آیا نذر و قربانی کردن برای صالحان و مؤمنان، شرک و حرام است؟

پرسش
از جمله اعمالی که وهابیون آن را تحریم کردهاند، موضوع نذر برای اولیا و صالحان است. بن باز، مفتی سابق وهابیان میگوید:
از اقسام کفر در فعل قربانی برای غیر خدا نمودن و قصد قربت به آنان نمودن است که کسی برای اصحاب قبور گاوی یا گوسفندی یا مرغی قربانی نماید.1
در همین راستا، وهابیان به ذبح و نحر برای اموات و اولیا اشکال میکنند. محمد بن عبدالوهاب مینویسد: «پیامبر با مشرکان جنگید تا اعمالی مانند قربانی کردن، تنها برای خدا باشد».2
پاسخ
باید دانست آنچه در میان مسلمانان، بهویژه شیعه رایج است، نذر برای خدا و اهدای ثواب برای صالحان و مؤمنان است. شیعیان معتقدند که نذر برای غیر خدا به این قصد که آن شخص، شایستگی نذر کردن را دارد و از آن جهت که مالک اشیا بوده و زمام امور به دست اوست، کفر و شرک است.
در مقابل، اگر مقصود نذرکننده این باشد که در واقع، نذرش، صدقهای باشد تا ثواب آن را به اولیای الهی هدیه کند یا از جانب کسی که از دنیا رفته، انجام دهد، هیچ اشکالی ندارد. هر چند نذر کند که در مکان خاصی چنین کاری انجام دهد.
به گفته عزامی شافعی در فرقان القرآن، کسی که از چگونگی انجام این کارها از مسلمین آگاه باشد، میداند که قصد آنان از ذبایح و نذرهایی که برای مردگان، از انبیا و اولیا میکنند، چیزی جز صدقه از ناحیه آنان نیست و ثواب این اعمال را به آنان هدیه میکنند؛ زیرا دانستهاند که اجماع اهل سنت منعقد شده که صدقه زندهها برای اموات مفید است و ثواب آن به آنها میرسد.3
احادیث متعددی در کتابهای اهل سنت، بر جواز چنین نذری دلالت دارد. ثابت بن ضحاک، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است:
شخصی به حضرت عرض کرد: نذر کردهام حیوانی را در بوّانه، نزدیکی ساحل ذبح کنم. آیا این نذر صحیح است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: آیا در زمان جاهلیت در آنجا بتی پرستش میشد؟ عرض کرد: خیر. فرمود: آیا در آنجا محل به پا داشتن یکی از اعیاد جاهلیت بود؟ عرض کرد: خیر. فرمود: به نذر خود وفا کن، (در همان جا گوسفندی را ذبح کن) زیرا فقط در دو مورد، نذر کردن صحیح نیست، یکی نذر در معصیت خداوند و دیگری نذر در موردی که ملک خود او نباشد.4
ابو داوود در سنن خود روایت میکند:
زنی نزد پیامبر آمد و گفت: «من نذر کردهام که در فلان مکان که در جاهلیت حیوان ذبح میکردند، قربانی نمایم، حضرت پرسید: آیا برای بتها چنین مینمودند؟ گفت: نه. فرمود: به نذر خود وفا کن.5
بنابراین، اگر نذر، بنابر رسوم جاهلیت و برای بت و اعیاد کفار نباشد، وفای به نذر در مکان خاصی، مانند مشاهد و زیارتگاهها اشکال ندارد. روایات اهل سنت نشان میدهد که از طرف دیگران میتوان حج به جا آورد و اعمال آن را انجام داد که یکی از آنها قربانی کردن است.
در روایتی، انجام قربانی امام علی علیه السلام را از طرف پیامبر بیان میکنند. حنش میگوید: «علی علیه السلام را دیدم که دو قوچ قربانی کرد. پرسیدم: چرا دو تا؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وصیت کرده است که همیشه از طرف او قربانی کنم».6
بریده روایت کرده است: «زنی از پیامبر پرسید: آیا میتوانم از طرف مادرم بعد از فوتش روزه بگیرم و حج به جای آورم؟ پیامبر فرمود: آری».7
سعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید:
مادرم فوت شده است و گمان دارم که اگر سخنی میگفت، صدقهای میداد و یا میگفت برایش صدقه بدهم. آیا اگر من از طرف او صدقه دهم، سودی به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آری. پرسید: کدامین صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء»، پس سعد چاهی کند وگفت: این برای مادر سعد باشد.8
این روایات به صراحت میگوید که بخشش زندهها برای مردگان سودمند است و دیگر آنکه قصد و نیت در اینگونه امور فقط خداست و مقصود گوینده از اینکه این صدقه یا نذر برای فلان مرده باشد، ثواب آن است، نه اینکه برای تقرب به مرده باشد. به همین جهت، سعد پس از حفر چاه گفت: «هذه لأمّ سعد»، یعنی ثواب آن برای مادرم باشد. دیگر نذرها، بخششها و قربانیها که مسلمانان برای قبور انبیا و اولیا به نیازمندان هدیه میکنند، تنها به قصد تقرب به خدا و رسیدن ثواب آن به صالحان انجام میگیرد.
