]» چه چیزی روشنایی بخشتر است برای جشمم از تقیه؟ به طور حتم تقیه سپر مؤمن است؛ «عَلَیْکُمْ بِالتَّقِیَّةِ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَجْعَلْهَا شِعَارَهُ وَ دِثَارَهُ مَعَ مَنْ یَأْمَنُهُ لِتَکُونَ سَجِیَّتَهُ مَعَ مَنْ یَحْذَرُهُ.[5]» بر شما باد به تقیه که از ما نباشد کسى که آن را شیوه خود نسازد با کسى که از ضررش آسوده است تا عادت او شود با کسى که از او حذر کند.[6]
پاسخ
پاسخ بخش اول از مدعای بیومی
مدعای اول بیومی این شد که اهل سنت تقیه را فقط در حال اضطرار، آن هم در ظاهر و با زبان، جایز میدانند و برای اثبات آن یکی از دلائلی که ارائه نمود، سخن ابن عباس بود.
در نقد آن میتوان گفت که این سخن ابن عباس، معارض با سخن ذیل، از ابو هریره میباشد:
1- بخاری از ابوهریره چنین نقل کرده: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ قَالَ: حَدَّثَنِی أَخِی، عَنِ ابْنِ أَبِی ذِئْبٍ، عَنْ سَعِیدٍ الْمَقْبُرِیِّ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: «حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وِعَاءَیْنِ: فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الْآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا الْبُلْعُومُ.»[7]من از رسول خدا (ص) دو نوع از علم را حفظ نمودم، پس یکی از آن دو را پخش کردم ولی دیگری را اگر پخش میکردم گردنم زده میشد.
2- ذهبی از ابن عجلان نقل کرده: «أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ کَانَ یَقُوْلُ: إِنِّی لأُحَدِّثُ أَحَادِیْثَ، لَوْ تَکَلَّمْتُ بِهَا فِی زَمَنِ عُمَرَ، لَشَجَّ رَأْسِی.»[8] ابو هریره میگفت: من احادیثی را بازگو میکنم که اگر در زمان عمر به آن تکلم میکردم، سرم را میشکست.
این دو گزارش، ثابت میکند که ابو هریره در عمل تقیه کرده و برخی از احادیث را به دلیل ترس از عمر برای مردم بیان نکرده است، پس این حرف شما که میگویید «تقیه فقط با زبان است نه در عمل»، نقض میشود.
پاسخ بخش دوم از مدعای بیومی
مدعای دوم ایشان این بود که شیعه تقیه را در همه حال واجب میدانند، پاسخ این است که علمای شیعه تقیه را از جهات گوناگونی تقسیم بندی نموده که هر کدام، حکم خودش را دارد و همهی اقسام آن واجب نیست؛ مثلا امام خمینی (رحمه الله) به لحاظ ذات تقیه، آن را به «خوفی»، «مداراتی»، «اکراهی» و «کتمانی» تقسیم بندی نموده است.[9]
تقیهی خوفى در جایى است که ترک تقیه، موجب خوف رسیدن ضرر باشد.[10] ضرر گاهی بر جان یا آبرو و یا مال تقیه کننده و وابستگان او است، گاهى بر افراد دیگر از مؤمنان است و گاهى بر کیان و اصل اسلام است؛ مثل ترس از اختلاف و تفرقهی مسلمانان.[11]
شیخ طوسی در تعریف تقیهی خوفی میفرماید: «فالتقیة الاظهار باللسان خلاف ما ینطوی علیه القلب للخوف على النفس إذا کان ما یبطنه هو الحق فان کان ما یبطنه باطلا کان ذلک نفاقاً.[12]» تقیه اظهار نمودن با زبان است خلاف آنچه را که در دل گرفته است؛ به خاطر ترسیدن بر خود، زمانی که حق را در درون پنهان نماید؛ اما اگر باطل را در درون پنهان کرده باشد و خلاف آن را آشکار نماید، این کار نفاق است.
