دلالت آیه " و تعیها اذن واعیة" بر امامت حضرت علی (ع) و پاسخ به شبهات ابن تیمیه

مقدمه
برخی از عالمان امامیه، با استناد به ایه شریفه " لنجعلها لکم تذکرة و تعیها اذن واعیة" (الحاقه: 12): تا آن را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم و گوشی شنوا آن را ضبط کند، بر امامت حضرت علی علیه السلام استدلال کردهاند (حلی، بیتا، 131؛ مجلسی، 1403، 35: 331). آنان بر این باورند که بر اساس روایات نبوی مراد از " اذن واعیة" (گوش شنوا) در ایه مذکور حضرت علی علیه السلام است (همان). ابن تیمیه، در رد این دلیل، اولا، حدیث دال بر نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" در شان حضرت علی علیه السلام را به اتفاق اهل علم موضوع و جعلی دانسته است (ابن تیمیه حرانی، 1406، 7: 522). ثانیا، اختصاص آن به علی علیه السلام را منکر شده است. (همان) اگر چه نقد ابن تیمیه در این باره، بی پاسخ نمانده است، ولی نقدی جامع الاطراف در این باره صورت نگرفته است.
در این مقاله ابتدا نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" در مورد حضرت علی علیه السلام اثبات گشته و به اشکال ابن تیمیه پاسخ داده خواهد شد. سپس وجه دلالت ایه بر امامت آن حضرت بیان شده و دیدگاه ابن تیمیه در این باره مورد نقد قرار خواهد گرفت.
1- شأن نزول آیه " اذن واعیة" و روایات فریقین
خداوند سبحان بعد از آنکه در ایات ابتدائی سوره حاقه به سرگذشت قوم ثمود و عاد و پایان زندگی انان با عذاب الهی به دلیل انکار قیامت اشاره دارد (الحاقة: 4 _ 8)، مردم جزیرة العرب را مخاطب خویش ساخته و به آنان یاداور میشود که در عذاب قوم حضرت نوح علیه السلام و واقعه طغیان آب، این خداوند سبحان بود که اجداد آنان را سوار بر کشتی کرد و نجاتشان داد (الحاقة: 11). سپس این اقدام را تذکری برای مسلمانان دانسته و میفرماید: " لنجعلها لکم تذکرة و تعیها اذن واعیة" (تا آن را برای شما مایه تذکری قرار دهیم و گوشی که شنواست آن را ضبط کند).
علمای شیعه و اهل سنت روایاتی از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نقل کردهاند که دلالت بر این دارد که مراد از " اذن واعیة" (گوش شنوا) در این آیه حضرت علی علیه السلام است. در منابع شیعه از ائمه اهل بیت علیهم السلام نیز روایاتی در این خصوص نقل شده است.
1/1. روایات امامیه
محدثان امامیه اهتمام ویژهای به حدیث نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" در شان حضرت علی علیه السلام داشته و این حدیث به وفور در منابع روایی، تفسیری و... امامیه نقل شده است. برخی از این احادیث عبارت است از: الف: امام باقر علیه السلام فرمودند: " اذن واعیة" علی (ع) است و او حجت خداوند بر مخلوقاتش است، هر کس از او اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر کس با او مخالفت کند با خدا مخالفت کرده است (فرات کوفی، بیتا، 500). ب: هنگامی که ایه " و تعیها اذن واعیة" نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند: این آیه در باره علی و آل علی نازل شده است (فرات کوفی، بیتا، 500؛ مجلسی، 1403، 35: 330). ج: هنگامی که آیه " و تعیها اذن واعیة" نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند: ای علی از خداوند مسألت کردهام که آن گوش، گوش تو باشد (فرات کوفی، بیتا، 500؛ طبرسی، 2008، 10: 61؛ مجلسی، 1403، 35: 330). د: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در باره ایه شریفه "و تعیها اذن واعیة" فرمودند: از خداوند مسالت کردم که آن را گوش علی قرار دهد و همواره علی (ع) میگفت: سخنی از رسول الله (ص) نشنیدم مگر اینکه آن را درک کرده و حفظ کردم (فرات کوفی، بیتا، 501؛ مجلسی، 1403، 35: 329). هـ: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به علی (ع) فرمودند: خداوند به من دستور داد که تو را به خود نزدیک ساخته و دور نسازم و تو را تعلیم دهم تا تو درک کنی و بر خداوند است که به تو این توان را بدهد. پس نازل شد " وتعیها اذن واعیة" (فرات کوفی، بیتا، 501؛ طبرسی، بیتا، 3: 624؛ مجلسی، 1403، 35، 320). و: هنگامی که ایه شریفه " و تعیها اذن واعیة" نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند: ای علی آن گوش، گوش توست (کلینی، 1387، 2: 392؛ فیض کاشانی، 1406، 3: 895؛ مجلسی، 1403، 35: 329).