همانند روایت بالا از عایشه نیز نقل شده است که نویسندگان صحیحین و سنن معتبر نزد اهل سنت آن را نقل کردهاند:
و عن عائشةَ: أنَّ رَجُلاً قالَ لِلنّبی صَلَّی اللّهُ علیه وَ سَلَّم: إنّ أمّی إفْتلتتْ نَفسُها وَ أراها لَوْ تَکلَّمتْ، تَصدَّقتْ، فَهلْ لها مِن أجرٍ إنْ تَصدّقْتُ عنها؟ قال: نعم.9
عایشه میگوید: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: مادرم مرد، اما اگر (پیش از مرگ) سخن میگفت (دستور) صدقه میداد. آیا اگر من از جانب او صدقه دهم، برای او فایده دارد؟ فرمود: آری.
دلیل دیگر بر جواز چنین نذرهایی، سیره مسلمانان است که برای برخی از قبور اولیا نذر میکردند و علما و فقهای سلف بر چنین کاری خرده نگرفته و آن را شرک نشمردهاند.
یکی از این قبرها در بغداد است که متعلق به یکی از نوادگان امیرالمؤمنین علیه السلام ، به نام عبیدالله بن محمد است که به نقل خطیب بغدادی مسلمانان جهت نذر کردن برای آنجا و برآورده شدن حاجاتشان آن را قبرالنذور نامیدهاند.10
خلاصه کلام اینکه آنچه نذر در معصیت و نذر در مال دیگران است، حرام و نارواست و نذری که برای خداوند باشد، در واقع صدقهای است که ثواب آن به اولیای الهی هدیه میشود و دلیلی بر نفی آن وجود ندارد.
در حقیقت، اگر کسی، حیوانی را با قصد عبادت برای غیر خدا ذبح کند، همانطور که بتپرستان این کار شرکآلود را انجام میدادند، این کار شرک است، ولی اگر کسی، حیوانی را از طرف انبیا و اوصیا یا مؤمنان قربانی کند تا ثوابش را به آنها هدیه دهد، همانند آنکه برخی قرآن میخوانند و ثواب آن را برای انبیا و اوصیا یا مؤمنان هدیه میکنند، به یقین، در کار او پاداش بزرگ نهفته است.
قصد تمام قربانیکنندگان مسلمان، برای اولیای الهی نیز همین است و جز این نخواهد بود. چه شیعیان، چون ائمه خود به توحید باور دارند و میکوشند کار را برای خدا انجام دهند و هیچگاه برای مخلوقات، عمل عبادی انجام نمیدهند. اهل سنت نیز همانند شیعیان به انجام قربانی برای دیگران اذعان میکنند.
چگونه است که با توجه به روایات وارده و نیت خالص نذرکننده به انجام کار برای خدا، محمد بن عبدالوهاب از طرف خود به دیگران نسبتی نامناسب میدهد و با برداشت شخصی دیگران را مشرک میداند. حال آنکه چنین برداشتی با برداشت همه پیشوایان مذاهب اسلامی در تعارض است تا آنجا که این سخن وی سبب تألیف کتابی توسط برادرش سلیمان در رد او شده است که آن را الرد علی من کفر المسلمین بسبب النذر لغیر الله نامید.11
1. القوادح فی العقیده، ص16.
2. کشف الشبهات، ص62.
3.الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب،ج5، ص182.
4. سنن ابی داود و کتاب الایمان والنذور باب ما یومر به من الوفاءبالنذر، ص630، ح3313.
5.همان، ح3312.
6. سنن ابی داوود، کتاب الضحایا، باب 1، ص527، ح2790؛ مسند، ج1، ص150.
7. سنن ابی داوود، کتاب الوصایا، باب 12، ح2877؛ احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص349.
8. سنن ابی داوود، کتاب الزکاه باب فی فضل سقی الماء، ص315، ح1681؛ تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج1، ص469؛ الجامع لأحکام القرآن، ج7، ص215؛ عبدالرحمانبنمحمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج1، ص537.
9. ریاض الصالحین، ص259، ح948.
10. تاریخ بغداد، ج1، ص135.
11. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج3، ص130.