ویژه نامه امام حسن مجتبی علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام سبط پیامبر(ص) و دومین #امام #شیعیان، در پانزدهم رمضان سال سوم هجری در مدینه به دنیا آمد. آن حضرت در ۳۷ سالگی به امامت و خلافت رسید و در سال ۴۱ه.ق. مجبور به صلح با معاویه شد. دوره حکومت آن حضرت شش ماه و سه روز طول کشید. امام حسن پس از #صلح، به مدینه رفت و ده سال تا هنگام شهادت در مدینه بود. او جزو اصحاب کساء و سرور جوانان بهشت است و در کرامت و بخشندگی شهره بوده است. این ویژه نامه دربرگیرنده بخشی از فضایل و محاسن آن حضرت است و در آن به برخی از پرسش های اعتراض گونه پیرامون شخصیت وی پاسخداده شده است.
جرعه ای از فضائل امام حسن (علیه السلام) در منابع شیعه و اهل سنت
عابدترین مردم
امام صادق (علیه السلام) از آباء خود در خصوص عبادت جدشان امام حسن (علیه السلام) چنین نقل می کنند: «أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) کَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَى حَافِیاً وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَى عَلَیْهِ مِنْهَا وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ یَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ یَعُوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ ع لَا یَقْرَأُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا قَالَ لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ وَ لَمْ یُرَ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِ إِلَّا ذَاکِراً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وَ کَانَ أَصْدَقَ النَّاسِ لَهْجَةً وَ أَفْصَحَهُمْ مَنْطِقاً.... »[1] پدرم از پدرش باز گفت که حسن بن على بن ابى طالب (علیه السلام) عابدترین، زاهدترن، و افضل اهل زمانش بود و همیشه پیاده به حج می رفت و بسا با پاهاى برهنه بود و همیشه چون یاد مرگ می کرد میگریست و چون یاد قبر می کرد می گریست و چون یاد قیامت و نشور میکرد می گریست و چون یاد عبور بر صراط می کرد می گریست و چون یاد ملاقات با خدا میکرد نالهاى میزد که از آن بیهوش میشد و چون به نماز می ایستاد برابر خدا لرزه بر اندامش مىافتاد و چون یاد بهشت و دوزخ مىافتاد چون مار گزیده پریشان می شد و از خدا بهشت می خواست و به او از دوزخ پناه می برد و همیشه آیه از قرآن نمی خواند که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا داشت جز آنکه میگفت لبیک اللهم لبیک و در هر حال که دیده میشد ذکر خداى سبحانه میکرد و از همه مردم راست گفتارتر و شیواتر بود
شرافت امام حسن (علیه السلام) مانند شرافت و مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله)
طبرسی از محمد بن اسحاق درباره عظمت و جایگاه امام حسن (علیه السلام) چنین نقل می کند:
«مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ مَا بَلَغَ أَحَدٌ مِنَ الشَّرَفِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا بَلَغَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ یُبْسَطُ لَهُ عَلَى بَابِ دَارِهِ فَإِذَا خَرَجَ وَ جَلَسَ انْقَطَعَ الطَّرِیقُ فَمَا یَمُرُّ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِجْلَالًا لَهُ فَإِذَا عَلِمَ قَامَ وَ دَخَلَ بَیْتَهُ فَمَرَّ النَّاسُ وَ لَقَدْ رَأَیْتُ فِی طَرِیقِ مَکَّةَ نَزَلَ عَنْ رَاحِلَتِهِ فَمَشَى فَمَا مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَحَدٌ إِلَّا نَزَلَ وَ مَشَى حَتَّى رَأَیْتُ سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاصٍ قَدْ نَزَلَ»[2]
محمّد بن اسحاق گوید: پس از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) هیچ کس به مقام و شرافت حسن بن علی نرسید، حسن هر گاه از منزلش بیرون میشد و در جایى جلوس می کرد مردم پیرامون او اجتماع میکردند تا آنگاه که راهها بند می شد، زیرا کسی از آنجا نمی گذشت جز آنکه به خاطر جلالت مقام آن حضرت می ایستاد و جلو نمی رفت، و هنگامی که امام (علیه السلام) از ماجرا مطلع می شد برمی خاست و داخل خانه می شد و مردم هم می رفتند و راه باز می شد... من آن حضرت را در راه مکه پیاده مشاهده کردم و هیچ یک از خلق خدا نبود که او را مشاهده کند جز آنکه پیاده می شد و پیاده می رفت تا آنجا که سعد بن ابی وقاص را دیدم(به احترام آن حضرت) پیاده می رفت.