2/1. روایات اهل سنت
محدثان اهل سنت نیز حدیث دال بر نزول ایه " وتعیها اذن واعیة" در شأن حضرت علی علیه السلام را مورد توجه قرار دادهاند، به گونهای که حدیث مذکور در بیش از بیست منبع تفسیری، روایی، تاریخی و... اهل سنت نقل شده است. برخی از این احادیث عبارتند از:
الف. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمودند: ای علی خداوند به من دستور داد تا تو را به خود نزدیک کنم و دور نسازم و آموزشت دهم تا آن را درک کنی و بر خداوند است که آنچه را که میشنوی درک کنی. پس نازل شد: " و تعیها اذن واعیة" (طبری، بیتا، 29: 67؛ واحدی نیشاپوری، 1428، 245؛ حسکانی، بیتا، 2: 424؛ ابن عساکر، 1415، 42: 361؛ قرطبی، 1384، 18: 264؛ متقی هندی، 1401، 13: 177؛ شوکانی، بیتا، 5: 282؛ ابن کثیر، 2007، 6: 291؛ سیوطی، بیتا، 8: 249؛ ابن مردویه اصفهانی، 1429، 337؛ ابن طلحه شافعی، 1420، 102؛ سیوطی، بیتا، 201). ب، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیه شریفه " وتعیها اذن واعیة" را خواند، سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود: از خداوند خواستار ان گشتم که آن را گوش تو قرار دهد. علی (ع) گفت: پس از آن نشد که از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم چیزی را بشنوم و فراموش کنم (طبری، بی تا، 29: 67؛ حسکانی، بیتا، 2: 421؛ ابن عساکر، 1415، 45: 455؛ قرطبی، 1384، 18: 264؛ متقی هندی، 1401، 13: 177؛ شوکانی، بیتا، 5: 282؛ ابن کثیر، 2007، 6: 291؛ سیوطی، بیتا، 8: 249؛ ابن مردویه اصفهانی، 1429، 388؛ ابن طلحه شافعی، 1420، 101؛ زمخشری، 1429، 4: 604؛ رازی، 1425، 30: 95؛ کنجی شافعی، 1430، 94؛ زرندی، 1377، 92؛ ابن المغازلی، 1424، 384؛ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، 1419، 1: 88). ج، رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: خداوند به من دستور داده است که تو را به خود نزدیک ساخته و دور نسازم و تو را تعلیم دهم تا درک کنید و این ایه را بر من نازل کرد: " و تعیها اذن واعیة"، پس ای علی تو گوش شنوا برای علم من هستتی و من شهر علم هستم و تو دروازه آن و وارد شهر نمیشوند مگر از دروازه آن (حسکانی، بیتا، 2: 426؛ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، بیتا، 1: 67). د، حضرت علی علیه السلام فرمودند: هنگامی که ایه شریفه " و تعیها اذن واعیة" نازل شد، رسول خدا (ص) به من فرمودند: از خداوند مسالت کردم که آن را گوش تو قرار دهد و او نیز اجابت کرد (حسکانی، بیتا، 2: 431؛ ابن ابی الحدید، 1418، 3: 111 و 131؛ ابن صباغ مالکی، 1408، 121). ه، رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: ای علی خداوند به من دستور داد تا تو را به خود نزدیک کرده و دور نسازم، همچنین دستور داد که هم تو و هم کسی را که تو را دوست داشته باشد، دوست بدارم و نیز دستور داد که تو را تعلیم دهم تا درک کنی و بر خداوند است که به تو توان درک دهد. پس خداوند ایه " و تعیها اذن واعیة" را نازل کرد. رسول خدا (ص) فرمودند: از خداوند مسألت کردم که آن را گوش تو قرار دهد. حضرت علی (ع) گفت: از هنگامی که این ایه نازل شد، گوشهایم چیزی از خیر و علم و قرآن نشنیده است، مگر انکه آن را درک کرده و حفظ نمودم (حسکانی، بیتا، 2: 440).
3/1. دیدگاه ابن تیمیه و نقد آن
ابن تیمیه حدیث نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" (و گوشی که شنواست آن را ضبط کند) در شان حضرت علی علیه السلام را ساختگی دانسته و مینویسد: «همانا ان حدیث به اتفاق اهل علم موضوع و جعلی است» (ابن تیمیه حرانی، 1406، 7: 522).
در پاسخ به این اشکال باید گفت:
الف، حدیث نزول ایه " وتعیها اذن واعیة" (و گوشی شنوا آن را ضبط کند) در شأن حضرت علی علیه السلام متواتر معنوی است و در حدیث متواتر بحث از صحت، حُسن، ضعف، جعل و... معنا ندارد، چرا که در چنین حدیثی مهم تکیه داشتن حدیث به جمعی است که خبر مجموع موجب یقین انسان به صدور آن از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم گردد. به عبارت دیگر هرگاه حدیثی توسط جمعی نقل شد که امکان تبانی ایشان بر دروغ وجود نداشته باشد، انسان یقین به صدور آن از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم خواهد کرد و با وجود چنین یقینی بحث از رجال حدیث و اینکه آنان عادل و ضابط و... هستند و نیز بحث از اینکه حدیث صحیح، حسن، ضعیف، مجعول و یا ... است، معنا ندارد. در یک کلام وقتی تواتر حدیثی اثبات شد، آن حدیث بدون نیاز به هیچ بحث دیگری حجت و قابل احتجاج است حتی اگر تمام روات آن کافر باشند (عتر، 1997، 405).
اثبات تواتر حدیث نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" (و گوشی شنوا آن را ضبط کند) در شأن حضرت علی علیه السلام متوقف بر دو امر است: تعریف حدیث متواتر و تطبیق آن تعریف بر حدیث مذکور.
تعریف حدیث متواتر
حدیث متواتر به حدیثی گفته میشود که تا انتهای سند توسط تعداد زیادی از رواتی که امکان تبانی و توافقشان بر دروغ وجود ندارد، نقل شود (عتر، 1997، 404). باید توجه داشت که عدد خاصی در تعداد روات حدیث متواتر، مطرح نیست. بلکه مهم این است که تعداد ایشان به اندازهای باشد که عقل تبانی آنان بر کذب و یا وقوع کذب و اشتباه از آنان به صورت تصادفی را محال بداند (همان). بنابراین اقدام برخی از علماء به تعیین عدد روات و اینکه این عدد هفتاد یا داوزده یا چهار و یا ... است، اقدام صحیحی نیست (همان). همچنین باید توجه داشت که در تمامی طبقات روات حدیث متواتر، باید تعداد ایشان به اندازهای باشد که یقین به عدم کذب به صورت عمدی و یا اشتباهی شود، بنابراین اگر در برخی طبقات تعداد روات یقینآور باشد، اما در برخی دیگر این چنین نباشد، نمیتوان به تواتر حدیث حکم کرد (همان). نکته اخر اینکه مستند در حدیث متواتر باید حس باشد، بنابراین قضایای اعتقادی که مستند به عقل هستند مانند وحدانیت خداوند سبحان و نیز قضایای عقلی صرف مانند قضیه " یک نصف دو است"، نمیتوانند از مصادیق حدیث متواتر باشند، چرا که چنین قضایایی به عقل تکیه دارند نه اخبار (همان).
