آیا هر بدعتی گمراهی است؟

پرسش
در رویکرد سلفی مفهوم بدعت بسیار وسعت پیدا کرده و هر گونه امر جدیدی را شامل است که وارد عملکرد دینی مسلمانان شود، حتی اموری که مسلمانان در راه طاعت از پروردگار انجامش دهند مانند قرائت قرآن بر قبور. به نظر آنان هرگونه بدعت، گمراهی و حرام است. استناد شان به ظاهر حدیث «کل بدعة ضلالة» است و با توجه به آن مدعی شده اند که هر پدیده ی بی سابقه ای که در دین ایجاد می شود گمراهی و حرام است.[1] پس نمی توان بدعت های حسنه داشت چون با حدیث تناقض دارد.[2] با این تعریف آنها بسیاری از مراسم و مناسک مسلمانان مانند مراسم ختم، زیارت قبور، عزاداری و.. را بدعت به حساب می آورند. پرسش آن است که آیا چنین تفسیری از روایت درست است؟
[1] الریسونی، وکل بدعة ضلالة، ریاض، مکتبة دار المنهاج، 1434ق، ص43.
[2] همان، ص46-47.
پاسخ
فهم مسئله بدعت و حکم آن را از دو منبع اساسی می توان به دست داد که هر کدام جداگانه شرح داده می شود. یکی قرآن و دیگری سنت.
الف: قرآن
در قرآن چهار گونه آیات مطرح شده است، یکی صریح در واژه بدعت است، که یک آیه بیش نیست. دوم: بیان مصداقی از آن چیزی است که بر مبنای سلفیه بایستی بدعت باشد. سوم: آیاتی که ناظر به پدیده افتراء بر خداوند است که در برخی از مصادیق با بحث بدعت تلاقی می کند. چهارم: آیات ناظر به پدیده تحریف در دین که نوعی خاص از افتراء بر خداوند است.
(1)در قرآن مسئله بدعت به طور صریح در یک آیه مطرح شده و آن بدعت رهبانیت است. یعنی کشیشان خدا پرست یکسری تکالیف اضافی برای خود تراشیدند که خداوند بر آنان واجب نکرده بود. این کار هر چند برای خودشان مشکلات درست کرده بود، اما در قرآن نگاهی سخت گیرانه ای نسبت به این قضیه وجود ندارد، چنان که می فرماید: وَ جَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا»[1] ما در دل های کسانی که پیرو حضرت عیسی بودند رأفت و رحمت و رهبانیت قرار دادیم که البته رهبانیت را خود شان برای رسیدن به رضوان خداوند ایجاد کردند و ما بر آنان واجب نکردیم، اما آنها حقش را ادا نکردند.
این آیه نشان می دهد که آنچه مذمت شده، رعایت نکردن حق رهبانیت و عدم پایبندی به عهدی است که باخداوند بسته اند و نه مسئله بدعت. در روایات نیز مسئله رهبانیت در حد کراهیت و ناپسندیدگی مطرح شده و نه در حد حرمت.[2]
(2) در دسته دوم از آیات می توان به مسئله حرمت قائل شدن برخی از خوراکی ها توسط حضرت یعقوب اشاره کرد چنان که در سوره آل عمران اینگونه مطرح شده است: «تمامی اطعمه و خوردنی ها بر بنی اسرئیل حلال است، مگر آنهایی که اسرائیل (یعنی حضرت یعقوب از طریق نذر) بر خود حرام کرده است».[3] که طبق پاره ای از روایات گوشت و شیر شتر بوده است.[4] این مسئله نزد سلفیان در بدعت ترکیه جا می گیرد و تحت این عنوان با آن مبارزه می شود.[5] در عین حال در آیه مذکور چندان موضع سختگیرانه ای نسبت به این کار یعنی حرام کردن برخی از غذاها بر خود توسط حضرت یعقوب (که اتفاقا بدون پشتوانه وحیانی هم بوده) دیده نمی شود. علت کار حضرت یعقوب محبوبیت بیش از حد گوشت شتر نزد ایشان مطرح شده و اینکه ایشان باهدف مخالفت با غرائز نفسانی چنین عهدی با خداوند بسته که از این کار پرهیز کند.[6]