تقیه مداراتى عبارت است از جلب دوستى مخالف، به سبب وحدت کلمه، بى آنکه ضررى از سوى او، شخص را تهدید کند[13] و آن در جایى است که مصلحت شیعه و شیعیان و اسلام، مقتضى تقیه و مدارا کردن با اهل سنت باشد.[14]
تقیه کتمانى، در برابر افشاى سرّ قرار دارد و به خودى خود داراى ارزش میباشد.[15]
تقیه اکراهى عبارت از تقیهى که سبب آن ضرورت و اضطرار، باشد.[16]
تقیه اقسام دیگری نیز دارد؛ مثلا به لحاظ فرد تقیه کننده، دو قسم میشود: گاهى تقیه کننده، فرد عادى است و گاهى از افراد سرشناس میباشد؛ به لحاظ افرادى که از آنها تقیه مىشود (متقی منه)، چند قسم میشود: تقیه از کفار، حکمرانان اهل سنت، فقها و قضات اهل سنت، مردم عادى از اهل سنت و سلاطین یا مردم عادى شیعه.[17]
آیت الله خویی (رحمه الله) تقیه را به معنای عام و خاص گرفته و چنین میفرماید:
گاهى تقیه به معناى عام است، یعنى تحفّظ از هر ضرر احتمالى، حتى در امور تکوینى، مانند این که گفته مىشود جهت جلوگیرى از درد، با خوردن دوا از آن دورى کن.
گاهى نیز در مفهوم خاص به کار مىرود و آن عبارت است از تقیه از اهل سنت. این معنا، همان تقیهی اصطلاحى است.[18]
شیخ انصاری (رحمه الله) تقیه را با توجه به احکام تکلیفی بر پنج قسم تقسیم نموده است:
1- واجب و آن در صورتی که است تقیه نمودن سبب دفع ضرر فعلی شود.
2- مستحب و آن در جایی است که اگر تقیه نشود، به تدریج و در دراز مدت، منتهی به ضرر میشود مانند ترک مدارا و دورى گزیدن از معاشرت با اهل سنت.
3- مباح و آن در جایی است که دورى کردن از ضرر و یا دورى نکردن از آن در نظر شارع مساوى باشد.
4- مکروه و آن در جایی است که تحمل ضررناشى از ترک تقیه در نظر شارع راجح باشد.
5- حرام و آن در مورد دماء است.[19]
در نتیجه؛ تقیه از دید علمای شیعه دارای اقسام مختلفی است که برخی از اقسام آن واجب میباشد نه همهی اقسام آن؛ لذا این حرف آقای بیومی که گفته شیعه تقیه را در همه حال واجب میدانند، تهمتی است که بر آنان زده است.
اما پاسخ از استناد او به روایات مطلق، چنین است که از او میپرسیم، در منابع روایی شما هم به طور مطلق آمده: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ[20]» ایمانی نیست برای کسی که تقیه ندارد؛ «لا دین لمن لا تقیة له[21]» دینی نیست برای کسی که تقیه ندارد؛ «التَّقِیَّةُ إِلَى یَوْمِ القِیَامَةِ[22]» تقیه تا روز قیامت است. این روایات و آثار مطلق است و شما قید «ایمن ماندن از شرّ اعداء» را از کجا آوردی؟ اگر بگویی که در روایات دیگری قید «اکراه»، «اضطرار» و ... آمده و با توجه به آن قیود چنین حرفی را میزنیم، در جواب میگوییم ما هم روایات دیگری داریم که این قیود در آن آمده؛ از باب نمونه در کتاب شریف کافی روایات ذیل آمده:
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِهِ.[23]» امام باقر (ع) فرمود: تقیه در هر ضرورتی است و فرد مضطر، آگاهتر به آن، در هنگام برخورد با اضطرار، میباشد.
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ وَ مَعْمَرِ بْنِ یَحْیَى بْنِ سَامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ شَیْءٍ یُضْطَرُّ إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَه.[24] امام باقر (ع) میفرماید: تقیه در هر چیزی است که بنی آدم به آن ضرورت پیدا میکند و خداوند آن را حلال نموده است.