تطبیق تعریف به حدیث مورد نزاع
نخست باید گفت: حدیث نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" در شأن حضرت علی علیه السلام از مصادیق قضایای اعتقادی مستند به عقل یا قضایای عقلی صرف نیست، پس میتواند از مصادیق حدیث متواتر باشد. در مورد تعداد روات حدیث مذکور نیز باید گفت: تعداد ایشان در تمامی طبقات به اندازهای است که انسان یقین به عدم تبانی آنان به کذب یا عدم اشتباه ایشان نماید:
طبقه اول روات حدیث
حضرت علی علیه السلام (حسکانی، بیتا، 2: 421_ 428)، بریده بن حصیب اسلمی (طبری، بیتا، 29: 67)، ابن عباس (حسکانی، بیتا، 2: 429_442)، جابر بن عبدالله انصاری (همان) و انس بن مالک انصاری (همان).
طبقه دوم روات حدیث
مکحول (ابن ابی حاتم، بیتا، 10: 3369)، عبدالله بن رستم (طبری، بیتا، 29: 67) ابی داود (همان)، ابو عمرو عثمان بن خطاب معروف به ابی الدنیا الاشج (حسکانی، بیتا، 2: 421_ 428)، زرّ بن حبیش الاسدی (همان)، عمر بن علی بن ابی طالب علیه السلام (همان)، صالح بن میثم (همان، 429)، ابی زبیر (همان، 434)، میمون بن مهران (همان، 439)، سعید بن جبیر (همان، 440) و قتادة (همان، 441) و...
طبقه سوم روات حدیث
علی بن حوشب (طبری، بیتا، 29: 67)، عبدالله بن زبیر (همان)، فضیل بن عبدالله (همان)، ابوبکر مفید (حسکانی، بیتا، 2: 421)، عدی بن ثابت (همان، 424)، محمد بن عمر (همان، 426)، محمد بن عبدالله (همان، 434)، عباد بن کثیر (همان)، جعفر بن برقان (همان، 439)، مسلم بن بطین (همان، 440)، سعید بن بشیر (همان، 441) و...
طبقه چهارم روات حدیث
زید بن یحیی (ابن ابی حاتم، بیتا، 10: 3369)، ولید بن مسلم (طبری، بیتا، 29: 67)، بشر بن آدم (همان)، اسماعیل بن ابراهیم ابو یحیی تیمی (همان)، قاضی ابوالفضل احمد بن محمد بن عبدالله رشیدی (حسکانی، بیتا، 2: 421)، ابوسیعد بن ابی رشید (همان)، ابوعثمان بن ابی بکر زعفرانی (همان)، ابو عمر بن ابی زکریا شعرانی (همان)، اعمش (همان، 424)، عبدالله بن عمر (همان، 426)، علی بن سهل رملی (همان، 431)، یحیی بن صالح (همان، 432)، ابو توبه(همان، 433)، مسکین سمان (همان، 434)، عباس بن بکار (همان)، عبدالله بن واقد (همان، 439)، عبدالرزاق (همان) و...
طبقه پنجم روات حدیث
عباس بن ولید (ابن ابی حاتم، بیتا، 10: 3369)، حمد بن خلف (طبری، بیتا، 29: 67)، حسن بن حماد (همان)،
سنان بن هارون (حسکانی، بیتا، 2: 424)، محمد بن عبدالله (همان، 426)، ابو عمیر رملی (همان، 427)، ابو امیه
(همان، 429)، محمد بن عبد الرحمان بن سهم انطاکی (همان، 430)، علی بن سهم رملی (همان، 431)، اسحاق
بن ابراهیم بن ابی اسرائیل (همان)، سوید بن سعید (همان، 432)، موسی بن عیسی بن منذر (همان)، اسماعیل بن
غزوان بن محمد بن فضیل (همان، 433)، حصین (همان، 434)، محمد بن زکریا (همان)، محمد بن غالب بغدادی
(همان، 435)، عباس دوری (همان، 437)، محمد بن یحیی بن ابی سمینه (همان، 438)، ابوسالم بغدادی (همان،
439)، سفیان (همان، 440)، ابراهیم بن محمد یمانی (همان، 441) و...
طبقه ششم روات حدیث
ابوزرعه دمشقی (ابن ابی حاتم، بیتا، 10: 3369)، محمد بن جریر طبری (طبری، بیتا، 29: 67)، زکریا بن یحیی زحمویه (حسکانی، بیتا، 2: 242)، محمد بن مسیب بن اسحاق (همان، 427)، ابو علی محمد بن محمد بن ابی حذیفه (همان، 429)، احمد بن علی خراز (همان، 430)، علی بن سراج مصری (همان، 431)، عبدالله بن محمد بن ناجیه (همان)، ابو ولید محمد بن ادریس شامی (همان، 432)، عبدالرحمان بن داود (همان)، محمد بن عبدالله بن سلیمان (همان، 433)، ابو احمد بصری (همان، 434)، ابو القاسم بن فضل (همان، 435)، ابو الحسن صفار (همان، 437)، ولید بن ابان (همان)، ابو جعفر حضرمی (همان، 438)، علاء بن مسلمه (همان، 439)، فضل بن دکین (همان، 440)، و...
با توجه به مطالب مذکور باید گفت: به یقین حدیث دال بر نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" (و گوشی شنوا آن را ضبط کند) در شان حضرت علی علیه السلام دارای تواتر معنوی است، چرا که تبانی بر کذب پنج تن از صحابی انهم صحابهای همچون حضرت علی علیه السلام، حبر الامة ابن عباس و... در طبقه اول روات و نیز تبانی بر کذب یازده راوی در طبقه دوم و سوم، هفده راوی در طبقه چهارم، بیست و یک راوی در طبقه پنجم و هجده راوی در طبقه ششم حدیث مذکور امری است که هیچ انسان منصفی آن را نمیپذیرد.