اشتراک این دو آیه در آن است که هدف هر دو کار تعبد به خداوند بوده است و در روایات هیچگونه مذمتی نسبت به این دو کار مطرح نشده، بلکه فوقش در حد کراهیت و ناپسندیدگی بوده است. لذا تعجب است از شاطبی که همین مسئله(زیاده روی در تعبد) را معیار بدعت قرار داده و این را به عنوان شریعت موازی قلمداد کرده است و سلفیان از سخن وی بسیار خرسند شده اند و مورد استناد قرار می دهند.[7] چنان که او می گوید:
فالبدعة إذن عبارة عن طریقة فی الدین مخترعة تضاهی الشرعیة یقصد بالسلوک علیها المبالغة فی التعبد لله سبحانه[8]
یعنی «بدعت عبارت است از سلوک و منشی که در دین اختراع می شود و به موازات شریعت است و مقصودش از این کار زیاده روی و مبالغه در بندگی خداوند است». از این رو بنظر می رسد تعریف شاطبی ناظر به همان کارهای رهبانی است. هر چند شاطبی می گوید این بر مبنای کسی است که دایره بدعت را منحصر در عبادات می کند، که ظاهرا خود او نیز به همین متمایل شده است. اما اگر دایره آن شامل عادات نیز باشد، بدعت شامل آن دسته از عادات نیز می شود که در دین وجود دارد و به موازات آن عادات و تقالید و رسوم دیگری ایجاد شود، چنان که می گوید: وأما على رأی من أدخل الأعمال العادیة فی معنى البدعة فیقول البدعة طریقة فی الدین مخترعة تضاهی الشرعیة یقصد بالسلوک علیها ما یقصد بالطریقة الشرعیة.[9]
در عین حال، سلفیان نباید چندان به حرف شاطبی خرسند باشند، چون او در توضیح این واژه می گوید، دو گونه راه و رسم و منش در دین وجود دارد. (الطرائق فی الدین تنقسم فمنها ما له أصل فی الشریعة ومنها ما لیس له أصل فیها) یعنی راه و رسم های جدیدی که اصلی در شرع دارند و راه و رسم هایی که هیچ گونه اصل و بنیادی در شرع ندارند. او در ادامه می گوید که بدعت اختصاص به دومی دارد. سپس به علوم جدیدی مانند علم اصول و فقه و دیگر علوم شرعی مثال می زند که از آنجایی که برخی از شواهد شرعی در تأیید آن می توان اقامه کرد، لذا این علوم بدعت نیستند هر چند در زمان تشریع نبوده اند.[10]
(3)آنچه سلفیان برای موضع سختگیرانه خود نسبت به مبارزه با بدعت به آن استناد می کنند، این دو آیه نیست بلکه بحث افتراء علی الله و دروغ بستن بر خداوند است، آنها می گویند که بدعت به نوعی نسبت ناروا و دروغ بستن بر خداوند است و چیزی را بر دین افزودن است.[11] (البته تکیه گاه اصلی شان روایات است) اما دو مشکل را بایستی در استناد به اینگونه آیات در نظر گرفت، یکی اینکه چنین آیاتی بدعت را موضوع قرار ندادند، بلکه آنچه موضوعیت دارد، افتراء است و لذا بایستی افتراء بودن بدعت به اثبات برسد که در بسیاری از موارد با توجه به اختلاف در دیدگاه ها این موضوع به اثبات نمی رسد. و مشکل دوم از همین نشئت می گیرد که سلفیان در نقد بدعت، مصادیق آن را چنان گسترش می دهند که حتی نظرات فقهی ای که ناظر به روایات است و از نظر آنان ضعیف یا موضوع است مصداق بدعت تلقی می شود، مانند قرائت قرآن نزد بیمار در حال جان دادن یا نزد قبر،[12] عزاداری و احتفال برای پیامبر و امامان که در نگاه مخالفان آنها بازگشت آن به مفاهیم قرآنی مانند تعظیم شعائر و... است، علاوه بر آن حتی می توان آنها را به قصد رجاء انجام داد بدون اینکه آن عمل به خداوند نسبت داده و در نتیجه بدعت تلقی شود. پس اگر اینگونه موارد برای سلفیان و مخالفان از اصالت برخوردار نباشد، باز از قبیل دسته اول و دوم است و نه از قبیل سوم که مبارزه سرسختانه ای را بطلبد. لذا مبارزه سرسخت با آنها برخلاف روش قرآن و به گونه ای افتادن در ورطه بدعت است.