علاوه بر این دو روایت، در برخی از آیات قرآن، بر قید «اکراه» تصریح شده است؛ چنانکه میفرماید: «مَنْ کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ وَ لٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ» [25]هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود [به عذاب خدا گرفتار آید]؛ مگر کسی که به کفر مجبور شده [امّا] دلش مطمئن به ایمان است، ولی آنان که سینه برای پذیرفتن کفر گشاده اند، خشمی سخت از سوی خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ خواهد بود.
مفسرانی همانند طبری[26]و ابن کثیر[27] از اهل تسنّن و شیخ طوسی[28] و علامه طبرسی[29] از شیعه، شأن نزول این آیه را در مورد عمار بن یاسر دانسته اند که مشرکان مکه، هنگامی که عمار را سخت شکنجه کرند، او مجبور شد که در ظاهر کلمهی کفر را بر زبان جاری سازد؛ امّا قلبش مملو از ایمان به خدا و رسول (ص) بود و با چشمان اشک بار خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و داستان را برای حضرت (ص) نقل نمود، حضرت (ص) دستان مبارکش را بر صورت و چشمان او کشید و فرمود: اگر آنان دو باره شما را شکنجه را کردند، شما همین کار را تکرار کنید؛ آنگاه آیهی مذکور نازل شد.
بنابراین؛ با استفاده از این گونه روایات و آیهی قرآن، ما اطلاق روایات مذکور را قید میزنیم.
اما پاسخ از استناد به روایت «عَلَیْکُمْ بِالتَّقِیَّةِ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَجْعَلْهَا شِعَارَهُ وَ دِثَارَهُ مَعَ مَنْ یَأْمَنُهُ لِتَکُونَ سَجِیَّتَهُ مَعَ مَنْ یَحْذَرُهُ.[30]» این است که این روایت در مورد تقیهی مداراتی است نه تقیهی اضطراری و شما چون تقیه را فقط یک قسم میدانی، لذا این شبهه برایت پیش آمده است. شاهد این مطلب که این روایت در مورد تقیهی مداراتی است، فرمایش آیت الله خویی است که میگوید:
«لا بد من حمل ما ورد من أنه لیس منا من لم یجعل التقیة شعاره و دثاره مع من یأمنه لتکون سجیة مع من یحذره على التقیة بهذا المعنى الأخیر کما فی حضور مجالسهم و الصلاة معهم لأنها التی لا یعتبر فیها خوف الضرر و لا یمکن حملها على التقیة بالمعنى المتقدم فی ترک الواجب و فعل الحرام لتقومها بخوف الضرر کما مر. و لا خوف من الضرر مع من یأمنه.[31]» روایتی که میگوید: از ما نیست کسی که تقیه را شیوهی خود نسازد، چارهی نیست جز این که حمل شود بر تقیهی مداراتی؛ مانند حاضر شدن در مجالس آنان و شرکت نمودن در نماز آنان، زیرا در این نوع از تقیه خوف ضرر شرط نیست و نمیشود این روایت را حمل بر تقیهی خوفی کرد؛ چون این نوع از تقیه مشروط به خوف ضرر میباشد و در حالت امنیت، ترس از ضرر وجود ندارد.
نتیجه:
از مجموع آنچه که در این نوشتار آمد، به این نتیجه میرسیم که آقای بیومی چون تقیه را فقط یک قسم (اضطراری) میداند، لذا این شبهه برایش پیش آمده که شیعه تقیه را در همه حال واجب میدانند؛ در حالی که علمای شیعه تقیه را از جهات متعددی به اقسام مختلفی تقسیم بندی نموده اند و برخی از آن را واجب میدانند نه همهی اقسام آن را.
[1] بیومی، محمد، حقیقة الشیعة و هل یمکن تقاربهم مع اهل السنة؟، دار الغد الجدید، القاهرة – المنصورة، الطبعة الأولی، 1428 ه / 2007م، ص212.
[2] ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، 9جلد، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون - لبنان - بیروت، چاپ: 1، 1419 ه.ق.
[3] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج2، ص219.
[4] همان، ج2، ص220.
[5] شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج16، ص212.