ب، حدیث مذکور با طرق متعدد و اسانید گوناگون از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و سلم و نیز حضرت علی علیه السلام نقل شده است. حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل بعد از اشاره به اینکه حدیث مذکور توسط جماعتی از روات از حضرت علی علیه السلام نقل شده است، به اسامی برخی از آنها اشاره دارد که عبارتند از: ابا عمرو عثمان بن خطاب معروف به ابی الدنیا الاشجح، زرّ بن حبیش الاسدی، عمر بن علی بن ابی طالب علیه السلام و مکحول شامی (حسکانی، بیتا، 2: 421_428). همچنین وی بریده اسلمی، مکحول، جابر بن عبد الله انصاری، ابن عباس، انس بن مالک انصاری و... را نیز روات حدیث مذکور از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم معرفی کرده است (همان، 2: 429_442). از انجایی که بررسی تک تک اسانید حدیث مذکور در این مجال نمیگنجد، یک نمونه از این اسانید را مورد بررسی قرار میدهیم تا اثبات شود که حتی اگر حدیث مذکور متواتر نباشد، باز به لحاظ سندی قابل دفاع و احتجاج است:
ابن ابی حاتم در تفسیر خود مینویسد: «حدثنا أبو زرعة الدمشقی ، حدثنا العباس بن الولید بن صبح الدمشقی، حدثنا زید بن یحیى ، حدثنا علی بن حوشب سمعت مکحولا یقول : لما نزل علی رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) " وتعیها اذن واعیة" قال رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) : " سالت ربی ان یجعلها اذن علی " فکان علی یقول: ما سمعت من رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) شیئا قط فنسیته» (ابن ابی حاتم، بیتا، 10: 3369). سیوطی بر این باور است که وی در این تفسر ملتزم بود که صحیح ترین احادیث را نقل کند و هرگز در آن حدیث موضوع نیاورده است (سیوطی، 1417، 1: 19).
روات حدیث
ابوزرعة دمشقی
عبیدالله بن عبدالکریم بن یزید بن فروخ معروف به ابوزرعه دمشقی از شیوخ مسلم، نسائی، ابن ماجه و ... است (مزی، 1400، 19: 79 _ 91). نسائی او را ثقه دانسته است (همان، 92 _ 94). به اعتقاد ابوحاتم او امام است (همان). ابوبکر خطیب وی را امام، حافظ، متقن و صادق دانسته است (همان). عبدالله بن احمد به نقل از پدرش ابوزرعة را از حفاظ معرفی کرده است (همان). همچنین او به نقل از پدرش میگوید: «افقه از اسحاق بن راهویه و احفظ از ابی زرعه را ندیدهام» (همان). اسحاق بن راهویه بر این باور است که هر حدیثی که ابوزرعة اطلاعی از آن نداشته باشد، اصل ندارد (همان). ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات اورده است (ابن حبان، 1393، 8: 407). اینها بخشی از تعدیلهایی است که علماء در باره وی بیان داشتهاند. قطعا الفاظی همچون ثقة، حافظ، متقن، امام و... در نزد علمای رجال دلالت بر ضبظ و عدالت راوی و در نتیجه حجیت حدیث او دارد (عتر، 1997، 106)، به خصوص اگر این الفاظ دال بر مبالغه باشند، مانند افقه و احفظ (همان، 109).
عباس بن ولید بن صبح دمشقی
وی از شیوخ ابن ماجه و ... است (مزی، 1400، 14: 253). ابوحاتم او را شیخ نامیده است (همان، 254). به اعتقاد ابن حجر او صدوق است (ابن حجر عسقلانی، 1406، 1: 277). ابن حبان نیز نام عباس بن ولید را در کتاب الثقات آورده و او را مستقیم الامر فی الحدیث دانسته است (ابن حبان، 1393، 8: 512). ذکر نام عباس در کتاب الثقات حکایت از ثقه بودن وی در نزد ابن حبان و در نتیجه حجیت حدیث او دارد (عتر، 1997، 110). تعدیل با الفاظ شیخ و صدوق نیز چون دلالت بر ضبظ راوی ندارد، موجب میشود که حدیث راوی نگاشته شده و در مورد ضبط وی تحقیق شود. بنابراین بر اساس تعدیل ابن حبان احادیث عباس بن ولید قابل احتجاج است و بر اساس تعدیلهای ابوحاتم و ابن حجر نیز حدیث وی نگاشته شده و در مورد ضبط وی تحقیق میشود.
زید بن یحیی
احمد بن حنبل، احمد بن عبدالله عجلی، اسحاق بن ابراهیم (مزی، 1400، 10: 119) و ابن حجر عسقلانی (ابن حجر عسقلانی، 1406، 1: 225) او را ثقه دانستهاند. حافظ ابو علی حسین بن علی نیشاپوری نیز وی را ثقه مامون دانسته است (همان). ابوزرعة دمشقی در باره او میگوید: «او از اهل فتوی در دمشق بود» (ذهبی، 2003، 5: 77). ابن معین نیز میگوید: «از او حدیث نوشتهام و او پیرو مکتب رای و اجتهاد بود» (همان).
اشاره شد که لفظ " ثقة" از الفاظی است که دلالت بر ضبط و عدالت راوی و در نتیجه حجیت حدیث او دارد (عتر، 1977، 106). نکته قابل توجه این است که تکرار الفاظ توثیق حکایت از شدت ضبط و عدالت راوی دارد، خواه این تکرار تکیه بر یک لفظ داشته باشد، مثل اینکه گفته شود: ثقة ثقة و یا با الفاظ مختلف صورت پذیرد، به عنوان مثال گفته شود: ثقة ثبت، ثقة متقن، ثقة مامون و... (همان، 109)، بنابراین حافظ نیشاپوری با تکرار لفظ توثیق به دنبال اثبات شدت عدالت و ضبط زید بن یحیی است.