(4)دسته دیگری از آیات که در مسئله بدعت مطرح شده و از همه مهمتر است متعلق به علمای یهود است. احبار یهود در کتاب وحیانی خود تحریف می کردند و آیات آن را به ثمن بخس می فروختند یعنی برای منافع مادی از قبیل تجویز ربا و ... در تورات دستبرد می زدند و تفسیر دلبخواهی از آیات ارائه می دادند. قرآن با اینگونه بدعت ها مبارزه سختی کرده است. چنان که می فرماید:
«فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُون»[13] وای بر کسانی که کتاب(مکتوبی) را با دستان خود می نویسند و سپس آن را به خداوند نسبت می دهند تا از طریق آن به منافع اندک دنیوی برسند. پس وی بر آنان به دلیل دست نوشته های شان و وای بر آنان به دلیل آنچه که به دست می آورند.
نتیجه گیری:
به طور مجموع آنچه در قرآن در خصوص موضوع بدعت می توان مورد استناد قرار داد، چهار دسته آیات است، آنچه با صراحت بدعت تلقی شده از قبیل رهبانیت و آنچه حضرت یعقوب بر خود حرام کرده بود. برخورد سختی با اینگونه امور در قرآن دیده نمی شود، چنان که هر دو کار در روایات برای رضایت خداوند تلقی شده است و فوقش در حد کراهیت بوده است. پس مبالغه در تعبد اگر هم موضوعیتی داشته باشد در قرآن با آن مبارزه سختی نشده است، درست برخلاف مسئله افتراء و دروغ بستن بر خداوند و دستبرد زدن در کلام الله بخاطر منافع مادی که در واقع تحریف دین است. از این رو قرآن کریم با آن به مبارزه برخاسته است. پس در منطق قرآنی مسئله بدعت به عنوان عامل گمراهی موضوعیت پیدا نکرده است و با توجه به روایات اگر بخواهیم از قرآن استنتاجی برای موضوع بدعت بگیریم باید بگوییم بدعتی که گمراهی می آورد در ارائه تفسیر انحرافی از دین و افتراء پردازی دروغین نسبت به خداوند خلاصه می شود.
(پس از بررسی قرآنی، موضوع بدعت را از منظر روایات(در نوشته ای جداگانه) بررسی می کنیم).
[1] الحدید، 27.
[2] کلینی، الکافی، باب کراهیة الرهبانیة، اسلامیه، تهران، ج5، ص494.
[3] آل عمران، 93.
[4] راوندی، قطب الدین، فقه القرآن، کتابخانه مرعشی، قم، 1405ق، ج2، ص275.
[5] الریسونی، محمد المنتصر، «وکل بدعة ضلالة»، ص45.
[6] راوندی، همان.
[7] الریسونی، همان، ص313.
[8] شاطبی، الاعتصام، المکتبة التجاریة الکبرى – مصر، ج1، ص37.
[9] همان.
[10] همان. (فإنها وإن لم توجد فی الزمان الأول فأصولها موجودة فی الشرع).
[11] الریسونی، همان، ص32(مقدمه تحقیق).
[12] به عنوان نمونه ر.ک: همان، ص313.
[13] البقرة، 79.