دارای حشمت و شانی بزرگ
ذهبی هنگام معرفی امام در خصوص ویژگی ها حضرت چنین می نویسد:
«وقد کان هذا الإمام سیدا وسیما جمیلا عاقلا رزینا جوادا ممدحا خیرا دینا ورعا محتشما کبیر الشأن»[3]این امام، بزرگواری نیک صورت و زیبا و عاقل ، هوشیار، اهل بخشش، ستایش شده، اهل خیر، بسیار دیندار، باورع، دارای حشمت و جاه، و شأنی بزرگ داشت
محبت شدید پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه السلام)
سبط بن جوزی در خصوص فضائل امام حسن (علیه السلام) و محبت جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ایشان می نویسد:
«کان من کبار الأجواد؛ و له الخاطر الوقاد و کان رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) یحبه حبا شدیدا»[4] از بزرگان بخشندگان، بسیار باهوش شد. و پیامبر (صلی الله علیه و آله) محبت شدیدی به او داشت.
هم قسم با تقوى و پرهیزکاری
ابن قولویه در کامل الزیارات و شیخ طوسی در تهذیب زیارت نامه ای را از محمد حنفیه نقل می کنند که در آن محمد حنفیه به ویژه گی های امام حسن (علیه السلام) اشاره می کند:
«حَدَّثَنِی حَکِیمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَکِیمٍ قَالَ حَدَّثَنِی سَلَمَةُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَمِّهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ رَفَعَهُ قَالَ: کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ابْنُ الْحَنَفِیَّةِ یَأْتِی قَبْرَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) فَیَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ [یَا بَقِیَّةَ الْمُؤْمِنِینَ] وَ ابْنَ أَوَّلِ الْمُسْلِمِینَ وَ کَیْفَ لَا تَکُونُ کَذَلِکَ وَ أَنْتَ سَلِیلُ الْهُدَى وَ حَلِیفُ التَّقْوَى وَ خَامِسُ أَهْلِ الْکِسَاءِ غَذَّتْکَ یَدُ الرَّحْمَةِ وَ رُبِّیتَ فِی حَجْرِ الْإِسْلَامِ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْیِ الْإِیمَانِ- فَطِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً غَیْرَ أَنَّ النَّفْسَ غَیْرُ رَاضِیَةٍ [الْأَنْفُسَ غَیْرُ طَیِّبَةٍ] بِفِرَاقِکَ وَ لَا شَاکَّةٍ فِی حَیَاتِکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ فَعَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ السَّلَامُ». [5]
حکیم بن داود بن حکیم مىگوید: سلمة بن خطّاب، از عمر بن على و او از عمویش و او از عمر بن یزید که جامههاى نیکو مىفروخت نقل کرده و وى حدیث را به طور مرفوعه بیان نموده مىگوید: محمّد بن على بن حنفیّه به سر قبر حضرت حسن بن على علیهما السّلام حاضر مىشد و مىگفت: سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان و فرزند اوّلین نفر از مسلمین، و چگونه این طور نباشد و حال آنکه تو فرزند هدایت و هم قسم با تقوى و پنجمین نفر از اصحاب کساء مىباشى، دست رحمت خدا تو را پرورش داده، و در دامان اسلام رشد نمودهاى و از سینه ایمان شیر خوردهاى، پس در حال حیات و ممات خوشا به حالت، منتهى نفس از فراق و جدائى تو خشنود نبوده و تردیدى در حیات و زنده بودن تو ندارد. سپس توجّه به امام حسین علیه السّلام نمود و گفت: اى ابا عبد اللَّه بر ابو محمد (علیه السّلام) رحمت و سلام باد.
شبیه همین مضمون در منابع اهل سنت چنین آمده است: «سید الشباب ، والمصلح بین الأقارب والأحباب الحسن بن علی بن أبی طالب شبیه رسول الله صلى الله علیه وسلم وحبیبه ، سلیل الهدى ، وحلیف أهل التقى ، خامس أهل الکساء ، وابن سیدة النساء الحسن بن علی بن أبی طالب رضی الله عنه» [6] امام حسن (علیه السلام) آقای جوانان، مصلح بین نزدیکان و دوستان، شبیه رسول خدا، محبوب پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرزند هدایت، هم قسم با اهل تقوى و پنجمین نفر از اصحاب کساء، فرزند سرور زنان ، حسن بن علی می باشد.
پیروز مجادلات علمی
ابن صباغ در خصوص پاسخ به سوالات مخالفین و پیروزی بر آنها می نویسد:
«حکی عنه (علیه السّلام) أنه کان یجلس فی مسجد رسول اللّه (صلّى اللّه علیه وآله) و یجتمع الناس حوله فیتکلّم بما یشفی غلیل السائلین، و یقطع حجج المجادلین»[7]؛ او در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مینشست و مردم به دور او جمع میشدند، چنان سخن میگفت که عطش سؤال کننده را سیراب کرده، و حجتهای مجادلهکنندگان راقطع مینمود».