نکته دیگر اینکه ذهبی به نقل از ابن عدی مراد ابن معین از عبارت " یکتب حدیثه" را ضعف روای دانسته است (ذهبی، 1382، 1: 70). به عبارت دیگر هرگاه ابن معین در باره یک راوی بگوید: "یکتب حدیثه" (حدیث او نوشته میشود) یعنی وی از جمله ضعفا است. اما باید توجه داشت که: اولا، عبارت " یکتب حدیثه" (حدیث او نوشته میشود) غیر از عبارت " کتبت عنه و کان صاحب رای" (از او حدیث نوشتم و او پیرو مکتب رای و اجتهاد بود) است، چرا که فعل در جمله دوم به صورت معلوم آمده است. ثانیا، بر فرض که جمله " کتبت عنه و کان صاحب رأی" (از او حدیث نوشتم و او پیرو مکتب رای و اجتهاد بود) عبارت دیگر " یکتب حدیثه" (حدیث او نوشته میشود) باشد و بر ضعف زید بن یحیی دلالت نماید، باز اشکالی به ثقه بودن و حجیت حدیث زید وارد نیست، چرا که جرح با الفاظی همچون " یکتب حدیثه" جرح مبهم است و جرح مبهم توان مقابله با تعدیل آنهم تعدیلی که در آن لفظ توثیق تکرار شده باشد را ندارد (لکهنوی، 1407، 117).
علی بن حوشب
عبدالرحمن بن ابراهیم و عجلی او را ثقه دانستهاند (مزی، 1400، 20: 419؛ ابن حجر عسقلانی، 1326، 7: 315). ابن حبان نام او را در کتاب ثقات آورده است (ابن حبان، 1393، 7: 208). دحیم و ابن حجر عسقلانی نیز میگویند: «لا باس به» (ابن حجر عسقلانی، 1406، 1: 14؛ ذهبی، 2003، 10: 367). باید توجه داشت که لفظ " لا باس به" چون دلالت بر ضبط راوی ندارد، نمیتوان با تکیه بر آن حجیت خبر راوی را اثبات نمود، بلکه باید حدیث راوی را نوشته و در مورد ضبط وی تحقیق کرد (عتر، 1997، 110). در باره علی بن حوشب باید گفت: چون افرادی همچون عبدالرحمن بن ابراهیم و عجلی او را ثقه دانستهاند، پس میتوان نتیجه گرفت که وی دارای قوه ضبط بوده و حدیث او حجت است.
مکحول
محمد بن منذر هروی او را فقیه شام دانسته است (مزی، 1400، 28: 468). سعید بن عبد العزیز نیز وی را افقه اهل شام معرفی کرده است (همان، 471). محمد بن عبد الله بن عمار موصلی بر این باور است که او امام اهل شام است (همان، 472). عجلی در باره وی میگوید: «تابعی، ثقة» (تابعی و ثقه است) (همان). ابوحاتم میگوید: «در شام افقه از مکحول را نمیشناسم» (همان). ابن حجر نیز مینویسد: «ثقة فقیه کثیر الارسال» (ثقه و فقیه است و احادیث مرسل زیاد نقل میکند) (ابن حجر عسقلانی، 1406، 545). بنابراین مکحول ثقه بوده و احادیث وی قابل احتجاج است.
الفاظ تحمل
باید توجه داشت که الفاظی همچون " حدثنا" و " سمعت" از الفاظ تحملی هستند که حکایت از سماع حدیث توسط راوی از مروی عنه و در نتیجه اتصال سند حدیث دارند (عتر، 1997، 348).
کثرت ارسال مکحول
همانطور که اشاره گشت، مکحول شامی کثیر الارسال است (ابن حجر عسقلانی، 1406، 545). قطعا روایت او از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم مرسل است، چرا که او یک تابعی است (ذهبی، 2003، 7: 478؛ مزی، 1400، 28: 468). اما ایا روایت مرسل مترادف با روایت موضوع است؟ در پاسخ باید گفت: عدم صحت اصطلاحی حدیث و از آن جمله حدیث مرسل مترادف با موضوع بودن آن نیست (لکهنوی، 1407، 191). جالب اینکه امام ابوحنیفه، امام مالک و پیروان ایشان مراسیل افراد ثقة را از مصادیق حدیث صحیح و قابل احتجاج دانستهاند (عتر، 1997، 372). انان بر صحت ادعای خویش دو دلیل ارائه کردهاند: 1. راوی ثقه از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نقل روایت نمیکند، مگر اینکه آن را از فرد ثقهای شنیده باشد، به خصوص اینکه اگر آن راوی تابعی باشد، چرا که ظاهر امر این است که تابعین احادیث را از صحابه اخذ کردهاند و صحابه عدول میباشند (همان). 2. به شهادت نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم حال و وضعیت غالب در مردمان قرون نخست اسلام عدالت و صداقت است، بنابراین اگر به جرح یکی از روات ان عصر اطلاع نیافتیم، ظاهر این است که وی عادل و مقبول الحدیث است (همان). به عبارت دیگر فرد محذوف در مراسیل ثقه به دورانی تعلق دارد که حال غالب در آن دوران عدالت و صداقت است و چون ما اطلاعی از وضعیت آن راوی محذوف نداریم و جرحی نیز در مورد وی در دسترس نیست، ظاهر این است که وی عادل و مقبول الحدیث است.
نتیجه بحث
با توجه به آنچه گفته شد باید گفت: تمام روات سند حدیث مذکور ثقه بوده و احادیث ایشان قابل احتجاج است. همچنین الفاظ تحمل در این سند حکایت از سماع (شنیدن) حدیث توسط راوی و اتصال آن دارند. تنها اشکال موجود این است که روایت مکحول از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم مرسل است که در پاسخ به این اشکال نیز گفته شد: 1. روایت مرسل مترداف با روایت موضوع نیست 2. ابوحنیفه، مالک و پیروان ایشان مراسیل ثقه را حجت دانستهاند.