[6] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، آداب معاشرت ( ترجمه جلد 71 و 72 بحار الأنوار) - تهران، چاپ: اول، 1364 ش، ج2، ص252.
[7] أبو عبد الله، محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة ابن بردزبه البخاری الجعفی، صحیح البخاری، تحقیق: جماعة من العلماء، الطبعة: السلطانیة، بالمطبعة الکبرى الأمیریة، ببولاق مصر، ١٣١١ هـ، ج1، ص35.
[8] شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى : ٧٤٨هـ)، سیر أعلام النبلاء، المحقق : مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، الثالثة ، ١٤٠٥ هـ / ١٩٨٥ م، ج2، ص601.
[9] ر.ک: خمینى، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، الرسالات الفقهیة و الاصولیة(موسوعة الإمام الخمینی 20 )، 1جلد، موسسة تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینى (قدس سره) - ایران - تهران، چاپ: 4، 1434 ه.ق، ص5.
[10] نجفآبادى، حسین على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ایران، اول، بیتا، ج3، ص101.
[11] خمینى، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، الرسالات الفقهیة و الاصولیة(موسوعة الإمام الخمینی 20)، پیشین، ص5.
[12] طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، دار إحیاء التراث العربی - لبنان - بیروت، چاپ: 1، بیتا، ج2، ص434.
[13] خمینى، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، الرسالات الفقهیة و الاصولیة(موسوعة الإمام الخمینی 20)، پیشین، ص5.
[14] نجفآبادى، حسین على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، پیشین، ج3، ص101.
[15] خمینى، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، الرسالات الفقهیة و الاصولیة(موسوعة الإمام الخمینی 20)، پیشین، ص6.
[16] همان، ص6.
[17] همان، ص7؛ جمعى از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت علیهم السلام (فارسى)، 56 جلد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السلام، قم - ایران، اول، بیتا، ج52، ص145.
[18] خویى، سید ابو القاسم موسوى، التنقیح فی شرح العروة الوثقى، 6 جلد، تحت اشراف جناب آقاى لطفى، قم - ایران، اول، 1418 ه ق، ج4، ص254؛ جمعى از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت علیهم السلام (فارسى)، پیشین، ج52، ص146.
[19] دزفولى، مرتضى بن محمد امین انصارى، رسائل فقهیة (للشیخ الأنصاری)، در یک جلد، کنگره جهانى بزرگداشت شیخ اعظم انصارى، قم - ایران، اول، 1414 ه ق، ص73؛ جمعى از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت علیهم السلام (فارسى)، ج52، ص147.
[20] أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة العبسی الکوفی (ت ٢٣٥ هـ)، المصنف، المحقق: سعد بن ناصر بن عبد العزیز أبو حبیب الشثری، دار کنوز إشبیلیا للنشر والتوزیع، الریاض – السعودیة، الأولى، ١٤٣٦ هـ - ٢٠١٥ م، ج6، ص474.
[21] علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (ت ٩٧٥هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، المحقق: بکری حیانی - صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، الطبعة الخامسة، ١٤٠١هـ/١٩٨١م، ج3، ص96.
[22] أبو عبد الله، محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة ابن بردزبه البخاری الجعفی، صحیح البخاری، تحقیق: جماعة من العلماء، الطبعة: السلطانیة، بالمطبعة الکبرى الأمیریة، ببولاق مصر، ١٣١١ هـ، ج9، ص19.
[23] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، پیشین، ج2، ص135.
[24] همان، ج2، ص220.
[25] سوره نحل، آیه 106.
[26] طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن (تفسیر الطبرى)، 30جلد، دار المعرفة - لبنان - بیروت، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج14، ص122.
[27] ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، پیشین، ج4، ص520.
[28] طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج6، ص428.
[29] طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ایران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش، ج6، ص597.
[30] شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج16، ص212.
[31] خویى، سید ابو القاسم موسوى، التنقیح فی شرح العروة الوثقى، 6 جلد، تحت اشراف جناب آقاى لطفى، قم - ایران، اول، 1418 ه ق، ج4، ص318.