امام حسن (علیه السلام) عاشق مردم و مردم نیز عاشق امام بودند
طه حسین درخصوص فضائل امام می نویسد: «فهو کان عذب الروح حلو الحدیث کریم المعاشرة حسن الألفة محببًا إلى الناس، یحبه أترابه من شباب قریش والأنصار لهذه الخصال، ویحبه الشیوخ من أصحاب النبی لهذه الخصال ولمکانه من النبی، ویحبه عامة الناس لکل هذا ولسخائه وجوده وإعطائه المال حین یُسأل وحین لا یسأل»[8] حسن بن علی (علیه السلام) روحی پاک، شیرین سخن، معاشرت کریمانه، الفت نیکو، و عاشق مردم بود همسالان جوان ایشان از قریش و انصار به خاطر دارا بودن این خصوصیات، دوستش داشتند بزرگان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) بخاطر این ویژگی ها و جایگاه ایشان نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله)، ایشان را دوست داشتند.تمام مردم به خاطر این خصلت ها و صفات سخاوت و جودش و بخشش مالش به کسانی که از وی چیزی می خواستند و یا نمی خواستند، دوستدارش بودند
سخاوت امام حسن (علیه السلام)
معروف است که امام آنقدر اهل سخاوت بوده است که تمام اموال خود سه بارد وقتى که نصف مال خود را در راه خدا مىداد چنان دقت مىکرد تا جائى که یک نعلین را مىداد و یک نعلین را براى خود نگاه مىداشت . روایتی را شیخ طوسی در این خصوص چنین نقل می کند: «حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ فَضْلِ الْمَشْیِ فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَاسَمَ رَبَّهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى نَعْلًا وَ نَعْلًا وَ ثَوْباً وَ ثَوْباً وَ دِینَاراً وَ دِینَاراً وَ حَجَّ عِشْرِینَ حَجَّةً مَاشِیاً عَلَى قَدَمَیْه»[9] حلبی میگوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره فضیلت پیاده رفتن، پرسیدم. حضرت فرمودند: «امام حسن (علیه السلام) سه بار ثروت خود را با خدا تقسیم کرد تا آنجا که یک کفش برای خود و کفشی در راه خدا، پیراهنی برای خود و پیراهنی در راه خدا، دیناری برای خود و دیناری برای خدا تقدیم کرد و با پای پیاده، بیست بار حجّ به جای آورد.
اربلی نیز می نویسد: «أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَاسَمَ اللَّهَ مَالَهُ مَرَّتَیْنِ حَتَّى تَصَدَّقَ بِفَرْدِ نَعْلِهِ»[10] همچنین دارد: وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدِ بْنِ جُذْعَانٍ قَالَ خَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ مَالِهِ مَرَّتَیْنِ وَ قَاسَمَ اللَّهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى إِنَّهُ کَانَ یُعْطِی مِنْ مَالِهِ نَعْلًا وَ یُمْسِکُ نَعْلًا وَ یُعْطِی وَ یُمْسِکُ خُفّاً[11]
تواضع امام حسن (علیه السلام)
تواضع امام زبان زد عام و خاص بود. ایشان با فقرا نشست و برخواست داشت و با کودکان همسفره می شد ابن شهر آشوب در این خصوص چنین می نویسد:
«أَنَّهُ مَرَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) عَلَى فُقَرَاءَ وَ قَدْ وَضَعُوا کُسَیْرَاتٍ عَلَى الْأَرْضِ وَ هُمْ قُعُودٌ یَلْتَقِطُونَهَا وَ یَأْکُلُونَهَا فَقَالُوا لَهُ هَلُمَّ یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى الْغَدَاءِ قَالَ فَنَزَلَ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ وَ جَعَلَ یَأْکُلُ مَعَهُمْ حَتَّى اکْتَفَوْا وَ الزَّادُ عَلَى حَالِهِ بِبَرَکَتِهِ ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى ضِیَافَتِهِ وَ أَطْعَمَهُمْ وَ کَسَاهُم»[12] امام حسن بن على «علیه السلام» از کنار فقیرانى گذشت که خردههاى نان را بر روى زمین نهاده بودند و نشسته بودند و آنها را بر مىداشتند و مىخوردند، (چون امام به نزدیک آنان رسید) گفتند: اى نواده پیامبر، بیایید با ما غذا بخورید! ... آن حضرت نشست و فرمود: «خدا مستکبران را دوست ندارد»، و با آنان غذا خورد وقتى همه غذا خوردند و سیر شدند آن غذا ببرکت امام حسن همچنان به حال خود بود. سپس امام حسن (علیه السلام) آنان را دعوت نمود و غذا داد و لباس پوشانید.