ج، ابن صلاح در کتاب " علوم الحدیث" خاطرنشان میسازد: «اگر ضعف حدیثی ناشی از ضعف راوی در حفظ یا مرسل بودن حدیث باشد، چنین ضعفی با نقل ان حدیث از طریقی دیگری قابل جبران خواهد بود» (ابن صلاح، 1433، 34). دکتر محمد عجاج خطیب نیز در کتاب " اصول الحدیث" اسباب ضعف و جرح روات را بر دو نوع دانسته است: 1. اموری که عدالت راوی را از بین میبرند، مانند: دروغ بستن به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، دروغ بستن به احادیث مردم، فسق، جهالت راوی، بدعت گذاری با امری کفرآمیز و اموری از این قبیل. 2. اموری که حکایت از ضعف راوی در حفظ و ضبط دارند که عبارتند از: غفلت، زیادی غلط و اشتباه، سوء حفظ، وهم مانند متصل کردن حدیث مرسل یا منقطع و مانند اینها. محمد عجاج بر این باور است که اگر ضعف حدیث ریشه در قسم اول از اسباب ضعف داشته باشد، قاعده کثرت طرق قادر به جبران ضعف حدیث نخواهد بود، چرا که اسباب ضعف چنین حدیثی قدرت تخریب بیشتری دارند. اما اگر ضعف حدیث ناشی از قسم دوم اسباب ضعف باشد، این حدیث از طریق قاعده کثرت طرق تقویت شده و ضعف آن با نقل آن حدیث از طریقی دیگر جبران خواهد شد، چرا که با این روش روشن خواهد شد که راوی طریق اول ضعف در ضبط ندارد. بنابراین بر اساس قاعده کثرت طرق، حدیث از مرتبه ضعیف به مرتبه حسن لغیره ارتقاء خواهد یافت. (عجاج خطیب، 2008، 230) به اعتقاد وی ضعف حدیث به دلیل تدلیس و ارسال نیز با قاعده کثرت طرق قابل جبران است و نقل حدیث از طریق دیگر آن را از مرتبه ضعیف به مرتبه حسن لغیره خواهد رساند (همان، 231). احمد بن محمد بن صدیق غماری پا را فراتر گذاشته و مدعی شده است که حدیثی را که ضعف شدید نداشته باشد، میتوان با تکیه بر قاعده کثرت طرق و وجود متابعات و شواهد (در مثال: روی حماد بن سلمة عن ایوب عن محمد بن سیرین عن أبی هریرة عن النبی صلی الله علیه و اله وسلم حدیثا؛ اگر همان حدیث را غیر حماد از ایوب یا غیر ایوب از محمد یا غیر محمد از ابی هریره یا غیر ابوهریره از نبی اکرم صلی الله علیه و اله سلم نقل کند، هر یک از این نقل ها متابع نامیده میشوند. اما اگر معنای این حدیث از طریقی دیگر و توسط صحابی دیگر نقل گردد، آن را شاهد مینامند) به مرتبه صحیح لغیره رساند (غماری، بیتا، 61). جالب اینکه روایات راویان ضعیف را نیز میتوان به عنوان متابعات و شواهد مورد استناد قرار داد، چرا که در صحیح بخاری و مسلم روایات جماعتی از راویان ضعیف به عنوان متابعات و شواهد نقل شده است (ابن صلاح، 1433، 84) البته این حکم فراگیر نبوده و روایت هر راوی ضعیفی چنین صلاحیتی را ندارد و به این جهت است که دار قطنی و دیگران در توصیف روات ضعیف میگویند: «فلان یعتبر به و فلان لا یعتبر به» (روایت فلانی قابل اعتبار است و روایت فلان کس قابل اعتبار نیست) (همان).
با توجه به مطالب مذکور باید گفت: قاعده کثرت طرق و تقویت حدیث توسط متابعات و شواهد از قواعد مسلم و پذیرفته شده نزد علمای حدیثی اهل سنت است. حدیث دال بر نزول ایه "و تعیها اذن واعیة" در شان حضرت علی علیه السلام نیز از طرق متعددی نقل شده و دارای متابعات و شواهد مختلف است (ر.ک: طبری، بی تا، 29: 67؛ حسکانی، بیتا، 2: 421؛ ابن عساکر، 1415، 45: 455؛ قرطبی، 1384، 18: 264؛ متقی هندی، 1401، 13: 177؛ شوکانی، بیتا، 5: 282؛ ابن کثیر، 2007، 6: 291؛ سیوطی، بیتا، 8: 249؛ ابن مردویه اصفهانی، 1429، 388؛ ابن طلحه شافعی، 1420، 101؛ زمخشری، 1429، 4: 604؛ رازی، 1425، 30: 95؛ کنجی شافعی، 1430، 94؛ زرندی، 1377، 92؛ ابن المغازلی، 1424، 384؛ ابن عبدالله اصفهانی، 1419، 1: 88). بنابراین حدیث مذکور بر مبنای علمای حدیثی اهل سنت از احادیث صحیح لغیره و یا حداقل از احادیث حسن لغیره است و روشن است که چنین حدیثی نزد جمهور علماء حجت بوده و قابل عمل است (عتر، 1997، 271).
د، در میان منابعی که حدیث مذکور را نقل کردهاند، تفسیر طبری قرار دارد. وی از سه طریق روایات نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" در شان حضرت علی علیه السلام را نقل کرده است (طبری، 29: 67). حال باید از ابن تیمیه پرسید که چگونه ممکن است در تفسیری که خود آن را تائید کرده و آن را اصح تفاسیر و خالی از بدعت دانسته است و معتقد است که صاحب آن از افراد متهم روایت نقل نکرده است (ابن تیمیه، 1408، 2: 254 _ 257)، احادیث موضوع ان هم موضوع مورد اتفاق وجود داشته باشد!؟
2- شان نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" و دیدگاه مفسران اسلامی
نزول آیه «و تعیها اذن واعیة» در شان حضرت علی علیه السلام مورد توجه مفسران شیعه و اهل سنت است. علامه مجلسی بر این باور است که مفسران فریقین بر نزول ایه مذکور در شان حضرت علی علیه السلام اتفاق نظر دارند (مجلسی، 1403، 35: 330).