همچنین نقل شده است در خصوص شدت تواضع حضرت آمده است: «من جوده أیضاً وشدة تواضعه: ما ذکره جماعة من العلماء فی تصانیفهم أنه مر بصبیان معهم کسر خبز فاستضافوه ، فنزل من فرسه فأکل معهم ، ثم حملهم إلى منزله وأطعمهم وکساهم ، وقال الید لهم لأنهم لم یجدوا غیر ما أطعمونی وأنا نجد أکثر منه»[13] از سخاوت و شدت تواضع ایشان آنچه جماعتی از علماء در نوشته های خود بیان کرده اند، این است که او [امام مجتبی سلام الله علیه] بر کودکانی گذشت که نزدشان تکه نان هایی بود. آنان حضرت را میهمان خود کردند، حضرت از اسب خود پایین آمد و همراه آنان [از آن نان ها] خورد و سپس آنان را با خود به منزلش برد و به آنان لباس و غذا داد و فرمود: دستشان [همینی بود که] دادند [وسعشان این مقدار بود] و آنان چیزی جز آنچه به من دادند، نیافتند و ما بیشتر از آن را یافتیم [کم آنان را زیاد حساب کردیم.]
حلم امام حسن (علیه السلام)
در خصوص بردباری امام حسن (علیه السلام) آمده است :
«أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یُرَدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَیْهِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ وَ قَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَةٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کَبِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ 6: 124 وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ»[14]فرد شامی دید که ایشان [امام حسن علیه السلام] سواره است، شروع به لعنت کرد ایشان نمود و امام حسن (علیه السلام) به او پاسخی نمی داد. هنگامی که او سخنش تمام شد، امام حسن علیه السلام نزد او آمد و به او سلام کرد و خندید و فرمود: ای پیرمرد، گمان می کنم که غریبی و چه بسا مساله بر تو اشتباه شده است، اگر از ما رضایت بخواهى رضایت می دهیم، اگر چیزى بخواهى به تو عطا خواهیم نمود، اگر از ما راهنمائى بخواهى تو را هدایت می نمائیم، اگر حاجتى داشته باشى روا می کنیم، اگر گرسنه باشى تو را غذا می دهیم، اگر برهنه باشى لباس به تو می پوشانیم، اگر محتاج باشى تو را بىنیاز خواهیم کرد، اگر رانده شده باشى تو را پناه می دهیم، چنانچه احتیاجى داشته باشى به داد تو می رسیم، اگر اثاث مسافرت خود را بیارى و مهمان ما باشى تا موقعى که بخواهى بروى براى تو بهتر است. زیرا ما مهمانخانهاى داریم، مقامى وسیع داریم، ثروت فراوانى داریم. موقعى که آن مرد شامى این سخنان را از امام حسن (علیه السّلام) شنید، گریان شد و گفت: شهادت میدهم که تو در روى زمین خلیفه خدائى، خدا بهتر می داند که مقام رسالت را کجا قرار دهد، تو و پدرت نزد من دشمن ترین خلق خدا بودید، ولى اکنون تو نزد من محبوبترین خلق خدا هستی.
ابن عبد البر هنگام معرفی امام حسن (علیه السلام) می نویسد: «وکان رضى الله عنه حلیما ورعا فاضلا»[15] امام حسن (علیه السلام) حلیم، با ورع و فاضل بود.
بنابراین امام حسن (علیه السلام)، از عابدترین و خداترسترین مردمان روزگار بود. حسن بن علی 25 بار پیاده حجّ کرد. اموالش را سه بار با خدا تقسیم کرد (یعنی سه بار نصف داراییش را در راه خدا انفاق کرد). و از سخیترین و بخشندهترین انسانهای زمان خویش بود؛ هیچ سائلی از نزد او دست خالی باز نمیگشت.
نویسنده: وحید خورشیدی
پی نوشت ها:
[1] صدوق، الأمالی ص: 179
[2] طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة)، النص، ص: 12
[3] ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء ج 3 ص 253
[4] سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص،ص:177
[5]طوسى، محمد، تهذیب الأحکام( تحقیق خرسان) ج6، ص: 41 ابن قولویه، جعفر بن محم کامل الزیارات 53
[6] اصفهانی؛ ابو الفرج، أخبار أصبهان ج 1 ص 102
[7] ابن صباغ، الفصول المهمة ،ج2،ص:702
[8] طه حسین، الفتنة الکبرى (الجزء الثانی): علی وبنوه 205
[9] طوسی، محمد، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج5، ص: 11
[10] اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج1، ص 555
[11] همان
[12] ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 23
[13] الیافعی، عبد الله، مرآة الجنان وعبرة الیقظان، ج1، ص123
[14] ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج3، ص184
[15] ابن عبد البر، الاستیعاب ج 1 ص 385