1 / 2. دیدگاه مفسران امامیه
فرات بن ابراهیم با نقل هشت روایت از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و اهل بیت گرامی ایشان، مراد از اذن واعیة در ایه مذکور را حضرت علی علیه السلام دانسته است ( فرات کوفی، بیتا، 499 _ 501). شیخ طوسی ، طبرسی و فیض کاشانی نیز بر این باورند که مراد از " اذن واعیه" در ایه مذکور حضرت علی علیه السلام است (طوسی، بیتا، 10: 98؛ طبرسی، 2008، 10: 61؛ فیض کاشانی، 1420، 2: 1343). سید هاشم حسینی بحرانی پانزده روایت از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام در این باره نقل کرده است (حسینی بحرانی، 2008، 10: 19 _ 21). علامه طباطائی بعد از اشاره به روایاتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره، خاطرنشان میسازد: «در تفسیر برهان امده است که محمد بن عباس سی روایت از طریق شیعه و اهل سنت در باره نزول ایه «و تعیها اذن واعیة» در شان حضرت علی علیه السلام نقل کرده است» (طباطبائی، 1974، 19: 396) و محمد جواد مغنیه نیز مینگارد: «در تفاسیر متعددی مانند تفسیر طبری، رازی، مراغی و ابن کثیر امده است که رسول خدا (ص) فرمودند: از پروردگارم مسألت کردم که آن را گوش علی قرار دهد و حضرت علی علیه السلام نیز همواره میفرمودند: نشد که چیزی بشنوم و آن را فراموش کنم» (مغنیه، بیتا، 762).
2 / 2. دیدگاه مفسران اهل سنت
طبری، واحدی نیشاپوری، فخر رازی، ابن ابی حاتم، حسکانی، ابن عطیه، قرطبی، زمخشری، ابن جزی، ابن عادل حنبلی، سیوطی، کورانی، حسینی بخاری، مراغی، زحیلی، حقی، انجری، ارمی هرری و... با نقل احادیثی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شأن نزول ایه شریفه " و تعیها اذن واعیة" را حضرت علی علیه السلام دانستهاند (طبری، بیتا، 29: 67؛ واحدی نیشاپوری، 1428، 245؛ رازی، 1425، 30: 95؛ ؛ ابن ابی حاتم، بیتا، 10: 3369؛ حسکانی، بیتا، 2: 421 _ 428؛ ابن عطیه، 1413، 5: 358؛ قرطبی، 1384، 18: 264؛ زمخشری، 1429، 4: 604؛ ابن جزی، 1416، 2: 405؛ ابن عادل حنبلی، 1419، 19: 323؛ سیوطی، بیتا، 8: 249؛ کورانی، 1428، 1: 221؛ حسینی بخاری، 1412، 14: 290؛ مراغی، 1365، 29: 53؛ زحیلی، 1422، 3: 2722؛ حقی بن مصطفی، بیتا، 10: 136؛ انجری، 1419؛ 7: 123؛ ارمی هرری، 1421، 30: 152). به عنوان مثال آلوسی مینویسد: «در حدیثی آمده است که نبی اکرم صلی الله علیه و (آله) و سلم به علی (ع) فرمودند: ای علی از خداوند مسألت کردهام که آن (اذن واعیة) را گوش تو قرار دهد. علی گفت: از آن پس نشد که چیزی را بشنوم و فراموش کنم و از قبل نیز اینگونه بودم» (آلوسی، 1426، 29: 64).
3- مفسران اهل سنت و نکات تفسیری ایه شریفه «و تعیها اذن واعیة»
مفسران اهل سنت در تفسیر ایه مذکور به دو نکته اهتمام ویژهای دارند: الف، مفهوم شناسی " اذن واعیة"؛ ایشان انسان دارای " اذن واعیة" را انسانی دانستهاند که توان حفظ سخنان دیگران به ویژه کلام الهی را داشته و در باره فرمایشات الهی، تامل و تفکر کرده و از این فرمایشات بهره جوید (طبری، بیتا، 29: 67؛ الوسی، 1426؛ 29: 64؛ مراغی، 1365، 29: 53؛ قرطبی، 1384، 18: 263؛ نسفی، 1429، 1274؛ بغوی، 1422، 5: 274؛ ماتریدی، 2005، 10: 172 – 173؛ سلمی، 1416، 3: 356؛ حلاق، 1418، 9: 310). آنان بر این باورند که شان " اذن واعیة" این است که هر چیزی را شنید، حفظ کند و آن را با ترک عمل ضایع نسازد (ابن جوزی، 1429، 4: 48؛ زمخشری، 1429، 4: 604؛ الوسی، 1426؛ 29: 64؛ بیضاوی، 1429، 5: 379؛ مراغی، 1365؛ 29: 53؛ قرطبی، 1384، 18: 263؛ سیوطی و محلی، 1431، 567؛ عمادی، بیتا، 9: 23). ب، مصداق شناسی " اذن واعیة"؛ به اعتقاد مفسران اهل سنت مفرد و نکرده آمدن لفظ " اذن" دلالت بر این دارد که مصادیق " اذن واعیة" بسیار کم است. همچنین دلالت بر این دارد که گوش واحد مطرح شده در ایه مذکور (حضرت علی علیه السلام است)، هنگامی که دستورات الهی را حفظ و تعقل کند، سواد اعظم نزد خداوند است و به غیر او توجهی نمیشود، حتی اگر تعدادشان زیاد باشد (زمخشری، 1429، 4: 604؛ رازی، 1425، 30: 95؛ ابن عادل حنبلی، 1419، 19: 323؛ ابن عرفه، 2008م، 4: 281).
بنابراین بر اساس تفاسیر اهل سنت " اذن واعیة" نامیده شدن حضرت علی علیه السلام در آیه مذکور، بر کمال علم و دانش وی دلالت دارد. روشن است که این مساله مورد اهتمام مفسران شیعه نیز است. به عنوان مثال در تفسیر نمونه تطبیق اذن واعیة بر حضرت علی علیه السلام، فضیلتی بزرگ برای ایشان دانسته شده است، چرا که او را صندوقچه اسرار نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و وارث تمام علوم ایشان معرفی مینماید (مکارم شیرازی، 1374، 24: 445)
4- آیه دوازدهم سوره حاقه و امامت حضرت علی علیه السلام
1 / 4. استدلال علمای امامیه
علامه حلی در کتاب منهاج الکرامه بعد از اشاره به دو روایت در شان نزول ایه شریفه " و تعیها اذن واعیة" و تطبیق " اذن واعیه" بر حضرت علی علیه السلام بر اساس ان دو روایت، ایشان را تنها فرد شایسته امامت بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم دانسته است. چرا که او تنها کسی است که ایه " و تعیها اذن واعیة" در شان وی نازل گشته و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم از خداوند سبحان خواستار آن گشته است که او را مصداق " اذن واعیه" قرار دهد (حلی، بیتا، 131).
سوال این است که: میان فضیلت اختصاص شان نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" به حضرت علی علیه السلام و مساله اختصاص امامت بعد از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم به ایشان، چه ارتباطی برقرار است؟ علامه مجلسی در پاسخ به این سوال مینویسد: «به اتفاق فریقین ایه " وتعیها اذن واعیة" بر کمال علم حضرت علی علیه السلام و اختصاص ایشان به این فضیلت در میان تمام صحابه دلالت دارد. روشن است که فضیلت انسان با علم است و مساله اساسی در خلافت که ریاست دین و دنیا است، علم است. آیات و روایات متواتر زیادی بر این مساله دلالت دارند. بنابراین حضرت علی علیه السلام از سایر صحابه به خلافت سزاوارتر است و مقدم کردن دیگران بر او جایز نیست» (مجلسی، 1403، 35: 331). مرحوم مظفر نیز بر این باور است که اختصاص شان نزول ایه مذکور به حضرت علی علیه السلام دلالت بر اعلمیت و افضلیت ایشان دارد، به همین دلیل وی نسبت به دیگران به امامت سزاوارتر است. وی به این نکته نیز اشاره دارد که در برخی از احادیث عبارت " و حق علی الله ان تعی" (و بر خداوند است که تو گوش شنوا باشی ) امده است ، که دلالت بر وجوب " اذن واعیة" (گوش شنوا) شدن حضرت علی علیه السلام دارد و این مساله کاشف از این است که بر خداوند سبحان واجب است امامی واعی (امام دارای گوش شنوا) بر مردم نصب کند و به این دلیل است که ایشان به پیامبر خویش دستور داد که حضرت علی علیه السلام را آموزش دهد. (مظفر، بیتا، 5: 47).
حاصل سخن اینکه: اختصاص شان نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" به حضرت علی علیه السلام و روایات موجود در این زمینه به همراه اقوال مفسران فریقین دلالت بر این دارند که ایشان عالم ترین فرد در میان صحابه است و تنها او کمال علم داراست و وارث علم نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم است. از انجایی که جانشینی نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم بدون وراثت علم ایشان امکان ندارد، بنابراین حضرت علی علیه السلام تنها کسی است که شایسته خلافت بعد از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.
2 / 4. اشکال ابن تیمیه
به اعتقاد ابن تیمیه اراده خداوند متعال در این ایه بر نوع " اذن واعیه" تعلق گرفته است نه مصداق خاصی از آن. به عبارت دیگر خداوند سبحان در ایه مذکور به دنبال این نیست که فقط یک فرد خاص به هشدارهایی که در ایات قبلی بیان شده است، گوش فرا دهد و آنها را دریابد. بلکه ایشان خواستار اهتمام تمام مردم به آن هشدارهاست. بنابراین هر کس به هشدارهای مطرح شده در آیات قبل گوش فرا داده و آنها را دریابد، مصداق "اذن واعیة" بوده و علی علیه السلام تنها مصداق آیه مذکور نیست (ابن تیمیه، 1406، 7: 522).
در پاسخ به این اشکال باید گفت: شکی نیست که هر کس به هشدارهایی که در باره سر گذشت اقوام گذشته در ایات قبل بیان شده است، گوش فرا داده و آنها را درک نماید، مصداق اذن واعیه خواهد بود. اما باید توجه داشت که: اولا، همانطور که فخری رازی (رازی، 1425، 30: 95)، الوسی (الوسی، 1426، 29: 64) بیضاوی (بیضاوی، 1429، 5: 380) و دیگران (ابن عادل حنبلی، 1419، 19: 323؛ ابن عرفه، 2008م، 4: 281) تصریح دارند، مفرد و نکره آمدن لفظ " اذن" حکایت از این دارد که تعداد افرادی که بتوانند با گوش جان سپردن به ایات قرآن مصداق اذن واعیة گردند، بسیار کم است. ثانیا، اساسا محل استدلال در ایه " و تعیها اذن واعیة"، اختصاص " اذن واعیة" به حضرت علی علیه السلام نیست. " اذن واعیة" میتواند مصادیق متعددی داشته باشد، ولی باید توجه داشت که این صفت، مانند دیگر صفات کمال دارای مراتب متفاوت است. از این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دستور خداوند سبحان از میان صحابه، تنها حضرت علی عله السلام را مصداق آن معرفی کرده است به دست میآید که او یگانه مصداق در عالی ترین مرتبه آن است، مرتبهای که میتواند همه حقایق وحیانی و نبوی مربوط به اصول و فروع اسلام را به درستی دریافت و حفظ کند. در نتیجه، تنها او شایستگی رهبری امت اسلامی، پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را دارد.
نتیجه
با توجه به مطالب گفته شده باید گفت: اولا، حدیث دال بر نزول ایه " و تعیها اذن واعیة" در شان حضرت علی علیه السلام متواتر معنوی است. ثانیا، تنها اشکال موجود در سند بررسی شده از اسانید این روایت، ارسال سند است که ان نیز بر اساس مذهب ابوحنیفه، مالک و پیروان ایشان اشکالی به حجیت حدیث وارد نمیسازد. ثالثا، حدیث مذکور از طرق گوناگونی نقل شده و دارای متابعات و شواهد متعدد است، بنابراین قاعده کثرت طرق دلیل دیگری بر حجیت آن است. رابعا، تکیه گاه استدلال علمای امامیه، نزول آیه " و تعیها اذن واعیة" در شان حضرت علی علیه السلام و روایاتی است که از نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در این باره نقل شده است، بنابراین اشکال ابن تیمیه مبنی بر عدم اختصاص " اذن واعیة" به حضرت علی علیه السلام از محل بحث خارج است.